موضوع:
کتاب الصوم/ بررسي روايات كفاره نذر/
جمع بين روايات کفارهي نذر:
بحث ما در کفاره نذر بود. روايت عبدالملک بن عمرو
[1]
کفاره نذر را کفاره افطار ماه رمضان دانسته و در تعدادي از روايات کفاره يمين آمده است. براي جمع بين اين دو دسته شيخ طوسي و علامه وجهي را ذکر کردهاند که در جلسهي گذشته به آن اشاره شد و امروز هم به آن خواهيم پرداخت.
اما قبل از ورود به اين بحث تذکر اين نکته ضروري است که بحثهاي جمع دلالي و امثال آن در فرض حجيت ذاتيه روايت دو طرف است. اگر روايات دو طرف صحيح بود نوبت به جمع دلالي ميرسد. حالا يا سند روايت صحيح باشد يا اگر هم سند ضعيف است عمل مشهور را در اخذ به روايت کافي بدانيم. اما در موردي که صحت روايت ثابت نشده باشد، آن روايت از همان ابتدا کنار ميرود و نوبت به جمع دلالي نميرسد.
روايتي که ميگويد: کفاره نذر کفاره ماه رمضان است، روايت عبد الملک بن عمرو است و اگر کسي اين روايت را معتبر ندانست ديگر نوبت به مباحث جمع دلالي نميرسد. لذا اگر بحثي در اين زمينه صورت ميگيرد بر فرض اعتبار روايت است.
شيخ طوسي
[2]
، علامه و فخر المحققين، صحيحه جميل بن صالح را شاهد جمع ما بين روايات آوردهاند كه ميگويد:
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع أَنَّهُ قَالَ كُلُّ مَنْ عَجَزَ عَنْ نَذْرٍ نَذَرَهُ فَكَفَّارَتُهُ كَفَّارَةُ يَمِينٍ.
گويا اينها عجز از صوم را عجز از کفاره صوم معني کردهاند و گفتهاند اگر كسي نميتواند آن كفاره تعيين شده ـ که همان کفاره افطار ماه رمضان است ـ را انجام دهد کفاره يمين که سبکتر است را انجام دهد.
يعني در «عجز عن نذر نذره» عن نشوي است، يعني از ناحيه نذر انسان عاجز شده باشد به آن تكليفي كه بايد انجام بدهد، مثل آن تعبيراتي كه خيلي از اينها در كفارات ديگر هم همينطور است. حالا معمولاً نشو را در «من» است، حالا در اينجا عن بگوييم؛ از اين ناحيه عبارت از عجزي براي شخص حاصل شده باشد از ناحيه نذر، يعني از ناحيه چيزهايي كه متعلق به نذر است اگر حاصل شده باشد، اين كفاره دارد.
گويا اصل كفاره مفروغ عنه است، حضرت ميخواهد نوع كفاره را بيان بكند نه ابتداءاً اصل کفاره را بيان کند. اين خود مفروغ عنه بودن قرينه براي اين كه يك تقديري در كار هست و راجع به آن سؤال شده است.
همين روايت قرينه ميشود که ما رواياتي که ميفرمايد کفاره حنث نذر کفاره يمين است ـ مانند صحيحه حلبي
[3]
ـ را حمل بر مواردي کنيم که فرد از کفاره ماه رمضان عاجز است.
در اين جا توجه به دو نکته ضرورت دارد:
نکته اول:
معمولا حمل مطلقات به مواردي که فرد عاجز است از قبيل حمل بر فرد نادر است و عرفي نيست. اين اخراج افراد شايع از تحت عام و حمل عام يا مطلق به فرد نادر است كه عرف آن را قبول ندارد.
ولي اگر در مواردي آن مصداق اضطراري، شيوع داشته باشد و فرد نادر نباشد ، آنجا حمل كردن يك مطلقي را به آن فرد اضطراري اشكالي ندارد . مثلاً گاهي منشا صدور روايت تقيه است که در اين موارد حمل بر فرد نادر استبعادي ندارد.
در ما نحن فيه هم كه كفاره كفاره سنگيني است يا عتق رقبه، يا شصت تا مسكين را اطعام كردن و يا شصت روز روزه گرفتن، اينها يك چيز متعارفي است كه شخص مقدور نباشد برايش كه اين امور را انجام بدهد، لذا حمل كردن يك فردي را به صورت عجز از اين و تمكن از مرحله بعدي كه صغري عجز از كبري و تمكن از صغري، كفاره صغري يك حمل مستبعد نيست كه در جاهاي ديگر گفته شده است.
نکته دوم:
اينها عجز از صوم را عجز از کفاره صوم معنا کردهاند اما در اينجا احتمالات ديگري هم وجود دارد.
