موضوع:
کتاب الصوم/ کفاره یمین/
بحث ما در صوم کفاره بود. رسيديم به مواردي که در آنها صوم در طول يک کفارهي ديگر قرار گرفته است. يعني در صورت عجز از اتيان کفارهي اولي نوبت به صوم ميرسد. يکي از اينها، کفارهي يمين است. در کفارهي يمين در مرتبهي اول فرد مخير است بين اطعام ده مسکين، پوشاندن ده مسکين و يا عتق رقبه است. اگر از هر سه عاجز بود بايد سه روز روزه بگيرد. قرآن کريم در سورهي مائده آيهي هشتاد و دو به همين مطلب اشاره دارد و ميفرمايد:
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْليكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْريرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (89)
روايات زيادي هم به همين مضمون آمده است اما موثقهي زراره از جهاتي با اين روايات و آيهي شريفه تفاوت دارد که به بررسي آن ميپردازيم.
بررسي موثقهي زراره:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ شَيْءٍ مِنْ كَفَّارَةِ الْيَمِينِ فَقَالَ يَصُومُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ قُلْتُ إِنَّهُ ضَعُفَ عَنِ الصَّوْمِ وَ عَجَزَ قَالَ يَتَصَدَّقُ عَلَى عَشَرَةِ مَسَاكِينَ قُلْتُ إِنَّهُ عَجَزَ عَنْ ذَلِكَ قَالَ فَلْيَسْتَغْفِرِ اللَّهَ وَ لَا يَعُدْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْكَفَّارَةِ وَ أَقْصَاهُ وَ أَدْنَاهُ فَلْيَسْتَغْفِرْ رَبَّهُ وَ يُظْهِرُ تَوْبَةً وَ نَدَامَةً.
اين روايت از جهاتي با آيه شريفه و روايات ديگر تفاوت دارد. در اين روايت اولين کفاره صوم قرار داده شده است با اينکه در قرآن کريم صوم در صورت عجز از سه مورد ديگر است. دوم اينکه پوشاندن ده مسکين و عتق رقبه در آن ذکر نشده است و گويا در صورت عجز از صوم، اطعام تعين دارد.
ابتدا ممكن است يك چنين اشكالي به نظر بيايد. ولي با دقت در خود سؤال و جواب ميتوان پاسخ آن را يافت. در اين روايت سؤال و جواب راجع به اصل کفارهي يمين نيست. زراره نميپرسد: كفارهي نقض يمين چيست؟ بلکه از حضرت خواسته که ايشان يکي از مصاديق کفاره را بيان کنند و حضرت دو مصداق راحتتر را بيان کردهاند. چون سؤال راجع به اصل كفاره به حد و حدوده نبوده است، آن وقت دو تا مثال متعارف را ذكر كرده است. مرحوم فيض هم در وافي
[2]
به همين نکته اشاره کرده است.
4ـ کفارهي صيد:
متن عروه:
و كفّارة صيد النعامة، و كفّارة صيد البقر الوحشي، و كفّارة صيد الغزال ، فإنّ الأوّل تجب فيه بدنة و مع العجز عنها صيام ثمانية عشر يوماً، و الثاني يجب فيه ذبح بقرة و مع العجز عنها صوم تسعة أيّام، و الثالث يجب فيه شاة و مع العجز عنها صوم ثلاثة أيّام.
چهارمين مورد از مواردي که کفارهي صوم در طول امر ديگري قرار گرفته است کفارهي صيد در حال احرام است. صاحب عروه در متن فوق به اين اشاره ميکنند اما گويا در عبارت ايشان يک تسامحي صورت گرفته و عموم محشين متذکر آن شدهاند. ظاهر متن اينطور اقتضا ميکند که اگر مثلا از تهيه بدنة ناتوان بود بايد روزه بگيرد در حالي که در اين جا يک واسطه وجود دارد. اگر از تهيه آن عاجز شد ابتدا بايد شصت فقير را اطعام کند اگر از آن هم عاجز شد بعد نوبت به صوم ميرسد. درگاو وحشي هم اگر از تهيه گاو عاجز شد بايد سي فقير و در غزال بايد ده فقير را اطعام کند. البته اگر در مواردي مثلا قيمت بقر از اطعام شصت فقير کمتر بود ميتوان به قيمت همان بقر اکتفا کند و با قيمت آن هر تعدادي را که مقدور بود اطعام نمايد. گويا در مرتبه بعد از بدنة فرد مخير است بين قيمت آن و اطعام شصت فقير هر کدام را که خواست ميتواند بپردازد در دو مورد ديگر هم وضع همينطور است.
