موضوع:
بررسي روزه روز «عاشورا»
يكي از مسائل مورد اختلاف، مسأله روزه يوم «عاشورا» است. سه قول در مسأله وجود دارد:
1ـ روزه گرفتن در روز «عاشورا» مستحب است. مرحوم محقق ميفرمايد روزه در روز عاشورا مستحب است. منتها به قيد اين كه به قصد حزن و مصيبت و به عنوان شعار مصيبت، روزه بگيرد. همان طوري كه مستحب است از غذا خوردن حتي المقدور اجتناب كنند، از آب خوردن اجتناب كنند تا همكاري كنند با شهداي كربلا. اين هم يكي از آن جاها است كه شبيه به آن است؛ پس با اين قيد و عنوان استحباب دارد.
صاحب جواهر هم روايات وارده در استحباب روزه را نقل كرده است و ادعا كرده است «لاخلاف» در مسأله استحباب روزه.
2ـ يك قول ديگر ـ كه درست نقطه مقابل آن قول است ـ قول صاحب حدائق است. ايشان فرموده است: اين روزه حرام است تمسكاً به روايات ناهيه؛ اما روايات مرغوبه را ـ كه ترغيب كردهاند به اتيان ـ حمل كرده است به تقيه و فرموده است: آنها براي رعايت عامه صادر شده است.
3ـ يك قول هم ـ كه قول خيلي از اين متأخرين معروف است، در اصول مطرح است و «كفايه» هم مطرح كرده است، كراهت صوم «يوم عاشورا» است.
البته اگر كسي بگويد: چون «آل زياد» خوشحال شدند تبركاً روزه بگيرد. به اين عنوان اگر روزه بگيرد اصلاً اعتقاد دينياش و اصل دينش محل حرف است، تا برسد به استحباب و مطلوبيت. اگر كراهتي باشد آنجايي است كه همين جوري روزه بگيرد و الا اگر خوشحال بشود كه يك چنين قضيهاي واقع شده است، به تعبير آقاي خويي مشمول آن صد لعنتي است كه روز «عاشورا» فرستاده ميشود؛ چون از چيزهايي است كه «رضيت بذلك».
قول به منع و اسنادش در كافي:
ادله قول به منع (منع، تنزيهاً يا تحريماً) روايات هستند. چند روايت در كافي نقل شده است. سند در كافي همه از «حسن بن علي هاشمي» است. بعضي از نسخ نادر اقوي اين است كه به جاي «حسن»، «حسين» را نوشتهاند. احتمال اقوي همان «حسن» است. «وسائل» هم مطابق همان نسخه نادري است كه «حسين» دارد. بعضيها فكر كردند كه در اين قول، پنج روايت وجود دارد، اما واقع امر اين است كه چهار روايت است. «حسن بن علي علوي» ]در سندش[ است كه آن را هم «كليني» نقل ميكند. بعيد نيست اينها متحد باشند كه پنج روايت به عنوان «حسن بن علي علوي» باشد.
جاهاي ديگر گاهي ديدم كه «هاشمي» و «علوي» هر دو را با هم ذكر ميكنند؛ در رجال «شيخ» هم «حسن بن علي بن حسن دينوري علوي» هست كه راوي از او «علي بن بابويه» است كه «علي بن بابويه» با «كليني» هر دو يا در يك سال فوت كردهاند يا يك سال يكي جلوتر از ديگري فوت كرده است، سال سيصد و بيست و هشت يا سيصد و بيست و نه. ولي همين مقدار من مراجعه كردهام زيادتر وقت نشد تا جزماً بگويم: «هاشمي» و «علوي» يكي هستند، جزماً نميگويم بلكه ميگويم: بعيد نيست اتحاد.
رواياتي در مسأله هست كه آقاي خويي روايات را از جهت سند ـ چون «حسن بن علي هاشمي» در سند واقع است و جايي توثيق نشده است تضعيف ميكنند و بعد در مقابلش بعضي از روايات ديگري را كه ترغيب ميكند به روزه گرفتن، ايشان آنها را تصحيح ميكند. صاحب جواهر ميفرمايد: مستحب است روزه گرفتن.