احتمال دوم اين است که منظور همان ظاهر ابتدايي خود روايت باشد که خود نذر را نتواند انجام بدهد، عاجز باشد از خود آن نذر. منتها اشكال اين است كه اگر كسي عاجز باشد از اتيان منذور، اين اصلاً كفاره ندارد؛ صريح روايات ديگر است كه كفاره ندارد، كسي نذر كرده يك چيزي را و آن مقدورش نيست، از شرائط صحت نذر قدرت است؛ اين فاقد قدرت است و نبايد كفاره داشته باشد. اگر اين ظاهر را بخواهيم اخذ كنيم، مجبور هستيم كه اين كفاره را به كفاره استحبابي حمل كنيم و بگوييم مستحب است كه كفاره داشته باشد. البته خود اين حمل بر استحباب کردن، از باب لا علاجي است.
اما احتمال ثالثي هم وجود دارد كه به نظر ما اصلاً تكلف ندارد و لازم نيست تصرفي در روايت شود. و آن اين است كه «من عجز عن نذر نذره» مراد عجز تاري است، عجز از خود متعلق! از خود همان نذر عاجز شده است، منتها عجز تاري نه اين كه از اول عاجز بوده است تا بگوييد اين اصلاً كفاره ندارد.
شخص يك كار سنگيني را نذر كرده است، خوب فوري نيست و يك مقداري تأخير انداخت و يك مقداري گذشت و ديگر عاجز شد؛ هميشه انسان قدرت ندارد بر چيزي را كه تصميم گرفته است انجام بدهد. نذر كرد كه مثلاً من مكه بروم و چه كار كنم، بعد راهها را بستند و نتوانست برود و يا مزاج شخص مشكل پيدا كرد و نتوانست انجام بدهد، اگر امر مالي بود ثروت و مالش كم شد و نتوانست انجام بدهد، اين خيلي متعارف از امور است كه انسان يك چيزي را گاهي نذر ميكند و تصميم ميگيرد، بعد نميتواند آن را كه نذر كرده است انجام بدهد و مورد روايت «من عجز عن نذر نذره» اين ظاهرش اين نيست كه «وكان غير قادر» ! كسي نذر كرده بود، ديگر عاجز شد و نتوانست عمل بكند به نذرش، اين احتمال اين كه مراد نذر تاري باشد يك تصرف غير متعارفي نيست در اينجا. آن وقت پس بنابراين اگر مراد در نذر تاري باشد، پس نسبت به نذر اول چه تكليفي بايد داشته باشد، چيزي از آن در نميآيد. آيا ابتداءاً بايد مثل ظهار باشد كه مثل شيخ مفيد و سلار و بعضيهاي ديگر ميگويند! چيزي از آن در نميآيد آن تكليف ابتدائي براي شخص.
بنابراين با وجود احتمالات مختلف نميتوانيم اين را شاهد بر روايات قرار دهيم.
روايات ديگر کفاره نذر:
صحيحه حلبي:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنْ قُلْتَ لِلَّهِ عَلَيَّ فَكَفَّارَةُ يَمِينٍ.
در فقيه هم به سند خودش از حلبي اين روايت را نقل كرده است. كتاب حلبي هم از كتب بسيار مشهور بوده و اگر سند اشكال هم داشت ذاتاً شهرت قوي كتاب، كافي بود.
روايت حفص بن غياث:
عنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ كَفَّارَةِ النَّذْرِ فَقَالَ كَفَّارَةُ النَّذْرِ كَفَّارَةُ الْيَمِينِ وَ مَنْ نَذَرَ بَدَنَةً فَعَلَيْهِ نَاقَةٌ يُقَلِّدُهَا وَ يُشْعِرُهَا وَ يَقِفُ بِهَا بِعَرَفَةَ وَ مَنْ نَذَرَ جَزُوراً فَحَيْثُ شَاءَ نَحَرَهُ.
اين روايت ضعيف السند و در آن حرفي نيست.
روايت عوالي:
«
قال النبي (صلي الله عليه وآله): من نذر نذراً لم يسمّه فكفارته كفارة يمين
» كلي گفته است كه يك نذري. «
ومن نذر نذراً في معصية فكفارته كفارة يمين ومن نذر ما لا يطيقه فكفارته كفارة يمين
» اين روايت عوالي اللئالي است كه هيچ.
روايت عبدالملك بن عمرو:
عن عبدالملك بن عمرو عن أبي عبدالله عليه السلام قال: من جعل لله عليه أن لا يركب محرماً سمّاه فركبه، ولا أعلم إلا قال: فليعتق رقبة أو ليصم شهرين متتابعين أو ليطعم ستين مسكيناً».