نکتهي بعدي اينست که ظاهر عبارت سيد اين است که اين سه مورد از باب مثال نيست و ايشان خواسته است که تمام افرادي که صوم بدل از آنها قرار ميگيرد را بيان کند در حالي اختصاصي به اين سه مورد ندارد.
قرآن کريم هم در سورهي مائده آيهي 95 براي مطلق صيد کفاره در نظر گرفته است. که ميزان اين کفاره بستگي دارد به اينکه به کدام يک از اغنام ثلاثه ـ شتر، گاو و گوسفند ـ شبيهتر باشد:
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقْتُلُواْ الصَّيْدَ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ وَ مَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يحَْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ هَدْيَا بَلِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَالِكَ صِيَامًا لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ(95).
صحيحه معاويه بن عمار
[3]
هم به طور کلي ميفرمايد: هر جيزي که کفارهاش بدنه باشد، هنگامي که به صوم منتقل ميشود بايد برايش هجده روز روزه بگيرد و هر چيزي که کفارهاش بقره باشد بايد هنگام انتقال به صوم برايش نُه روز و هر چيزي که کفارهاش شاة باشد بايد برايش سه روز روزه بگيرد. بنابراين، اين حکم اختصاصي به شتر، مرغ، گاو وحشي و غزال ندارد. مثلا اگر خرگوش را شکار کرد کفارهاش شاة است که در صورتي که نتوانست آن را تهيه کند بايد ده نفر را اطعام کند و در صورت عجز بايد سه روز روزه بگيرد. مخصوصا براي خرگوش روايات متعدد هست که کفارهاش شاة است.
در بعضي از روايات هم روباه، به خرگوش ملحق شده است. مرحوم آقاي خويي ميفرمايند
[4]
: هر چند اين روايات ضعيف است اما به دو بيان ميتوانيم به آن قائل شويم. يكي اولويت و ديگر اطلاق آيهي شريفه که قبلا ذکر شد.
اولويت را ايشان توضيح نميدهند اما ظاهرا مراد ايشان اين باشد که چون آيه شريفه ميفرمايند كه اگر كسي صيد كرد بايد مماثل آن صيدي كه كرده است از گاو و گوسفند و شتر کفاره بدهد. مثلاً نعامه مماثلش شتر است پس براي کفارهي صيد شتر مرغ است بايد شتر بدهد
[5]
. گاو وحشي مماثلش عبارت از گاو معمولي است. خرگوش مماثلش عبارت از گوسفند است. آن وقت ايشان ميفرمايند وقتي كه به حسب روايات گوسفند مماثل خرگوش قرار داده شده است، تماثل گوسفند با روباه كه يك مقداري هيكلش بزرگتر از خرگوش است، بيشتر است. لذا ايشان اولويت تعبير ميكنند.
يکي از روشهاي جمع بين روايات:
يکي از مواردي که آقاي خويي ذکر نکرده است حمار وحشي و يا همان گور خر است. در اين مورد روايات متعدد است که بدنه و يا بقره براي آن ثابت شده است.
بعيد است که ايشان به اين توجه نداشته باشند، چون اين روايات خيلي زياد احتمال ميدهم از اين بابت كه چون در بعضي از اين روايات کفاره را بدنة و در بعضي ديگر کفاره را بقره قرار داده و يک نحوه تعارضي بوده ايشان نخواسته اين مطرح کند.
در اين مورد و موارد مشابه ما ميتوانيم با تعدد مراتب و افضليت بعضي از مراتب بر مراتب ديگر روايات را جمع کنيم. مثلا در بحث جاري هر دو جايز است، منتها افضل عبارت از بدنه است و بقره هم به عنوان رخصت جايز است. اگر روايتي گفت شما گوسفند بكشيد، اين ظهور ندارد كه اگر ما گاو و يا بالاتر شتر بخواهيم بكشيم جايز نيست، اما اگر بگويند شتر بكشيد اين معنايش اين است كه امر از باب أحد المصاديق نيست، بعث براي آن است. در مواردي که يک چيز سنگيني به عنوان مطلوب ذکر ميشود اين يک نحوه ظهوري در تعين دارد اما وقتي يک امر سبک ذکر ميشود اين ظهوري در تعين ندارد.
