موضوع:
لزوم تتابع صوم در کفاره قتل در ماههای حرام
متن عروه:
«
مسألة 4: من وجب عليه الصوم اللازم فيه التتابع لا يجوز أن يشرع فيه في زمان يعلم أنّه لا يسلم له بتخلّل العيدأو تخلّل يوم يجب فيه صوم آخر من نذر أو إجارة أو شهر رمضان
».
کسي که بايد صوم را متتابع انجام دهد نميتواند در زماني صوم را شروع کند که ميداند نميتواند تتابع را رعايت کند، مثلا اگر ميداند که در حين روزه به روزهايي ميرسد که روزه در آن حرام است ـ مانند عيد قربان ـ نبايد شروع کند.
در دو مورد اين اختلافي است. يکي سه روز بدل هدي ـ که بحث آن گذشت ـ و يکي هم کفاره قتل در ماههاي حرام. منشأ اين اختلاف روايت زراره است که مرحوم سيد
[1]
ميفرمايد اين روايت سندا و دلالتا ضعيف است و قائل به آن شاذ است.
مرحوم صاحب جواهر ميفرمايند علاوه بر اشکالات فوق در نقل کافي
[2]
اضطراب متن هم وجود دارد لذا نميتوان به آن استدلال کرد. در اين نقل کلمه «عيدان» وجود دارد ولي در ماههاي حرام ـ يعني رجب، ذيقعده، ذي حجه و محرم ـ به جز عيد قربان، عيد ديگري که صوم در آن حرام باشد نداريم. در ذي حجه عيد غدير هم هست اما در اين روز نه تنها روزه حرام نيست بلکه استحباب هم دارد. لذا اين روايت صلاحيت استثناي از ادله تحريم را ندارد.
پاسخ به اشکال صاحب جواهر:
به نظر ميرسد که با توجه صحيحه عمر بن اذينه از زراره
[3]
اين اشکال وارد نباشد و کلمه «عيدان» صحيح باشد، چون در اين روايت، شوال از ماههاي حرام شمرده شده است در نتيجه عيد فطر هم در ماههاي حرام قرار ميگيرد. البته مراد از حرام در اين روايت همان احترام داشتن و حرمت داشتن است.
در اين روايت آمده است که زراره ميگويد من مسجد الحرام خدمت حضرت ابيجعفر (عليه السلام) بودم. حضرت فرمودند نگاه كردن به بيت عبادت است. بعد شخصي از قبيله بجيله به نام عاصم بن عمر آمد و عرض كرد كعب الأحبار ميگويد كه كعبه هر صبح براي بيت المقدس سجده ميكند حضرت ميفرمايند تو چي ميگويي؟ او گفت: من ميگويم او درست گفته است و مطلب همين جور است حضرت ناراحت ميشود و ميفرمايند هم تو دروغ گفتي هم او دروغ گفته، كعبه افضل بقاع ارض است و براي خاطر كعبه، چهار ماه، احترام پيدا كرده كه سه ماهاش به حساب مكه وحجّ و يك ماهش هم به حساب عمره. براي خاطر همين کعبه است که اين چهار ماه احترام پيدا كرده. آن وقت چهار ماه را كه ايشان معرفي ميكند ميگويد رجب و شوال و ذيقعده و ذيحجه.
اين روايت بجاي محرم، شوال را تعبير ميكند. بنابراين مراد حضرت از عيدان، عيد فطر و عيد قربان است در روايت نوادر
[4]
هم که ميگويد العيد و الأضحي منظور از عيد، عيد فطر است و لازم نيست عطف را عطف تفسير بگيريم.