نقل روايت جميل بن دراج براي وثاقت عبدالملک بن عمرو کفايت نميکند. اگر مروي عنه از اجلاء به معناي شيخ باشد ما ميپذيريم، اما صرف نقل مال همان اصحاب اجماع است آن هم فقط چند نفر. اگر شيخ باشد، بله طبقه ثانيه ابن أبي عمير و صفوان و بزنطي نقل داشته باشند معتبر است و الا جميل بن دراج همين روايت را نقل كرده است، نقل اينها كفايت نميكند. اينها براي تأييد خوب است، اما براي استدلال نه. اگر كثرت طوري باشد كه انسان بفهمد او را شيخ قرار دادهاند اين معنايش اعتماد به اوست، اما احياناً اگر يك روايتي نقل كرده است اين دليل نيست.
روايت ابراهيم بن محمد:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْعُبَيْدِيِّ عَنْ عَلِيٍّ وَ إِسْحَاقَ ابْنَيْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ أَخْبَرَهُمَا قَالَ كَتَبْتُ إِلَى الْفَقِيهِ ع يَا مَوْلَايَ نَذَرْتُ أَنْ أَكُونَ مَتَى فَاتَتْنِي صَلَاةُ اللَّيْلِ صُمْتُ فِي صَبِيحَتِهَا فَفَاتَهُ ذَلِكَ كَيْفَ يَصْنَعُ وَ هَلْ لَهُ مِنْ ذَلِكَ مِنْ مَخْرَجٍ وَ كَمْ يَجِبُ عَلَيْهِ مِنَ الْكَفَّارَةِ فِي صَوْمِ كُلِّ يَوْمٍ تَرَكَهُ إِنْ كَفَّرَ إِنْ أَرَادَ ذَلِكَ فَكَتَبَ يُفَرِّقُ عَنْ كُلِّ يَوْمٍ بِمُدٍّ مِنْ طَعَامٍ كَفَّارَةً.
كه اين هم سندش سند درستي نيست. از تعبير «مداً من طعام كفارة له» پيداست فوت اختياري نبوده حضرت هم فرموده كه يك مدي از طعام كفاره بدهد.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1]
. … عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَمَّنْ جَعَلَ لِلَّهِ عَلَيْهِ أَنْ لَا يَرْكَبَ مُحَرَّماً سَمَّاهُ فَرَكِبَهُ قَالَ (لَا أَعْلَمُهُ) إِلَّا قَالَ فَلْيُعْتِقْ رَقَبَةً أَوْ لِيَصُمْ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ أَوْ لِيُطْعِمْ سِتِّينَ مِسْكِيناً.
[2]
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَلَامُ فِي هَذِهِ الْأَخْبَارِ مِثْلُ الْكَلَامِ عَلَى الْأَخْبَارِ الَّتِي قَدَّمْنَاهَا فِي كَفَّارَةِ الْيَمِينِ وَ إِنَّ ذَلِكَ يَتَرَتَّبُ عَلَى قَدْرِ حَالِ الرَّجُلِ فَكَذَلِكَ فِي كَفَّارَةِ النَّذْرِ لِأَنَّ مَنْ قَدَرَ عَلَى عِتْقِ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعَامِ سِتِّينَ مِسْكِيناً أَوْ صِيَامِ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ فَعَلَ أَيَّ ذَلِكَ شَاءَ وَ مَتَى عَجَزَ عَنْ ذَلِكَ كَانَ عَلَيْهِ كَفَّارَةُ الْيَمِينِ فَإِنْ عَجَزَ عَنْ ذَلِكَ أَيْضاً كَانَ عَلَيْهِ الِاسْتِغْفَارُ وَ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ شَيْءٌ الاستبصار، ج4، ص: 56.
[3]
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنْ قُلْتَ لِلَّهِ عَلَيَّ فَكَفَّارَةُ يَمِينٍ.
[4]
در كشف الرموز روايت را عن عبدالملك بن عثمان نقل كرده است و اين منشأش عبارت از اين است كه كلمة عمرو خيلي موقع به عمر تصحيف ميشود و واو آن ذكر نميشود و با عمر اشتباه ميشود. عثمان از نظر كتابت يك طوري نوشته ميشود مثل «عثمن» و نون آن هم مثل «ر» نوشته ميشود و خيلي جاها شايع است و خيلي جاها تصحيف ميشود. روي دو تا تصحيفي كه هر دو شايع است، عمرو تبديل شده است به عثمان؛ عمرو ابتداءاً به عمر تصحيف شده است و بعد عمر هم به عثمان تصحيف شده است.