به عنوان مثال اگر کسي گفت ميخواهم از کسي تقليد کنم و به او يک نفر که دم دست است و نزديک به اوست معرفي کردند اين دلالت بر تعين آن مرجع ندارد. چون اين سادهتر است، اين را ذكر مي كند ممكن است يك فرد ديگري هم جايز باشد. لذا جمع ما بين اينها اقتضا ميكند كه هر دو جايز باشد.
آن وقت آقاي خوئي چرا ذكر نكرده است اين مطلب را راجع به بدليّت صوم، چون مورد روايت معاويه بن عمار ظاهرش عبارت از آن است كه كأنه تعييني ذكر شده است و به نحو تعيين بوده است؛ تعيين مثلاً بدنه و اينجا تعيين بدنه و تعيين بقره نيست بلكه تخيير است. آن وقت ايشان آن را خواستهاند ذكر نكنند، ولو اين كه اين را ممكن است كسي جواب بدهد و بگويد بر اين كه خوب راجع به آن دو تا به نحو تعيين ما بگوييم، اما راجع به گوسفند كه در مرحله پايين گفته است، آن كه جنبه تعيين ندارد! ممكن است كسي اين را بگويد. ولي آقاي خوئي ممكن است اين مسأله را ديده كه دغدغه دارد و نخواسته ذكر بكند و تازه راجع به گوسفند هم ما اين كه ميگوييم، ميگوييم ظهور ندارد. اگر يك دليل عامي داشته باشد تقييد دليل عام نميكند، نه اين كه ظهور دارد بر اين كه اگر گاو و شتر هم بدهيم كفايت ميكند! ظهور در تعيين ندارد. بعضي جاها گاهي ميگويد كه عليه دم، حالا اگر گاو و گوسفند هم شد يك روايت هم ميگويد شات است، هيچ منافاتي با هم ندارد، حتي منافات ظهوري.
برخي از روايات کفارهي صيد:
1ـ صحيحهي معاويه بن عمار
[6]
:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ حَمَّادٍ كُلِّهِمْ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ أَصَابَ شَيْئاً فِدَاؤُهُ بَدَنَةٌ مِنَ الْإِبِلِ فَإِنْ لَمْ يَجِدْ مَا يَشْتَرِي بَدَنَةً فَأَرَادَ أَنْ يَتَصَدَّقَ فَعَلَيْهِ أَنْ يُطْعِمَ سِتِّينَ مِسْكِيناً كُلَّ مِسْكِينٍ مُدّاً فَإِنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى ذَلِكَ صَامَ مَكَانَ ذَلِكَ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً مَكَانَ كُلِّ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ مَنْ كَانَ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنَ الصَّيْدِ فِدَاؤُهُ بَقَرَةٌ فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَلْيُطْعِمْ ثَلَاثِينَ مِسْكِيناً فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَلْيَصُمْ تِسْعَةَ أَيَّامٍ وَ مَنْ كَانَ عَلَيْهِ شَاةٌ فَلَمْ يَجِدْ فَلْيُطْعِمْ عَشَرَةَ مَسَاكِينَ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ.
2ـ روايت ابوبصير
[7]
:
وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ قَتَلَ ثَعْلَباً قَالَ عَلَيْهِ دَمٌ قُلْتُ فَأَرْنَباً قَالَ مِثْلُ مَا فِي الثَّعْلَبِ.
در سند اين روايت علي بن أبي حمزه و سهل بن زياد واقع شده است كه ما به اينها اشكال نميكنيم. آقاي خوئي اين روايت را كه اسمي از ارنب و ثعلب برده است، به اين راجع به ارنب قائل نيست، ارنب روايات ديگري دارد ولي روايت ثعلب همين است كه ايشان اشكال سندي دارد.
3ـ روايت احمدبن محمدبن ابي نصر
[8]
:
[8] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ مُحْرِمٍ أَصَابَ أَرْنَباً أَوْ ثَعْلَباً قَالَ فِي الْأَرْنَبِ شَاةٌ.
