موضوع:
العذر لايقطع التتابع
متن عروه: مسألة 6:
إذا أفطر في أثناء ما يشترط فيه التتابع لعذرٍ من الأعذار كالمرض و الحيض و النفاس و السفر الاضطراري دون الاختياري لم يجب استئنافه، بل يبني على ما مضى. و من العذر ما إذا نسي النيّة حتّى فات وقتها بأن تذكّر بعد الزوال. و منه أيضاً ما إذا نسي فنوى صوماً آخر و لم يتذكّر إلّا بعد الزوال. و منه أيضاً ما إذا نذر قبل تعلّق الكفّارة صوم كلّ خميس فإن تخلّله في أثناء التتابع لا يضرّ به ، و لا يجب عليه الانتقال إلى غير الصوم من الخصال في صوم الشهرين لأجل هذا التعذّر. نعم، لو كان قد نذر صوم الدهر قبل تعلّق الكفّارة اتّجه الانتقال إلى سائر الخصال.
مقدمه:
اگر در اثناء صومي که بايد متتابع بجا آورده شود، به خاطر عذري ـ مانند مريضي، حيض، نفاس و سفر اضطراري ـ افطار نمايد و تتابع بهم بخورد نيازي به استيناف نيست و همان را ادامه ميدهد. مرحوم سيد بين سفر اختياري و اضطراري تفکيک قائل ميشوند و ميفرمايند در سفر اضطراري نيازي به استيناف نيست ولي در سفر اختياري بايد استيناف کند. دليلي که براي استثناء سفر ذکر شده ذيل روايت سليمان بن خالد
[1]
است. هر چند که اين روايت در مورد مريضي است اما از تعليلي که در ذيل روايت آمده و حضرت فرمودهاند که «
هَذَا مِمَّا غَلَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَيْسَ عَلَى مَا غَلَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ شَيْءٌ
»
استفاده کردهاند که سفر هم از مصاديق «مما غلب الله» است.
بحثي پيرامون «ما غلب الله فهو اولي بالعذر»:
هر چند همه امور به خدا نسبت داده ميشود و تا اذني از ناحيه خدا داده نشود هيچ موجودي وجود پيدا نميکند اما در بحث ما به نظر ميرسد مصداق بودن سفر اضطراري براي «مما غلب الله» مشکوک باشد. خيلي روشن نيست که اين عبارت حتي سفرهاي اضطراري را هم شامل شود. در اموري مانند سيل و زلزله که اراده بشر هيچ دخالتي ندارد خيلي روشن است که از مصاديق مما غلب الله محسوب ميشود اما در مواردي که هر چند ما آن را نميخواهيم اراده کنيم اما اراده ساير افراد در تصميم ما تاثير ميگذارد، در اين موارد معلوم نيست بتوانيم بگوييم اين هم از مصاديق مما غلب الله است. چون اين موارد مشکوک است و اصل اولي در قطع تتابع استيناف است لذا به نظر ميرسد حتي اگر به خاطر سفر اضطراري تتابع بهم خورد بايد روزه استيناف شود.
در اين مسئله هر دو قول ـ قائلين به استيناف و قائلين به عدم استيناف ـ در ميان فقها قائلين زيادي دارد و همين هم نشان ميدهد که مطلب خيلي روشن نيست و يک استظهار محکم و معتنابهي در مطلب وجود ندارد. لذا در اين مسئله بايد معامله شك بشود و اگر معامله شك بكنيم اصل اولي اقتضا ميکند که استيناف لازم است و بايد تتابع رعايت شود.
ادامه متن عروه:
«
و من العذر ما اذا نسي النيه حتي فات وقتها …
يکي از مواردي که سيد به عنوان عذر ذکر کرده، فراموشي است. اگر کسي تا بعد از ظهر فراموش کرد که نيت صوم کفارهاي بکند ديگر در آن روز نميتواند روزه کفارهاي بگيرد ولي اين به نظر سيد به تتابع ضرري نميزند چون معذور بوده است و در روزهاي بعد روزه را ادامه ميدهد. اين را هم ايشان از مصاديق «مما غلب الله» ميداند.
روي اين عرضي كه ما ميكرديم صرف عدم اختيار، موجب نميشود که از مصاديق «مما غلب الله» محسوب شود. همان مطلبي که در سفر اضطراري گفتيم اينجا هم مي آيد. لذا به نظر ما استيناف لازم است.
کلام مرحوم صاحب حدائق در مورد نسيان:
در مسئله نسيان يك بياني هم صاحب حدائق
[2]
دارد. ايشان ميفرمايد که آيات قران همه دلالت دارد که نسيان و فراموشي نه تنها از مصاديق مما غلب الله نيست بلکه قران کريم منشأ نسيان را شيطان ميداند. قران کريم ميفرمايد «
فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ
» يوسف 43 . يا ميفرمايد: «
وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى الآية
» انعام 68.
