موضوع:
کتاب الصوم/ کفاره ظهار و قتل الخطأ/
متن عروه:
فصل في صوم الكفّارة و هو أقسام: …………. و منها: ما يجب فيه الصوم بعد العجز عن غيره، و هي كفّارة الظهار، و كفّارة قتل الخطأ ، فإنّ وجوب الصوم فيهما بعد العجز عن العتق، و كفّارة الإفطار في قضاء رمضان ، فإنّ الصوم فيها بعد العجز عن الإطعام كما عرفت، و كفّارة اليمين و هي عتق رقبة أو إطعام عشرة مساكين أو كسوتهم و بعد العجز عنها فصيام ثلاثة أيّام، و كفّارة صيد النعامة، و كفّارة صيد البقر الوحشي، و كفّارة صيد الغزال ، فإنّ الأوّل تجب فيه بَدَنَة و مع العجز عنها صيام ثمانية عشر يوماً، و الثاني يجب فيه ذبح بقرة و مع العجز عنها صوم تسعة أيّام، و الثالث يجب فيه شاة و مع العجز عنها صوم ثلاثة أيّام.
بحث ما در مواردي بود که صوم به همراه امر ديگري به عنوان کفاره واجب ميشود. يکي از آنها کفارهي قتل عمد بود که در صورت عدم قصاص کفارهي جمع واجب ميشد، روزه به همراه عتق رقبه و اطعام مسکين.
مورد دوم افطار به محرم در ماه مبارک رمضان است که اين در بحث کفارهي روزه بحث شد و ما آن را اينجا تکرار نميکنيم.
دسته دوم: مواردي که صوم در صورت عجز از امر ديگر واجب ميشود.
يعني در مرتبهي نخست امري به عنوان کفاره واجب ميشود اگر توانست همان را انجام ميدهد اما اگر نتوانست در مراتب بعد نوبت به روزه ميرسد. مرحوم سيد براي اين ، مواردي را ذکر ميکنند. کفارهي ظهار، قتل خطأ، افطار قضاء ماه رمضان، يمين، صيد در حال احرام ……، که ما به ترتيب اين موارد را برسي ميکنيم.
1ـ کفارهي ظهار
قران کريم در سورهي مجادله آيهي سه و چهار کفارهي ظهار را بيان ميفرمايد:
وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (3) فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ (4)
طبق اين آيات شريفه کفاره ظهار، اول آزاد کردن يک برده، اگر نتوانست بايد دو ماه روزه بگيرد و اگر نتوانست بايد شصت مسکين را اطعام نمايد.
در بعضي از روايات
[2]
مطابق همين آيه، كفاره ظهار را كفاره مرتبه ذكر كرده است. اما در بعضي از روايات
[3]
راجع به كفاره با «أو» تعبير شده است. که گويا در آن ترتيب شرط نيست.
آقاي خوئي ميفرمايند
[4]
ولو كلمه أو ظاهرش تخيير ما بين خصال ثلاث است، مثل كفاره ماه رمضان هم با أو تعبير شده است و مراد تخيير است؛ ولي چون آيه كريمه و عدهاي از روايات تصريح كرده است به اين كه ترتيب معتبر است، با صراحت يكي از ظهور آن لفظ در تخيير ما رفع يد ميكنيم و ميگوييم «أو» به معناي تقسيم است، نه تخيير؛ مثل «الكلمة اسم أو فعل أو حرف» كه به معناي اين است كه منقسم به اين سه قسم است. اينجا هم همينطور است، بگوييم منقسم به سه قسم است. مثل طهارت را بگوييم «الطهارة غسل أو وضوء أو تيمم» که در اين جا هر چند ترتيب معتبر است اما اينجا در مقام بيان تقسيم هستيم و از آن ترتيب استفاده نميشود.
نقد کلام آقاي خويي:
به نظر ميرسد که در آيهي شريفه و روايات صراحتي در كار نيست. تعبير دقيقتر اين است که بگوييم مدلول آن نسبت رواياتي که با او عطف شده نسبت اظهر به ظاهر است. هر دو ظهور دارند اما يکي اظهر است.