لذا بعيد نميدانيم كه تمام اينهايي كه از زراره نقل شد يك روايت بيشتر نباشد زراره به عنوان عيدان نقل كرده. البته ابيجعفر و ابيعبدالله (عليهما السلام) به هم خيلي اشتباه ميشود. گاهي مطلب از امامي است به امام ديگر نسبت داده ميشود. مضمون روايت هم خيلي نزديك به هم است به خصوص زراره بيايد هم از امام باقر (عليه السلام) سؤال بكند، هم همين سؤال را از حضرت صادق (سلام الله عليه) كرده باشد خودش مستبعد است لذا به احتمال ميرود كه از اول زراره عيدان نقل كرده است. موارد ديگري كه عيد تنها نقل شده، روات به حسب ظاهر عيدان را غلط پنداشتهاند و آن را تصحيح کردهاند و همان كلمه عيد تعبير كردند چون نقل به معنا هم رايج بوده عين لفظ زراره نقل نشده.
در کفاره قتل خطا ميزان ماه هلالي است يا مقدار ماه:
مسئله ديگر اين است که کسي که مرتکب قتل خطايي شده و بايد در دو ماه از اين چهار ماه روزه بگيرد، منظور از ماه در اينجا ماه هلالي است يا مقدار ماه است. مثلا آيا ميتواند از وسط ذيقعده شروع کند يا نه؟ حتما بايد از اول يک ماه هلالي شروع کند؟
عقيده ما اين است كه اگر بگويند من يك ماه در يك جايي ماندم مراد، ماه هلالي نيست مقدار ماه است ولي اگر بگويند يك ماه از اين دوازه ماه را من در آنجا ماندم يا يك ماه از اين ماههاي خورشيدي را من ماندم اين عبارت از آن است كه همان خود ماه است نه اينكه مقدار آن باشد.
بنابراين تفاهم عرفي از اينکه بگويند دو ماه از ماه هاي حرام را روزه بگيريد، دو ماه هلالي است. يعني يا شوال و ذيقعده يا ذيقعده و ذيحجه را روزه بگيريد.
اين ظهورش تفاوت دارد با ظهوري که بگوييم من يك ماه منزل فلان كس بودم. اگر بگويم يك ماه از اين دوازده ماه خورشيدي من آن جا بودم معنايش اين است كه فروردين، ارديبهشت يا يکي ديگر از همين ماهها کامل آنجا بوده است.
ادامه متن عروه: «
نعم، لو لم يعلم من حين الشروع عدم السلامة فاتّفق فلا بأس على الأصحّ، و إن كان الأحوط عدم الإجزاء
».
اگر شخص متوجه اين نيست كه اگر بخواهد روزه را شروع كند نميتواند تتابع را رعايت کند و در حين روزهها متوجه شد اينجا ايشان ميفرمايند كه اين عدم تتابع اشكالي ندارد و مانعي نيست. اگر اين عالماً و عامداً بدون عذر اگر كسي اين كار را بكند آن بله حق ندارد جايز نيست اما اگر متوجه نبود شروع كرد ديگر اشكالي نيست لازم نيست استيناف كند.
خيلي از اين آقايان از عبارت «لا يعلم» اين جوري فهميدند كه يعني يقيين نداشته باشد پس اگر شك دارد كه آيا اين تتابع به هم ميخورد يا به هم نميخورد باز هم ميتواند شروع کند هر چند بعدا ببيند که نميتواند تتابع را رعايت کند.
مثلا شک دارد که امروز روز آخر رجب است يا روز اول شعبان. اين با استصحاب ميگويد هنوز رجب است و آن را روزه ميگيرد ولي بعد فهميد که روز اول شعبان بوده، اين مورد را هم بعضي از آقايان ميگويند داخل «ما لا يعلم» است، اشکالي ندارد و مجزي است.
ما احتمال ميدهيم که اصلاً نظر سيد مطلب ديگري باشد. در اين جا منظور اين است که غفلت داشته است. مثل «فإن حرّك في جنبه شيء و هو لا يعلم». در اين موارد منظور از عدم علم، غفلت است نه ظن و شک. در خيلي از اطلاقات متعارف منظور همين توجه نداشتنن و غفلت است و منظور علم تصوري است.
حالا اين عدم علم به هر معنايي که باشد عمده، دليل اين مطلب است. دليلي كه ميآوردند «ما غلّب اللَّه فهو أولى بالعذر» است. ميفرمايند اين بر ادله لزوم تتابع حکومت دارد و در اين موارد تتابع لازم نيست.