روايت اول و بررسي سندي آن:
يكي از روايات روايت سوم از باب «صوم عرفه و عاشورا» است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ النَّيْسَابُورِيِّ عَنْ يَاسِينَ الضَّرِيرِ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا لَا تَصُمْ فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ وَ لَا عَرَفَةَ بِمَكَّةَ وَ لَا فِي الْمَدِينَةِ وَ لَا فِي وَطَنِكَ وَ لَا فِي مِصْرٍ مِنَ الْأَمْصَارِ.
در سند روايت آقاي خويي «نوح بن شعيب نيسابوري» و همچنين «ياسين بن ضرير» را تضعيف كرده است. «نوح بن شعيب نيسابوري» با «نوح بن شعيب خراساني» يكي است؛ چون دو «نوح بن شعيب» داريم ـ يعني احتمالاً دو تا باشند ـ يكي «بغدادي» است و يكي هم «نيشابوري خراساني» است و اتحاد اين دو ثابت نيست. آن گاه آن «بغدادي» تقريباً توثيق شده و شبيه به توثيق شده است؛ مثلاً گفته شده است: صالح، فقيه و از اين نوع تعبيرات گفته شده و تعريف شده است؛ ولي ما به عنوان «نوح بن شعيب نيسابوري» يا «خراساني» از اين تعبيرات چيزي نداريم. از اين ناحيه اعتبار اين روايت مشكل است. اين روايت اشكال سندي دارد از آن نميشود چيزي استفاده كرد.
روايت دوم:
الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْهَاشِمِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ حَدَّثَنِي نَجَبَةُ بْنُ الْحَارِثِ الْعَطَّارُ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ صَوْمِ يَوْمِ عَاشُورَاءَ فَقَالَ صَوْمٌ مَتْرُوكٌ بِنُزُولِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْمَتْرُوكُ بِدْعَةٌ قَالَ نَجَبَةُ فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ بَعْدِ أَبِيهِ ع عَنْ ذَلِكَ فَأَجَابَنِي بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِيهِ ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنَّهُ صَوْمُ يَوْمٍ مَا نَزَلَ بِهِ كِتَابٌ وَ لَا جَرَتْ بِهِ سُنَّةٌ إِلَّا سُنَّةُ آلِ زِيَادٍ بِقَتْلِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا.
ميفرمايد: اين روزه سنت نيست و طريقهاي نيست كه پيغمبر(ص) به آن ترغيب كرده باشد. و آن وقت اگر شخصي تحت عنوان نيت بجا آورد ـ كه يك امر مطلوبي است ـ اين بدعت است و جايز هم نيست. و اين نتيجهاش عدم مشروعيت است؛ چون نه در قرآن آمده است و ترغيبي از ناحيه پيغمبر(ص) هم نشده است؛ و آل زياد آن را سنت كردهاند. و اين اشاره به روايتهاي ديگر است كه ميگويند: روزه ترك بشود؛ چون از روزه گرفتن همكاري كردن و همفكر شدن با معاندين استفاده ميشود. شايد از مجموع اينها استفاده تصريح هم بشود.
ما از «حسن بن علي هاشمي» توثيقي نديدهايم، مگر اين كه بگوييم: اشخاصي كه مرحوم كليني از آنها بلاواسطه نقل حديث كرده است و جرحي درباره آنها نشده است بگوييم: معتبر هستند. و الا مدرك ديگري نيست ]دال بر توثيق[.
بحثي درباره اشكال سندي روايت:
بحثي كه آقاي خويي عنوان كرده است اين است كه ظاهراً همه روايات بعدي از «محمد بن موسي» است. روايت اين است: «حسن بن علي الهاشمي عن محمد بن موسي عن يعقوب بن يزيد» اين روايت اول است. روايت بعدش «عنه عن محمد بن عيسي بن عبيد» است. و روايت بعد «عنه عن محمد بن عيسي» است و روايت «عنه عن محمد بن الحسين» هم روايت چهارم است.