پاسخ به اشکال صاحب حدائق:
در پاسخ به اشکال صاحب حدائق گفتهاند اگر نسيان در يك جايي مستند به شيطان باشد و شيطان شخص را غافل ميكند، اين دليل نيست كه همه جا همين جور باشد. ممكن است در يك جايي خداوند عمداً علم را از کسي بگيرد اين دليل نميشود که در همه موارد اينطور باشد. نميتوان گفت منشأ هر نسياني شيطان است.
يكي از اين آقايان تبريز ـ که الان فوت کرده ـ ميگفت گاهي دانستن يك شييء كمال است لذا خداوند به معصوم اين كمال را داده و گاهي ندانستن شرط كمال است در اين موارد خداوند علم را از معصوم ميگيرد امير المؤمنين (سلام الله عليه) كه در ليلة المبيت جاي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلّم) خوابيد، به آن مقام بالا رسيدن امير المؤمنين (سلام الله عليه) شرطش اين بود كه نداند كه سالم ميماند. حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) كه مبتلا به آن آزمايشات شد در آن جريانات ندانستن شرط كمال بود. خلاصه اين آيه شريفه را ما نميتوانيم به همه موارد تعميم دهيم.
ثانياً فرض كنيد در همين مورد هم نسيان مستند به شيطان باشد ولي اعمالي كه موجودات اين عالم انجام ميدهند همه به يک معنا مرتبط با خداوند است هيچکدام منفک از اراده الهي نيست. لازمه اين انتساب اين نيست که از مصاديق ما غلب الله خارج شود.
منتها بعضي چيزها مستقيم است بعضي چيزها غير مستقيم است. بعضي به وسيله افعال بشر است بعضي به وسيله افعال غير بشر است. ببينيد آيه قرآن ميگويد ﴿
بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ
﴾ كفر اينها منشأ شد خداوند قلب اينها را مهر ميزند يا ميفرمايد:﴿
خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ
﴾ با اين که منشأ اين هم خودشان هستند. با اين که در اين اعمال شيطان دخيل است در عين حال خداوند مجازات ميدهد و به خدا نسبت داده ميشود. در روايات هست كه اگر ملتي خدا را نشناسد بياعتنايي كند خداوند هم اميري بر آنها مسلط ميكند كه او خدا را نشناسد. تسلط چنين فردي باعث نميشود که از اراده الهي خارج شود.
ولي در هر حال هر چند اشکال صاحب حدائق را مانپذيريم ولي اين که اين را از مصاديق مما غلب الله بدانيم مشکوک است و اصل اولي اقتضاي استيناف ميکند لذا در نتيجه بحث با صاحب حدائق موافقيم.
متن عروه:
و منه أيضاً ما إذا نذر قبل تعلّق الكفّارة صوم كلّ خميس فإن تخلّله في أثناء التتابع لا يضرّ به ….
مرحوم سيد ميفرمايد: اگر قبل از اينکه کفاره صوم بر فرد واجب شود نذر کرده باشدکه مثلا هر پنجشنبه روزه بگيرد، در اين صورت روزه روزهاي پنج شنبه براي اداي نذر ضرري به تتابع نميزند و نيازي به تتابع نيست. ايشان اين را هم عذر ميداند.
در اين جا آقايان براي اين بيان سيد توضيحي ندادهاند و بياني هم نكردهاند. به نظر ميرسد لازمه اين حرف اين است که اگر نتواند پياپي روزه بگيرد و فقط بتواند هفتهاي يک روز را روزه بگيرد و معذور باشد از روزه گرفتن اين هم به تتابع ضرر نميزند. در حالي که ما چنين چيزي را نميتوانيم از «ما غلب الله» استفاده کنيم.
وقتي فرد مخير بين خصال ثلاث است انسان ميفهمد اگر نسبت به يکي توانايي نداشت بايد يکي از دو شق ديگر را انتخاب کند. ديگر ادله عذر شامل اين فرد نميشود.
بله اگر از اول متوجه نبود يادش نبود شروع كرد به روزه گرفتن يك دفعه بعد از چند روز كه روزه گرفته بود متوجه شد كه ما الان وضع مزاجيش بگونهاي است که نميتواند روزه بگيرد اين به تتابع ضرري نميرساند اما در جايي که از اول ميداند که نميتواند متتابع بجا آورد مثلا ميداند چند روز آينده حيض ميشود، بايد برود سراغ آن دوتا شق ديگر و نميتواند اين را انجام بدهد. در واجبات مرتبه هم بايد برود سراغ مرتبه بعدي. در اين موارد ما براي سقوط شرطيت دليلي نداريم. دليل خاصي که بشود به آن تمسک کرد وجود ندارد.
