موضوع:
کتاب الصوم/ ادله لزوم توالی و تتابع در كفاره صوم/
سه وجه براي اين كه اصل اولي در امور زماني توالي است، ذكر شده است:
1ـ روايات
2 ـ فتواي مشهور
3 ـ انصراف به توالي
روايات:
به برخي از روايات براي عدم تتابع استدلال شده و به برخي براي لزوم تتابع مانند. روايتي که براي لزوم تتابع به آن استدلال شده روايت فضل بن شاذان
[1]
است، كه سؤال ميكند براي چه دو ماه متصل شخص بايد روزه بگيرد! اتصال براي چه قيد شده است؟ حضرت ميفرمايد بر اين كه شخص سبك نشمرد، اگر منفصل شد اهميت نميدهد و امروز و فردا ميكند و اصل آن از بين ميرود، چون در خيلي از واجبات موسّعه اين مطلب وجود دارد كه توسعه منشأ فوت ميشود. انسان ميگويد بعد ميتوانم انجام بدهم و بعد ميبيند كه عمر انسان تمام شد و ديگر كاري نكرده است. اينجا روايت ميگويد براي اين كه سبك نشمرد و اين عملي بشود، گفتهاند تتابع شرط است.
روايت فضل بن شاذان راجع به شهرين متتابعين است ولي از آن جا که علت تتابع را بيان کرده و علت موجب تعميم حکم ميشود لذا از موضوع معلّل تعدي ميكند و همه کفارات را شامل ميشود. يعني هر جا که روزه به عنوان کفاره واجب شد در آن تتابع شرط است.
ولي به نظر ميرسد اين بيان تمام نباشد. موضوع روايت فضل بن شاذان کفاره افطار ماه رمضان است. شايد در اين جا اهميت موضوع در تتابع مدخليت داشته باشد. چون موضوع آن خيلي مهم است شارع نميخواهد در آن تسامح شود و مصالح آن فوت شود. اگر تتابع را ذکر نميكرد كسي حاضر نميشد كه دو ماه تمام را بجا بياورد، قهراً يك مقدارش از بين ميرفت. اما آيا ميتوان گفت که در همه کفارات همين اهميت لحاظ شده است؟ اينطور نيست. بعضي از کفارات، يک مشت گندم تعيين شده اين پيداست که آن اهميت را ندارد. بنابراين نميتوان حکم يک کفاره را به کفاره ديگر تعميم داد. درست است که در اين روايت علت ذکر شده اما اين علت براي امري است که از نظر شارع اهميت ويژهاي دارد لذا علت نميتواند به ساير موارد کفارات تعدي پيدا کند.
2 ـ شهرت:
مسأله شهرت هم به نظر ما ثابت نيست. هر چند تعبير كردهاند كه همه جا تتابع لازم است الا موارد خاص، اما نميدانيم که در اين عبارتها اين مورد خاص هم لحاظ شده يا نه. انسان اگر مجموع را ملاحظه كند معلوم نيست يك چنين شهرتي در اين مورد باشد.
3 ـ انصراف به تتابع:
مسأله عمده عبارت از انصراف است. همه آقايان قبول دارند كه کلماتي که براي تعداد تکرار و يا مقدار زمان وضع شدهاند در مفهوم آنها تتابع وضع نشده است. به عبارتي تتابع در موضوع له آن ها نيست. اگر گفتند سه روز اين عمل را انجام بدهيد با فاصله هم انجام داده است، در اينجا كلمه سه روز صدق ميکند. در سه روز نخوابيده كه بلا فاصله و متتابع باشد، اگر فاصله شد ديگر سه روز نيست.
اما بحث در اين است که آيا اين کلمات منصرف به يک معناي متتابع هستند يا خير؟ اين مورد بحث است. همه قبول دارند که در موضوع له الفاظ تتابع نيست اما بعضي ميگويند که هنگامي که ما ميخواهيم اين احکام را پياده کنيم ذهن ميرود روي مصاديق متصل و متوالي.
مرحوم آقاي خوئي انصراف را قبول ندارند. آقاي حكيم، صاحب مدارك و برخي ديگر هم همين نظر را دارند. آنها هم گفتهاند ما دليلي نداريم، منتها آقاي خوئي اين موضوع را بسط داده است.
بيان مرحوم آقاي خويي
بر عدم انصراف:
ايشان ابتدا کلام صاحب جواهر را آورده سپس آن را نقد ميکنند.
صاحب جواهر ميفرمايد: «ادله هنگام اطلاق به تتابع انصراف دارند. وقتي ميگويند يک ماه يا يک سال روزه اين عرفا به تتابع منصرف است. اين مطلب مؤيد به فتواي اصحاب نيز هست. تتابع در صوم کفاره شبيه تتابع در ايام حيض و اعتکاف و اقامه عشره است و مستند فقها براي لزوم اتصال و توالي در اين امور هم به خاطر همين انصراف است.»