دليل ما بر اين مطلب اين است که در بحث روايات کفارهي ماه مبارک رمضان هم دو دسته روايت وجود دارد. ظاهر برخي از اين روايات تخيير است و ظاهر بعضي ترتيب. يکي از وجوهي که براي جمع ذکر شده اين است که بگوييم آن روايتي كه ترتيب دارد محمول به استحباب باشد؛ افضليت عبارت از اين است كه اول بايد عتق را انجام داد، اگر نشد فالافضل عبارت از صيام است، فالأفضل آن اطعام است. اين نشان ميدهد که اين گونه عبارتها صراحتي در وجوب ترتيب ندارند. بلکه ظهور دارند لذا ما گاهي به عللي از اين ظهور رفع يد ميکنيم.
بنابر اين صراحتي در مطلب نيست منتها ممکن است كسي ادعاء بكند كه اظهر عبارت از ترتيب است. اين بعيد نيست كه همين باشد كه ظهور در ترتيبش اقوي است از ظهوري كه از آن استفاده تخيير ميكنيم. اين را ميشود گفت كه اقوي است.
به علاوه اين که کفارهي ظهار به نحو ترتيب است يک مسئلهي اتفاقي است. خلافي در اين مسأله سراغ نداريم. خلافي در مسأله ظهار باشد، راجع به ظهار كسي اختلافي كرده باشد از اين جهتش من برخورد نكردم. بنابر اين بايد از ظهور روايات تخيير رفع يد کرد.
نکتهاي در مورد معناي کلمهي «أو»:
اين طور نيست که کلمهي او گاهي به معناي تخيير به کار رود و گاهي به معناي تقسيم. او يک معنا بيشتر ندارد آن هم تقسيم است ، به معناي منع خلوّ است يعني موضوع از اين سه چيز خالي نيست؛ منتها حكمي كه روي اين موضوع ميرود گاهي نتيجه حكم ميشود تخيير، گاهي نتيجه حكم ميشود غير تخيير.
در كتب ادبي معاني مختلف براي أو ذکر ميكنند. اين حرف اصلاً درست نيست، أو معاني متعدد ندارد اين مثل اين است كه براي امر گاهي تا پنجاه معنا گفتهاند. در حالي که يک معنا بيشتر ندارد. منتها از تطبيق بر موارد مختلف تخيل شده که اين موضوع له يا مستعمل فيه متعدد دارد. منتها يك معنا روي احكامي كه مترتب ميشود گاهي منطبق ميشود با يك خصوصيتي كه موجب افادهي معنايي ميشود اما در جاي ديگر با يك خصوصيت ديگر منطبق ميشود.
شاهد بر اين مطلب اينست که اگر کلمهاي در چند معنا مشترک لفظي باشد معمولا در زبان هاي مختلف اين معاني ثابت نيست. اگر کلمه عين در عربي چند معنا دارد ما ميبينيم اين معاني در زبان فارسي براي چشم وجود ندارد. اما اگر کلمهاي در اغلب زبانها داراي چند معناي مشابه بود اين نشان ميدهد که اين جا اين معاني متعدد به يک معنا بر ميگردند. معنا معناي واحدي است، روي خصوصيت مورد گاهي منطبق ميشود به اين معنا و گاهي به معاني ديگر.
کلمهي « او » از همين قبيل است. ما ميبينيم که در زبان فارسي هم همين معاني وجود دارد. اين پيداست که اشتراک لفظي نيست.