اگر دو واجب بود که هر كدام از اينها فعليت يافت موضوع ديگري را از بين ميبرد در اين موارد متفاهم عرفي اين است که هر كدام تقدّم زماني باشد همان فعلي ميشود. فرض كنيد زني نذر کند روزهاي جمعه را روزه بگيرد بعد ازدواج ميكند شوهر تمتع ميخواهد آيا تمكين بايد بكند يا ينكه به نذر عمل کند؟ در اين جا آن نذر مقدم است، چون هر دو از اينها واجب مشروط است هر كدام اگر فعلي شد موضوع ديگر از بين ميرود آنكه تقدّم زماني دارد عرف آن را مقدم ميداند.
متن عروه: مسألة 7:
كلّ من وجب عليه شهران متتابعان من كفّارة معيّنة أو مخيّرة
[3]
إذا صام شهراً و يوماً متتابعاً يجوز له التفريق في البقيّة و لو اختياراً لا لعذر ، و كذا لو كان من نذر أو عهد لم يشترط فيه تتابع الأيّام جميعها و لم يكن المنساق منه ذلك. و ألحق المشهور بالشهرين الشهر المنذور فيه التتابع فقالوا: إذا تابع في خمسة عشر يوماً منه يجوز له التفريق في البقيّة اختياراً و هو مشكل، فلا يترك الاحتياط فيه بالاستئناف مع تخلّل الإفطار عمداً و إن بقي منه يوم، كما لا إشكال في عدم جواز التفريق اختياراً مع تجاوز النصف في سائر أقسام الصوم المتتابع.
اين مسئله را قبلا بحث کرديم، منتها در نذر و عهد ايشان يك قيدي ميزنند و ميفرمايند كه در نذر و عهد گاهي منذور از حيث تتابع و عدم تتابع ابهام دارد، مثلا همين جور ميگويد من يك ماه روزه بگيرم اين روشن نيست كه آيا متتابع روزه بگيرد يا غير متتابع روزه بگيرد در اين جور موارد شرع ميگويد اگر شما از نصف يك روز بيشتر گرفتي اين اشكال ندارد بقيه را مجاز است که تفريق نمايد. در اين مورد موثقه فضيل
[4]
است كه اگر نذر کند يك ماه روزه بگيرد اگر نصف را بجا آورد کافي است. اين روايت صراحت در تتابع ندارد و يك نحوه ابهامي در آن هست در اينجا شارع يك تصرفاتي كرده است. گويا يك مصالحهاي كأنّه با عباد ميخواهد بكند ميگويد شما از نصف يك قدري بيشتر بجا بياوري در بقيه ديگر آزاد هستي. لذا سيد ميفرمايند بعيد هم نيست همين باشد. آن اما اگر در يك جايي روشن است كه مرادش متتابع بوده بايد همه را متتابع بياورد و نصف بيشتر کفايت نميکند.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1]
.
صحيحة سليمان بن خالد: سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ وَ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ كَانَ عَلَيْهِ صِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ فَصَامَ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً ثُمَّ مَرِضَ فَإِذَا بَرَأَ أَ يَبْنِي عَلَى صَوْمِهِ أَمْ يُعِيدُ صَوْمَهُ كُلَّهُ فَقَالَ بَلْ يَبْنِي عَلَى مَا كَانَ صَامَ ثُمَّ قَالَ هَذَا مِمَّا غَلَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَيْسَ عَلَى مَا غَلَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ شَيْءٌ تهذيبالأحكام ج : 4 ص : 284.
[2]
. و ظاهر التعليل المذكور في الخبرين لا يشمل مثل هذا كما أشرنا إليه آنفا، فان النسيان إنما هو من الشيطان كما يدل عليه قوله عز و جل «فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ» «4» و قوله: «وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرىٰ. الآية» و قوله «وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ» «2» لا من الله عز و جل. و يؤيده ما هو المشهور من وجوب القضاء على ناسي النجاسة كما تكاثرت به الاخبار الصريحة. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج13، ص: 343.
[3]
. در ابتداي فصل صوم کفارة در مسألة يک عبارت عروه اين بود: يجب التتابع في صوم شهرين من كفّارة الجمع أو كفّارة التخيير. در ا ين جا مرحوم آقاي خميني حاشيهاي زده بودند و کفارة ترتيب را هم اضافه کرده بودند اما اينجا اين حاشيه را نزدند علتش هم اين است که کفارة معينه شامل کفارة ترتيب هم ميشود و ديگر نيازي به ذکر مجدد آن نيست.
[4]
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فِي رَجُلٍ جَعَلَ عَلَيْهِ صَوْمَ شَهْرٍ فَصَامَ مِنْهُ خَمْسَةَ عَشَرَ يَوْماً ثُمَّ عَرَضَ لَهُ أَمْرٌ فَقَالَ إِنْ كَانَ صَامَ خَمْسَةَ عَشَرَ يَوْماً فَلَهُ أَنْ يَقْضِيَ مَا بَقِيَ وَ إِنْ كَانَ أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةَ عَشَرَ يَوْماً لَمْ يُجْزِئْهُ حَتَّى يَصُومَ شَهْراً تَامّاً . الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 139.