ايشان در پاسخ مرحوم صاحب جواهر ميگويند «اگر هم در بعضي موارد انصرافي باشد اين انصراف مستند به حاق لفظ نيست تا ما بتوانيم آن را به همه موارد تعميم بدهيم. بلکه هرجا که چنين انصرافي وجود دارد به خاطر قرائن داخليه و خارجيه است.
درست است که در حيض، اعتکاف و اقامه عشره مستند آقايان براي توالي و تتابع همين انصراف است اما در همين موارد هم منشأ اين انصراف حاق لفظ نيست بلکه وجود قرائن است.
بعد ايشان ميآيد در تک تک اين سه مورد منشأ انصراف را بيان ميکند: در اقامه عشره ايشان ميگويد: اگر شما مثلا به مشهد الرضا برويد و هشت روز آنجا اقامت کنيد و بعد به يکي از روستاهاي اطراف برويد و يکي دو شب اقامت کنيد و برگرديد و دو روز ديگر هم در مشهد اقامت کنيد آيا درست نيست بگويد «من در مشهد ده روز اقامت کردم؟» عرف اين جمله خبريه را صحيح ميداند. بنا براين خود لفظ «ده روز اقامت» منصرف به اقامت متوالي و متصل نيست. از طرف ديگر ما روايتي نداريم که اقامت بايد متوالي و پيوسته باشد، پس چرا توالي شرط اقامت ده روز است؟ ايشان ميفرمايد به خاطر اين که ما از روايات استفاده ميکنيم که هر سفر يک موضوع مستقل است و حکم مستقلي دارد. بنابراين مسئله اقامت ده روز مربوط به يک سفر است. حال اگر کسي در بين حضورش در مشهد دو روز به اطراف آن برود اين سفر جديدي محسوب ميشود که حکم خودش را دارد و چون سفر اولش يعني مدت اقامت در مشهد کمتر از ده روز بوده و بايد نمازش را قصر بخواند. بنابراين منشأ اعتبار توالي در اقامه عشره اين است که از نظر شارع هر سفري حکم خاص خودش را دارد لازمه اين حرف اين است که اقامه عشره مربوط به يک سفر باشد.
از آنجا که جملات خبريه و انشائيه از اين جهت با هم تفاوت ندارند و خبريه و انشائيه بودن جملات موجب نميشود در جايي انصراف به استمرار اعتبار وجود داشته باشد و در جاي ديگر نداشته باشد بنابراين ما کشف ميکنيم که در جملات انشائيه هم اين کلمات منصرف به فرد مستمر نيست.
يا اگر منزلي را براي يک سال اجاره کنيم، و بعد از تمام شدن يک سال، دو ماهي را در جاي ديگري ساکن شويم و دوباره برگرديم و در جاي اول يک سال ديگر بمانيم، آيا درست نيست بگوييم «من در اين منزل دو سال سکونت داشتم؟» آيا اين اطلاق خلاف متفاهم از منصرف لفظ است؟
در مورد شرط توالي در ايام حيض که ميگويند بايد حد اقل سه روز متوالي باشد، اين به خاطر اين است که در روايات آمده که اقل آن سه روز و اکثر آن ده روز است. چنين تعبيري که در مقام تحديد است ظهور در استمرار دارد.
در اعتکاف هم شرط استمرار به خاطر اين است که اگر معتکف از مسجد خارج شود اعتکاف باطل ميشود و اين مستلزم حضور متوالي معتکف در مسجد است. اين بخاطر انصراف سه روز در سه روز متوالي نيست. بنابراين قرائن خاصه در هر مورد چنين اقتضايي دارد.
به نظر ميرسد كه فرمايش مرحوم آقاي خويي راجع به قصد اقامه كاملاً درست است و سفر واحد مقتضايش اتصال است.
اما در دو مثال ديگر جواب ايشان محل اشکال است. حيض را تعبير كردهاند أقل الحيض ثلاثه چون در مقام تحديد است، تحديد اقتضاي اتصال ميكند. چرا تحديد اقتضاي اتصال کند؟ تحديد اين است كه بايد سه روز باشد و كمتر نباشد، بيشترش هم معتبر نيست و معناي تحديد اين است. اما اينکه متصل باشد از تحديد چنين چيزي در نميآيد. اگر كسي گفت من هر روز حد اقل سه منبر ميروم آيا حتماً بايد اين سه تا منبر چون كلمه سه رويش آوردهام و تحديد كردم و چهارتا هم اين حكم نيست، پس بنابراين بايد متصل به هم باشد. آيا تحديد چه اقتضايي ميكند؟ شما ميبينيد كه خود حيض آن سه روز اولش متصل است، آن سه روز كه گذشت روزهاي ديگر منفصل است. شما ميگوييد اين اقتضا ميكند كه سه روزش متصل باشد و آنهاي ديگر منفصل؟
قائلين به انصراف ميگويند چون خود لفظ را القاء كنند مراد اتصال فهميده ميشود و الا حد ذكر كردن مگر منافات دارد با حد بودن يك چيز ديگري. توي خود همين چيزهايي كه هست بعضي جاها كه ثابت شده است استثناء كردهاند، اين موارد استثناء هم تحديد شده است! حكم را بردهاند و محدود شده به يك حدودي، منتها منفصل بوده است. حد به هيچ گونه اقتضاي اتصال نميكند.