اين «محمد بن موسي سمان» تضعيف شده است. و «يعقوب بن يزيد» و «محمد بن عيسي بن عبيد» و «محمد بن حسين» ـ كه محمد بن حسين ابي الخطاب است ـ همه مشايخ همين «محمد بن موسي سمان» هستند و اين ضمير «عنه» بعد، «عنه عن محمد بن عيسي» يعني از «سمان» نه يعني از «حسن بن علي الهاشمي» و از جاهاي ديگر و ظهور پيدا ميكند كه برگشت ضمير به «محمد بن موسي سمان» باشد. و «محمد بن موسي سمان» را مثل صدوق، ابن وليد، قميين شديداً تضعيف كردهاند حتي او را «وضّاع» و «جعّال» دانستهاند.
منتها «نجاشي» تضعيف را از اين بزرگان نقل كرده است ولي خودش ترديد كرده است. چون ديده است بعضي از بزرگان ديگر از همين «محمد بن موسي سمان» نقل كردهاند. هر چه بوده است ترديد كرده است و نظريهاي نفياً و اثباتاً نميدهد.
خلاصه به هر حال «محمد بن موسي سمان» توثيقي نشده است. ما توثيقي براي او نديديم و تضعيف خيلي محكمي هم شده است. اين عمده اشكال اين روايت است كه همه روايات از «محمد بن موسي سمان» است.
روايت سوم:
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ عِيسَى أَخُوهُ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنْ صَوْمِ عَاشُورَاءَ وَ مَا يَقُولُ النَّاسُ فِيهِ فَقَالَ عَنْ صَوْمِ ابْنِ مَرْجَانَةَ تَسْأَلُنِي ذَلِكَ يَوْمٌ صَامَهُ الْأَدْعِيَاءُ مِنْ آلِ زِيَادٍ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ ع وَ هُوَ يَوْمٌ يَتَشَأَّمُ بِهِ آلُ مُحَمَّدٍ ص وَ يَتَشَأَّمُ بِهِ أَهْلُ الْإِسْلَامِ وَ الْيَوْمُ الَّذِي يَتَشَأَّمُ بِهِ أَهْلُ الْإِسْلَامِ لَا يُصَامُ وَ لَا يُتَبَرَّكُ بِهِ وَ يَوْمُ الْإِثْنَيْنِ يَوْمُ نَحْسٍ قَبَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ نَبِيَّهُ وَ مَا أُصِيبَ آلُ مُحَمَّدٍ إِلَّا فِي يَوْمِ الْإِثْنَيْنِ فَتَشَأَّمْنَا بِهِ وَ تَبَرَّكَ بِهِ عَدُوُّنَا وَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ تَبَرَّكَ به ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ يَتَشَأَّمُ بِهِ آلُ مُحَمَّدٍ ع فَمَنْ صَامَهُمَا أَوْ تَبَرَّكَ بِهِمَا لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَمْسُوخَ الْقَلْبِ وَ كَانَ مَحْشَرُهُ مَعَ الَّذِينَ سَنُّوا صَوْمَهُمَا وَ تَبَرَّكُوا بِهِمَا.
از اين روايت استفاده ميشود نه تنها تبرك به آن حرام است بلكه عيد هم نبايد گرفت و اصل روزه گرفتن منهي است؛ چون لطف كرده است؛ فمن صامهما او تبرك بهما. چون آنها اين كار را انجام ميدادند حضرت ميفرمايند: بايد انسان صفش را جدا كند از آنها ولو شيعه قطعاً تبركاً بجا نميآورد. عمده، صحبت اين است كه روزه نگيرد. چون با آنها يك جور همكاري حساب ميشود.
ولي از اين تعبيرات ما بخواهيم به عنوان يك قضيه حقيقه استفاده كنيم كه در زمان ما هم همين طور است ]اين استفاده نميشود[ با اين كه «بني عباس» وقتي به روي كار آمدند همه اينها را قلع و قمع كردند اگر چه مثل اين كه برخي از اينها بودند كه در زمانهاي بعد از اين غلطها ميكردند به عنوان آباء و اجداد خود. ولي علي اي تقدير الان به اين عنوان خيلي نادر است. البته شيطان پرستي و يزيدي و امثال اينها هستند ولي خيلي نادر است. اين جوري نيست كه اگر كسي روزه گرفت همكاري كردن با آنها محسوب شود به نحوي كه مقام اثباتش اين باشد اين هم مانند آن است.