أو به معناي مانعه الخلو است يعني از اينجا خالي نيست؛ «الكلمة اسم أو فعل أو حرف» يعني از اين سه تا كلمه خالي نيست. در مواردي كه ما تخيير ميگوييم، يعني آني كه امتثال ميشود از اين سه تا خالي نيست. منتها حكمي كه روي آن ميرود اقتضا ميكند علي البدل يكي از اينها آورده بشود، در يك جاي ديگر بدليّت مراد نيست از نظر حكم، مختلف ميشود به حسب احكام در انطباق اين منع خلوّ به انحاء مختلف تفاوت ميكند. آن وقت تعبير اين كه اگر گفتند كه كفاره ماه رمضان اين است و يا اين است و يا آن است، هم صلاحيت دارد از نظر وضع كلام يعني اين است يا اين است يا اين است علي اختلاف الموارد كه اين صحيح است و غلط هم نيست. كفاره ظهار يا اين است، يا اين است و يا اين است، يعني علي اختلاف الموارد. گاهي اين است كه يا اين است يا اين است يا اين، يعني شما اين را بجا بياوريد كفاره را دادهايد، آن را هم بجا بياوريد كفاره را دادهايد.
منتها شخص اگر در مقام بيان باشد اقتضا ميكند به معناي تخيير باشد. كسي سؤال كرده و گفته من اين كار را كردهام، گفته اين كار را بكن يا اين كار را بكن يا اين كار را بكن، چون اين مقام مقامي است كه بايد بيان كند و تكليفش را روشن كند، اين اقتضاي تخيير دارد. ميكند.
حالا ظهوري كه هست، ظهور اطلاقي كلام است و در مقام بيان اقتضا ميكند تخيير را، اما اگر آيه كريمه با آن بياني كه دارد تعبير ميكند ميگويد اين كار، اگر نتوانستيد اين كار، اگر نتوانستيد اين كار، آن خيلي قويتر از ظهور استحبابي است، به خصوص كه فاصله بين اينها خيلي زياد است، اول تعبير ميكند كه يك بنده ازاد كنيد، اين همه آزاد كردن … اين جنبه استحبابي داشته باشد. استحباب خيلي ضعيف است در اين طور تعبيرهاي كه يك چيز سنگيني را اول تحميل ميكند براي آن. بله، اظهر و ظاهر ما بايد بگوييم، اظهر آيه كريمه و رواياتي كه ترتيب ذكر شده است اين است كه ترتيب وجوبي است، اين يكي از باب اطلاق است كه در مقام بيان امثال آن است، به وسيله اينها رفع يد ميشود از اين.
2 ـ کفارهي قتل خطأيي:
آيه قرآن 92 سورهي نساء راجع به كفاره قتل خطأيي است:
وَ مَا كاَنَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطًَا وَ مَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطًَا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلىَ أَهْلِهِ إِلَّا أَن يَصَّدَّقُواْ فَإِن كاَنَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ إِن كَانَ مِن قَوْمِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُم مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلىَ أَهْلِهِ وَ تحَْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَينِْ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَ كاَنَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا(92)
البته در آيهي شريفه اطعام نيست که آن با سنت ثابت شده است. اما در رتبه متقدم اول تحرير رقبه است. اما در اين که اين امور به ترتيب است هيج خلافي در آن نيست به تعبير آقاي خوئي حتي يك روايت ضعيف هم در مسأله نيست اما با اين وجود مفيد و سلّار قائل به تخيير شدهاند البته اختصاص به اين دو ندارد، و ابن زهره در غنيه ادعاي اجماع بر مسأله را كرده است
[5]
.
با اين كه از نظر آيه قرآن راجع به قتل خطا تخييري در كار نيست و با كه آن با سنت ثابت است، روايات هم همينطور است و خلافي نيست، اينها چطور شده است كه اين را فرمودهاند؟
مرحوم مفيد تصريح ميکند : «من قتل الانسان مخيّرٌ بينها» خصال ثلاثه را ذكر ميكند و ميگويد «الانسان مخير بينها» ميگويد شخص هر يك از اينها را بجا بياورد مجزي است «لأن الانسان مخير بينها» ديگر در آنجا كلمه أو نيست تا ما يك توجيه بكنيم.
