بررسي دلالت روايت «انما يحلل الکلام…» بر بطلان معاطاة
انما يحلل الکلام
» يک سؤالي به نظر ميرسد و آن اين است که چه شبههاي براي سائل پيدا شده است که اين سؤال را از حضرت پرسيده است؟ حضرت هم از او سؤال کرده است که آيا طرف مجبور به برداشتن ثوب نيست؟ بعد هم او جواب داده است که طرف مجبور به برداشتن ثوب نيست.
أليس إن شاء اخذ و إن شاء ترک
»، او هم عرض ميکند که بله، حضرت هم ميفرمايند که اشکالي ندارد.
پرسش:…. پاسخ:
ميگويد ملزم نيست، الان يک کسي چيزي را خريده و ميتواند به ديگري بفروشد، حال چه آن طرف قبول بکند يا قبول نکند. فرض مسئله هم همين است که چيزي را خريده است و ميخواهد با توافق طرف يک قدري گرانتر به او بفروشد. در اين مسئله کسي اشکالي نکرده است تا شبههاي پيش بيايد و شخص از امام سؤال بکند.
پرسش: … پاسخ:
اينجا هيچ کس اشکال نکرده است، هيچ يک از سنيها هم قائل به اشکال در اين مسئله نيستند.
پرسش: … پاسخ:
مورد سؤال در جايي است که الزامي وجود ندارد و شخص در قبول يا عدم قبول آزاد است. ما نميدانيم که چه شبههاي در کار بوده است که اين سؤال را کرده است، در حالي که همه معاملات همين طور است که شخص يک چيزي را ميخرد و يک قدري گرانتر به ديگري ميفروشد.
اشتر هذا الثوب و اربحک کذا و کذا
» و امر به اشتراء ميکند، (کلمه «لي» که در اين مکاسب بيان شده است، زيادي است) در اين امر به اشتراء دو صورت متصور است، يک صورت اين است که شخص را وکيل در اشتراء ميکند و صورت ديگر هم اين است که ميگويد تو برو و براي خودت بخر و بعد هم بزيادة به من بفروش. اگر مراد صورت دوم باشد ـ که ايشان هم ميفرمايند همين مراد است ـ اشکالي ندارد و حضرت هم ميفرمايند که «لا بأس»، اما اگر صورت اول مراد باشد ـ که شخص را توکيل براي اشتراء ميکند ـ تا وکيل عزل نشده و ابلاغ عزل به او نشده است، موکل حق ندارد آن چيزي را که او تهيه ميکند را ردّ بکند و ملزم است که آن را بپذيرد. بعد ايشان ميفرمايد که اگر به نحو توکيل باشد، ديگر ربحي در کار نيست، «
إن شاء اخذ و إن شاء ترک
»، در نتيجه اگر بخواهد ربحي بردارد، صحيح نيست و اما اگر توکيل نباشد و شخص را امر به اشتراء کرده باشد، در اين صورت اگر خريدار براي خود ربحي بردارد، اشکالي ندارد. مرحوم مجلسي اينطور معني کرده است، اما فرمايش ايشان از يک جهت براي ما روشن نيست و اگر بخواهيم روايت را با معنايي که ايشان کرده است، تطبيق بکنيم، يک قدري مشکل است و جهت اشکال اين است که يک مرتبه مراد از «اربحک کذا» ربح اصطلاحي است که انسان يک چيزي را بخرد و بعد بخواهد با فروختن آن ربح و سودي به دست بياورد، يک مرتبه هم مراد از ربح عبارت از اين باشد که شخص بگويد من تو را وکيل ميکنم که يک چيزي را براي من بخري و در مقابل اين کاري که انجام ميدهي، يک حقالوکالهاي هم براي تو تعيين ميکنم. اگر صورت مسئله اينطور باشد، چه اشکالي پيش خواهد آمد؟! اگر مراد از «اربحک کذا» عبارت از اين باشد که در مقابل زحمتي که کشيدي، يک چيزي هم به تو ميدهم، اشکالي پيدا نميشود که حضرت در روايت بخواهد آن را نفي بکند. اگر هم ربح را به معناي حقيقياش بدانيم که انسان چيزي را بخرد و به قيمت زيادتر بفروشد ـ که در فرض وکالت تصور چنين ربحي وجود ندارد ـ شبههاي پيش نميآيد تا حضرت بخواهد آن را نفي بکند. پس اينطور نيست که با اطلاق لفظ ربح به حقالوکالة مرتکب خلاف شرعي شده باشيم تا حضرت آن را نفي بفرمايند، اگر هم مراد از ربح معناي حقيقي آن باشد، در صورت وکالت چنين ربحي قابل تصور نيست، تا حضرت بفرمايند که اين صورتش باطل و آن صورتش صحيح است. اين صورت اصلاً قابل تصور نيست تا ربح را تحريم بکنيم.
انما يحلل الکلام و يحرم الکلام
» عبارت از اين است که فعل و ترک يک شيء موضوع حليت و حرمت قرار بگيرد، مثل اينکه اگر يک کسي بخواهد در مال انسان تصرف بکند، فعل اباحه موجب جواز تصرف در مال اوست، اما اگر اباحه نکرده باشد، جواز تصرف نيست. پس فعل يک شيء موجب جواز و عدم فعل موجب حرمت است. بعد هم ايشان ميفرمايند که در اينجا فعل و ترک ميزان براي تحليل و تحريم است. شيخ هم اين فرمايش ايشان را پذيرفته است.
انما يحلل و يحرم الکلام
» و شما ميگفتيد که کلام بوجوده و عدمه تحليل و تحريم دارد، اين فرمايش درست بود، اما الکلام تکرار شده است و کلام هم محلل است و هم محرم. وقتي هم گفته ميشود که کلام محرم است، نميتوانيم بگوييم که مقصود اين است که عدم کلام محرم است. خلاصه اينکه فيض اين مطلب را فرموده است و جاي تعجب است که شيخ هم اين فرمايش ايشان را پسنديده است و به نظر ميرسد که اين مطالب تمام نباشد.
پرسش: … پاسخ:
بيع بمن ينعتق عليه هم همينطور است، در آيه ﴿
وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ
﴾ هم همينطور است که وقتي شخص مالک ميشود، به نفس ملکيت يک پنجمش از تحت ملکيت او خارج ميشود. در اين روايت هم حضرت ميفرمايند که اگر شخص ملزم باشد که بپذيرد، درست نيست، اما اگر مستقلاً يک عقد جديدي واقع بشود، اشکالي ندارد.
کلامنا لفظ مفيد کاستقم
»، مراد تلفظ خارجي نيست که از صدايي از دهان بيرون بيايد و در نوشتهجات هم شما ميبينيد که نقل ميکنند که فلان مطلب بلفظه، نه نقل به معني اينطور است. کلام و لفظ به معناي چيزي است که دلالتش کامل باشد، نه مثل فعل و امثال آن که در دلالت همراه با قرائن خارجي باشد.
انما يحلل الكلام و يحرم الكلام
» الف و لام عهد باشد، يعني کلام به يک صورت موجب تحليل و به يک صورت موجب تحريم ميشود. و ما ميتوانيم به گونهاي معني بکنيم که تخصيص اکثر هم پيش نيايد. در نتيجه اين مورد روايت قابل تطبيق به بحث معاطاة نيست، زيرا در مورد روايت منشأ دو گونه است که در يک مورد باطل و در مورد ديگرش صحيح است. مُنشأ در باب معاطاة و غير معاطاة ـ که انشاء با لفظ است ـ يکي است، منتهي فقط وسيلهي انشاء متفاوت است.