راجع به اعتكاف هم بطلان اعتکاف بخاطر خروج از مسجد منشأ فهم توالي و استمرار نميشود. فرض كنيد كسي ده روز ماند و هيچ بيرون هم نرفت، سه روز منفصل روزه گرفت، آيا اين كفايت ميكند؟ روز اول را روزه ميگيرد، بعد هم روزه نميگيرد ولي از مسجد خارج نميشود و يا اگر خارج ميشود خروج غير مضر كه براي حاجتي باشد كه استثناء شده است خارج شده است. ولي روزهاش را منفصل ذكر ميكند و يا قصد اعتكافش را منفصل قصد ميكند كه اين روز اول من، روز سوم من و يا روز پنجم من كه اعتكاف باشد و احكام رويش بيايد. اين كه كافي نيست!
ما در برخي جملات خبريه هم بالوجدان استمرار را ميفهميم. مرحوم آقاي والد ما با مرحوم آقاي خميني صبحها بين الطلوعين قدم ميزدند، آقاي خميني ميفرمود كه من كمردرد داشتم آن كمردردم رفع شد با همين قدم زدنهاي بين الطلوعين. از مرحوم آقاي والد شنيدم كه ايشان ميفرمود «ما صد روز قدم زديم». آيا شما از اين كلمه صد روز تفريق را ميفهميد يا توالي را؟ به نظر ميرسد متفاهم عرفي از اين عبارات توالي و تتابع است.
در اين موارد بدون قرينه خارجيه انسان ميفهمد كه صد روز متصل. به هر كسي هم القاء كنيم ميفهمد كه متصل. همين كه بگويد من ده روز در مشهد ماندم، اگر ده سال رفته و هر سال يك روز مانده است اين خلاف انصراف است. حالا يك چيزهايي كه متعارفاً با آن ضميمه بشود و يك مقدار گاهي هم بيرون ميروند آنها هم ملحق است.
جمع بندي نهايي: تفکيک بين واجب ارتباطي و واجب استقلالي
نقداً به نظر ميرسد كه اگر بگويند كه شما هجده روز اين كار را انجام بدهيد، معنايش عبارت از اين است كه متصل است و قرينهاي بر خلاف نباشد اينطور استفاده ميشود.
البته در واجبات ارتباطي چنين ظهوري دارد. کفاره يک واجب ارتباطي است. اگر کسي هفده روز به جا آورد و يک روز را نياورد گويا اصلا کفاره را اتيان نکرده است. اين طور نيست که کفاره به تعداد روزها تقسيم بشود و اگر مثلا نه روز روزه گرفت نيمي از کفاره را بجا آورده باشد. اما اگر واجب استقلالي باشد چنين ظهوري ندارد.
خلاصه به نظر ميرسد كه فعلاً همانطور كه خيليها حكم كردهاند به اتصال، بايد هجده روز را متصل آورد.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1]
.وسائلالشيعة ج : 10 ص : 370 : مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ وَ الْعِلَلِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع فِي حَدِيثٍ قَالَ إِنَّمَا وَجَبَ الصَّوْمُ فِي الْكَفَّارَةِ عَلَى مَنْ لَمْ يَجِدْ تَحْرِيرَ رَقَبَةِ الصِّيَامِ دُونَ الْحَجِّ وَ الصَّلَاةِ وَ غَيْرِهِمَا مِنَ الْأَنْوَاعِ لِأَنَّ الصَّلَاةَ وَ الْحَجَّ وَ أَنْوَاعَ الْفَرَائِضِ مَانِعَةٌ لِلْإِنْسَانِ مِنَ التَّقَلُّبِ فِي أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ مَصْلَحَةِ مَعِيشَتِهِ مَعَ تِلْكَ الْعِلَلِ الَّتِي ذَكَرْنَاهَا فِي الْحَائِضِ الَّتِي تَقْضِي الصِّيَامَ وَ لَا تَقْضِي الصَّلَاةَ وَ إِنَّمَا وَجَبَ عَلَيْهِ صَوْمُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ دُونَ أَنْ يَجِبَ عَلَيْهِ شَهْرٌ وَاحِدٌ أَوْ ثَلَاثُ أَشْهُرٍ لِأَنَّ الْفَرْضَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ هُوَ شَهْرٌ وَاحِدٌ فَضُوعِفَ هَذَا الشَّهْرُ فِي الْكَفَّارَةِ تَوْكِيداً وَ تَغْلِيظاً عَلَيْهِ وَ إِنَّمَا جُعِلَتْ مُتَتَابِعَيْنِ لِئَلَّا يَهُونَ عَلَيْهِ الْأَدَاءُ فَيَسْتَخِفَّ بِهِ لِأَنَّهُ إِذَا قَضَاهُ مُتَفَرِّقاً هَانَ عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ اسْتَخَفَّ بِالْإِيمَانِ.