ولي به نظر اين دليل شامل اين موارد نشود. «ما غلب اللَّه» مربوط به مواردي است كه منشأش مربوط به خود انسان نيست. اموري مانند حيض، مريضي، اغماء شامل اين ميشود.
نسيان، غفلت و امثال اينها، اينها جزء اعذاري است كه منشأش بي اعتنايي انسان است لذا از مصاديق «ما غلب الله» محسوب نميشود. نسبت به يك چيزهايي انسان كوتاهي ميكند، اهميت نميدهد، غفلت ميكند يادش ميرود اينها جزء ما غلب الله نيست.
ادامه متن عروه: «
و يستثنى ممّا ذكرنا من عدم الجواز مورد واحد ، و هو صوم ثلاثة أيّام بدل هدي التمتّع إذا شرع فيه يوم التروية، فإنّه يصحّ و إن تخلّل بينها العيد فيأتي بالثالث بعد العيد بلا فصل أو بعد أيّام التشريق بلا فصل لمن كان بمنى، و أمّا لو شرع فيه يوم عرفة أو صام يوم السابع و التروية و تركه في عرفة لم يصحّ و وجب الاستئناف كسائر موارد وجوب التتابع
».
بحث سه روز بدل هدي قبلا گذشت و ما آن را بحث کرديم
[5]
. چيزي که اينجا هست اين است که اگر روز هشتم و نهم را روزه گرفت، بايد يک روز بعد از عيد قربان بگيرد. اگر ايام تشريق را در مني بود براي کسي که در منا است روزه در ايام تشريق
[6]
جايز نيست ولي بايد بلافاصله بعد از ايام تشريق روزه را بگيرد. در اين مسئله روايت داريم و مفاد آنها هم همين است که نبايد تاخير بيندازد و بلافاصله روزه را بگيرد. اما اگر در مکه بود ميتواند از روز يازدهم روزه بگيرد در اين مورد هم ايشان ميفرمايد بايد بلافاصله در روز يازدهم روزه بگيرد و يازدهم تعين دارد.
ولي براي تعين روز يازدهم دليلي وجود ندارد و اين تعيني ندارد. البته به اعتبار تعين روز سيزدهم براي کسي که در مني است، احتمال دارد که اينجا هم فاصله انداختن جايز نباشد، البته اين دليل حجت نيست و شايد موجب احتياط استحبابي شود.
متن عروه:
«
كلّ صوم يشترط فيه التتابع إذا أفطر في أثنائه لا لعذر اختياراً يجب استئنافه و كذا إذا شرع فيه في زمان يتخلّل فيه صوم واجب آخر من نذر و نحوه و أمّا ما لم يشترط فيه التتابع و إن وجب فيه بنذر أو نحوه فلا يجب استئنافه و إن أثم بالإفطار
».
در مواردي که تتابع در آن ها شرط نشده ولي به خاطر امر ديگري تتابع واجب شده ـ مثلا نذر کند که روزههاي قضايش را متتابع بجا آورد ـ در اين موارد اگر تتابع رعايت نشود نيازي به استيناف نيست. زيرا اصلاً امكان استيناف در آن نيست. گاهي با خلاف شرع ممكن است تكليف انسان ساقط بشود با اينكه خلاف شرع كرده تكليف ساقط بشود. مثلا قضاي ماه رمضان موسع است شخص نذر كرد كه قضا را متتابع بجا بياورد حالا خلاف شرع كرد منفصل بجا آورد، اين قضا قابل تكرار نيست چون ديگر در ذمه طرف چيزي نيست كه دوباره تكرار كند. چون بر خلاف نذر عمل كرده معصيت كرده ولي چون قضا يك مرتبه هست و او را هم كه آورده قهراً قابل تكرار نيست استيناف فرض ندارد.