جواب استاد از سؤال:
الان ديگر اين جور نيست؛ بله تشبه در هر زماني بايد باشد، اين كت و شلوار الان كه ميپوشند تشبه نيست، ولي يك زماني همينها تشبه بوده است؛ چون سابقاً از خارج آمده بود. ولي الان ديگر به اين عنوان نيست و لذا كسي فتوا هم نميدهد كه كت و شلوار حرام است.
… همه آنها را قضيه خارجيه ميدانند نه قضيه ثابته هميشگي.
روايت چهارم:
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ زَيْدٍ النَّرْسِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عُبَيْدَ بْنَ زُرَارَةَ يَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ صَوْمِ يَوْمِ عَاشُورَاءَ فَقَالَ مَنْ صَامَهُ كَانَ حَظُّهُ مِنْ صِيَامِ ذَلِكَ الْيَوْمِ حَظَّ ابْنِ مَرْجَانَةَ وَ آلِ زِيَادٍ قَالَ قُلْتُ وَ مَا كَانَ حَظُّهُمْ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ قَالَ النَّارُ أَعَاذَنَا اللَّهُ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُ مِنَ النَّارِ.
اين روايت اين نيست كه فقط سنيها را نخواسته حكم كند بلكه شيعه هم اگر بخواهد روزه بگيرد همان حظ را دارد؛ اينطور نيست؛ شيعه كه تبرك نميجسته است؛ آقاي خويي اينها را حمل به صورت تبرك و امثال آن كرده است. اگر در آن زمان همكاري حساب ميشده است يك بحث ديگري است كه بگوييم قضيه موقت است و الان را نميگيرد. ولي بگوييم: روايت، عنوان تبرك را ميخواهد بگويد، نه عنوان تبرك را نميگويد.
روايت پنجم:
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ
[1]
قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ صَوْمِ تَاسُوعَاءَ وَ عَاشُورَاءَ مِنْ شَهْرِ الْمُحَرَّمِ فَقَالَ تَاسُوعَاءُ يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ ع وَ أَصْحَابُهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِكَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَيْهِ وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَيْلِ وَ كَثْرَتِهَا وَ اسْتَضْعَفُوا فِيهِ الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ أَصْحَابَهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَيْقَنُوا أَنْ لَا يَأْتِيَ الْحُسَيْنَ ع نَاصِرٌ وَ لَا يُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ أَ فَصَوْمٌ يَكُونُ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ كَلَّا وَ رَبِّ الْبَيْتِ الْحَرَامِ مَا هُوَ يَوْمَ صَوْمٍ وَ مَا هُوَ إِلَّا يَوْمُ حُزْنٍ وَ مُصِيبَةٍ دَخَلَتْ عَلَى أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ.
جواب استاد از سؤال:
اگر در چيزهايي كه وعده نار داده باشد علامت معصيت كبيره هم هست ظواهرش اين گونه است. منتها يك اشكال سندي دارد و يك اشكال ديگر هم اين كه بگوييم حكم ثابت است و ]اختصاص[ ندارد. اگر اين اشكالها نباشد ظاهر روايت تحريم است و… آن روايتهاي ديگر مجموع عبارتشان و لحنشان كراهت نيست.
ادامه بحث را انشاءا.. در جلسه آينده پي ميگيريم.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1]
ـ بعضي نسخ هم «ابان بن عبدالملك» دارد. «محمد بن سنان» هم از «ابان بن عثمان عن عبدالملك» روايت دارد و هم از «ابان بن عبدالملك». از آن هم روايت ظاهراً هست به نظرم. ظاهراً «محمد بن سنان» باشد. الان نميدانم نسخه كدام يك صحيح باشد.