بله، يك توجيه ديگري ميشود كه اينها همهاش خلاف ظاهر است؛ بگوييم آن جايي كه گفته كفاره قتل خطا همان كفاره ماه رمضان است ميگويد
[6]
:
«و من أفطر يوما من شهر رمضان متعمدا فعليه عتق رقبه أو إطعام ستين مسكينا أو صيام شهرين متتابعين و قضاء ذلك اليوم».
بعد راجع به كفاره قتل خطا كه ميرسد، ميگويد اين هم كفاره ماه رمضان است:
«و من قتل مؤمنا خطأ و هو أن يرمي غرضا له فيصيب المؤمن بغير اعتماد فعليه ديته و كفاره من أفطر يوما من شهر رمضان»
اين را اين طور توجيه کنيم که منظور ايشان فقط بيان اصل کفاره است و کلامش ناظر به خصوصيات و شرايط نيست. يعني خصال ثلاث، نه اين كه با خصوصيت هم همانطور، آيا ترتيب يا تخيير؟
البته خلاف ظاهر است، خيلي هم خلاف ظاهر است. براي اين كه ما تخطئه نكرده باشيم بگوييم اينجا البته اين يك خطائي هست كه اينجا را بيان نكرده باشد با اين تعبير، خيلي خطا نباشد و الا خود همين تعبير هم خطا است. اين را بگوييم مراد اين است.
احتمال اقوي شايد اين باشد كه ايشان در ذهنش اين بوده كه چون بعضي از اقوال در مسأله همين بوده است كه قتل خطا با ماه رمضان حكم واحد را دارد، چون حكم ماه رمضان مرتبه بوده است، سنيها هم با همين ترتيب معمولاً ميگويند، اماميه هم بعضيها به همين ترتيب ميگويند، ايشان در حفظش آن مرتبه بودن در ذهنش بوده و از حافظه نوشته است. خوب در حفظ هم از اين خطاها زياد ميشود. اين احتمال اقوي اين است كه اين خطاي حفظ ايشان است و موقع نوشتن خيال ميكرده كه آنجا هم مرتبه است، يعني عين آن است و متحد با هم است، اين را غفلت داشته كه يكي از اينها مخيره است و يكي از اينها مرتبه است. همين مثل هم بودن در ذهنش بوده كه بعضي از فتاواي اماميه و مشهور ما بين عامه است.
ولي چيزي كه جاي تعجب است عبارت از اين است مثل مراسم سلار و ابن زهره در آنجا ديگر آن تصريح به تخيير كرده است كه همين مطلب را عنوان كردهاند و تصريح به تخيير كردهاند. پيداست كه از مفيد گرفتهاند، منتها كلام مفيد ممكن بود بعضي توجيهات دربارهاش بشود و بگوييم اين كه ميگويد به منزله اوست يعني در اصل ثلاث بودن، نه در كيفيت مثل آن است. ولي در كلمات اينها، اين توجيه را نميتوانيم بكنيم.
عبارت مراسم اين است: ـ بعد از اين كه كفاره ماه رمضان را ذكر ميكند ـ «ومثلها في المبلغ والتخيير كفارة قتل الخطا» هم ثلاثه بودن و هم مخيره بودن، مثل آن است.
عبارت غنيه هم اين است:
«الكفارة في قتل الخطا علي التخيير بدليل اجماع الطائفة»
اين دو بزرگوار هم روي اعتماد به شيخ مفيد آمدهاند و مراجعه به ادله و امثال آن نكردهاند و از آنجا برداشتهاند. علي أي تقدير مسأله صاف و هيچ ترديدي در اين مطلب نيست.
3 ـ کفاره يمين:
كفاره يمين آيه شريفه دارد:
فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ.
اختلافي هم ظاهراً نيست و ما به خلافي برخورد نكرديم راجع به اين.