حضرت در پاسخ به سؤال، متعرض ثعلب نشده است و اصلاً جواب نداده است. حالا چرا ايشان ذكر نكرده است اصلاً آن را، چه محذوري داشته است من الآن نميدانم. در عامه يك فتوايي است كه حضرت محذوري داشته از ذكر كردن كه آن را ذكر نكرده است؟ به هر حال يا اكتفاء كرده است كه اينها مثل هم است، آن را اول ذكر كرده است و اين را هم به همان اكتفاء كرده است. حالا هر چه هست، بالاخره راجع به ارنب اين روايت صراحت دارد و روايت صحيحه و معتبر است. البته احتمال ميرود که از باب تشابه أرنب و ثعلب حضرت فقط به أرنب اشاره کرده اند.
4ـ صحيحهي ابن مسکان
[9]
:
وَ فِي رِوَايَةِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْأَرْنَبِ يُصِيبُهُ الْمُحْرِمُ فَقَالَ شَاةٌ هَدْياً بَالِغَ الْكَعْبَةِ.
اين روايت را فقيه نقل كرده و صحيحه است.
5ـ روايت دعائم الاسلام:
«عن جعفر بن محمد عليهما السلام إنه قال في الضبع شاة وفي الارنب شاة، إلي أن قال: وفي الثعلب دم»
يعني مطلق است. اين خواسته همان روايت را درست بكند، همان روايتي كه اسم نبرده گفته شايد حضرت چون اطلاق داشته است كأنّه آن هم بالاخره يك دمي باشد، اين يكي تنها شات است.
احتمال هم ميدهم كه اين خواسته از آن روايت، چون خيلي جاها دعائم الاسلام چيزهايي را از روي اجتهاد به همين روايات ما اضافه ميكند. از آن اجتهاد شايد فهميده باشد كه ثعلب را اسم نبرده است يعني دم است، حالا اين را بدهد يا بالاتر بدهد هر كدام كه شد مصداق است.
6ـ فقه الرضا:
وفي الثعلب والارنب دم شاة.
7ـ تحف العقول:
أصاب إرنباً أو ثعلباً فعليه شاة فيتصدق بمثل ثمن شاة.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1]
الكافي ج : 7 ص : 454.
[2]
. الوافي، ج، ص: 589. لما كان سؤاله عن شيء منها أجابه بالأدنى ثم لما ذكر العجز عنه أجابه بما لا ينافي العجز عن الأدنى في حق قوم ثم لما ذكر العجز عنه أيضا أجابه بما هو فرض العاجز عن الكل أعني الاستغفار و عدم العود و ذكر أنه الأفضل و الأقصى و الأدنى أما كونه أفضل و أقصى فلأنه ينفع العاجز و إن لم يأت بغيره و لا ينفع غيره القادر بدونه و أما كونه أدنى فلأنه لا مئونة فيه.
[3]
. وسائلالشيعة ج : 13 ص : 13. وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ حَمَّادٍ كُلِّهِمْ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ أَصَابَ شَيْئاً فِدَاؤُهُ بَدَنَةٌ مِنَ الْإِبِلِ فَإِنْ لَمْ يَجِدْ مَا يَشْتَرِي بَدَنَةً فَأَرَادَ أَنْ يَتَصَدَّقَ فَعَلَيْهِ أَنْ يُطْعِمَ سِتِّينَ مِسْكِيناً كُلَّ مِسْكِينٍ مُدّاً فَإِنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى ذَلِكَ صَامَ مَكَانَ ذَلِكَ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً مَكَانَ كُلِّ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ مَنْ كَانَ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنَ الصَّيْدِ فِدَاؤُهُ بَقَرَةٌ فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَلْيُطْعِمْ ثَلَاثِينَ مِسْكِيناً فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَلْيَصُمْ تِسْعَةَ أَيَّامٍ وَ مَنْ كَانَ عَلَيْهِ شَاةٌ فَلَمْ يَجِدْ فَلْيُطْعِمْ عَشَرَةَ مَسَاكِينَ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ.
[4]
موسوعة الإمام الخوئي، ج، ص: 236.
[5]
در روايات هم به مماثلت شتر مرغ و شتر اشاره شده است.
[6]
. وسائلالشيعة ج : 13 ص : 13.
[7]
.وسائلالشيعة ج : 13 ص : 18.
[8]
. الكافي ج : 4 ص : 387 . همين روايت را موسي بن قاسم از احمد بن محمدبن ابي نصر هم نقل کرده است. وَ رَوَى مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ مُحْرِمٍ أَصَابَ أَرْنَباً أَوْ ثَعْلَباً فَقَالَ فِي الْأَرْنَبِ شَاةٌ.
[9]
. منلايحضرهالفقيه ج : 2 ص : 366.