البته تصور نشود كه در اينجا عبادت با يک امر خلاف شرع تحقق مييابد. اين به وسيله عبادت خلاف شرع نميكند. آن چند روز اول را كه قصد قربت كرده که هيچ مشکلي ندارد. وقتي که قطع ميکند و تتابع را بهم ميزند در اينجا خلاف شرع کرده ولي وقتي دوباره شروع ميکند باز هم قصد قربت دارد. يعني روزه ها با قصد قربت است و در آن اشکالي نيست ولي قطعها خلاف شرع است.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1]
. متن عروه اين است: أحدها: صوم العيدين الفطر و الأضحى و إن كان عن كفّارة القتل في أشهر الحرم، و القول بجوازه للقاتل شاذّ، و الرواية الدالّة عليه ضعيفة سنداً و دلالةً.
[2]
.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع رَجُلٌ قَتَلَ رَجُلًا فِي الْحَرَمِ قَالَ عَلَيْهِ دِيَةٌ وَ ثُلُثٌ وَ يَصُومُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِنْ أَشْهُرِ الْحُرُمِ وَ يُعْتِقُ رَقَبَةً وَ يُطْعِمُ سِتِّينَ مِسْكِيناً قَالَ قُلْتُ يَدْخُلُ فِي هَذَا شَيْءٌ قَالَ وَ مَا يَدْخُلُ قُلْتُ الْعِيدَانِ وَ أَيَّامُ التَّشْرِيقِ قَالَ يَصُومُهُ فَإِنَّهُ حَقٌّ لَزِمَهُ.
[3]
.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ كُنْتُ قَاعِداً إِلَى جَنْبِ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ مُحْتَبٍ مُسْتَقْبِلُ الْكَعْبَةِ فَقَالَ أَمَا إِنَّ النَّظَرَ إِلَيْهَا عِبَادَةٌ فَجَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ بَجِيلَةَ يُقَالُ لَهُ عَاصِمُ بْنُ عُمَرَ فَقَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ كَعْبَ الْأَحْبَارِ كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْكَعْبَةَ تَسْجُدُ لِبَيْتِ الْمَقْدِسِ فِي كُلِّ غَدَاةٍ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَمَا تَقُولُ فِيمَا قَالَ كَعْبٌ فَقَالَ صَدَقَ الْقَوْلُ مَا قَالَ كَعْبٌ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَذَبْتَ وَ كَذَبَ كَعْبُ الْأَحْبَارِ مَعَكَ وَ غَضِبَ قَالَ زُرَارَةُ مَا رَأَيْتُهُ اسْتَقْبَلَ أَحَداً بِقَوْلِ كَذَبْتَ غَيْرَهُ ثُمَّ قَالَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بُقْعَةً فِي الْأَرْضِ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْهَا ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ نَحْوَ الْكَعْبَةِ وَ لَا أَكْرَمَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهَا لَهَا حَرَّمَ اللَّهُ الْأَشْهُرَ الْحُرُمَ فِي كِتَابِهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ ثَلَاثَةٌ مُتَوَالِيَةٌ لِلْحَجِّ شَوَّالٌ وَ ذُو الْقَعْدَةِ وَ ذُو الْحِجَّةِ وَ شَهْرٌ مُفْرَدٌ لِلْعُمْرَةِ وَ هُوَ رَجَبٌ. الكافي ج : 4 ص : 240.
[4]
. عن زرارة قال سمعت أبا جعفر ع يقول إذا قتل الرجل في شهر حرام صام شهرين متتابعين من أشهر الحرم فتبسمت و قلت له يدخل هاهنا شيء قال ما يدخله قلت العيد و الأضحى و أيام التشريق قال هذا حق لزمه فليصمه قال أحمد بن عبد الله في حديثه يعتق أو يصوم.
[5]
. رجوع شود به جلسه 520.
[6]
. در ايام تشريق اختلاف است که يازده، دوازده و سيزده است و يا ده، يازده و دوازده. منظور سيد هم در اينجا مشخص نيست. ولي از نظر ادله آنكه استفاده ميشود ده و يازده و دوازدهم كافي است در روز سيزدهم ميتواند روزهاش را بگيرد و اين متمم را بجا بياورد.