بررسي موثقهي زراره:
اما موثقهي زراره بر خلاف اين است: «
موثقة زرارة سألته عن شيء من كفارة اليمين، فقال: يصوم ثلاثة أيام، قلت: إن ضعف عن الصوم وعجز، قال: يتصدّق علي عشرة مساكين
» كه تصدّق بر عشره مساكين كه در آيه شريفه اول ذكر شده بود و بعد صوم ثلاثه ايام بود يعني بعد از عجز از آن كفاره مخيره صوم ذكر شده بود، اينجا اول صوم ثلاثه ايام است و بعد تصدّق بر عشره مساكين است.
اين طوري كه شيخ طوسي فرموده است در موقع تعارض بين روايات صحاح و موثقات، صحاح مقدم بر موثقات است. آن وقت آيه شريفه هم كه خودش اگر تعارض شد، آيه شريفه هم يكي از مرجحات براي اين است. آيه شريفه هم كه اول صريح است، اگر ظهور هم داشت باز تقدّم پيدا ميكرد، ولي آيه شريفه در جواز تخييري كه اول جايز است صريح در جوازش است، آن مقدم بود. علاوه اگر ما خلاصه توانستيم جمع ما بين اين روايت و آيه و روايتهاي ديگر بكنيم كه يك طوري جمعهاي خيلي خلاف ظاهر ميشود كرد و كردهاند. و الا روايت ما بايد بگوييم كه چه نكتهاي داشته است و يا رد كنيم و يا هر چه كه هست، خلاصه اين روايت قابل عمل نيست.
وسائل توجيه كرده است و ميگويد «يتصدق علي عشرة مساكين» اين تصدقي كه در طول سه روز روزه واقع شده است، نه تصدّق مد است كه آن قبل است و ابتداءاً آن را بايد انجام بدهد، مطلق التصدق است ولو كمتر از مد باشد. طبيعت تصدّق كه با أقلش منطبق است آن متأخر از صوم است، ولي تصدّق مدّي آن متقدم بر صوم است. خيلي خلاف ظاهر است اينطور توجيه كردن، از باب اين كه ما رد نكرده باشيم خبر را، ايشان اينطوري توجيه كردهاند.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1]
. الظهار هو أن يقول الرجل لزوجته: أنت علي كظهر أمي، و سمى ظهارا اشتقاقا من الظهر، و إنما خص ذلك بالظهر دون البطن و الفخذ و الفرج و غير ذلك من الأعضاء، لأن كل بهيمة تركب فإنما يركب ظهرها، فلما كانت المرأة تركب و تغشى سميت بذلك، فإذا قال أنت علي كظهر أمي، فمعناه ركوبك علي محرم كركوب أمي، فسمى ظهارا اشتقاقا من هذا. المبسوط في فقه الإمامية، ج5، ص: 144.
[2]
مانند اين روايت که در وسائل آمده است: وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص- فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ- ظَاهَرْتُ مِنِ امْرَأَتِي- قَالَ اذْهَبْ فَأَعْتِقْ رَقَبَةً قَالَ لَيْسَ عِنْدِي – قَالَ اذْهَبْ فَصُمْ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ- قَالَ لَا أَقْوَى قَالَ اذْهَبْ فَأَطْعِمْ سِتِّينَ مِسْكِيناً. وسائل الشيعة، ج22، ص: 360.
[3]
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَقُولُ لِامْرَأَتِهِ- هِيَ عَلَيْهِ كَظَهْرِ أُمِّهِ- قَالَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ أَوْ صِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ- أَوْ إِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً- وَ الرَّقَبَةُ تُجْزِي عَنْهُ صَبِيٌّ مِمَّنْ وُلِدَ فِي الْإِسْلَامِ. وسائل الشيعة، ج22، ص: 360.
[4]
موسوعة الإمام الخوئي، ج22، ص: 233.
[5]
. در جواهر البته از غنيه هم اسم برده است اما در مستمسك فقط همان دو تا را ذكر كرده، آقاي خوئي معمولاً اين مطالب را از مستمسك اخذ ميکند.
[6]
. المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 570.