موضوع:
کتاب الصوم/ صوم کفاره/
بحث ما در صوم کفاره بود. يکي از مواردي که صوم به عنوان کفاره واجب ميشود کفارهي حنث نذر است. مرحوم آقاي خويي ميفرمايند در مسئله سه قول وجود دارد.
قول اول:
کفاره آن کفاره يمين است يعني اطعام ده فقير، يا پوشاندن آنها و يا عتق رقبه و اگر نتوانست سه روز، روزه ميگيرد.
قول دوم:
کفاره آن کفاره ماه رمضان است.
قول سوم:
اگر صوم را نذر کرده باشد کفاره آن کفاره ماه رمضان است و اگر غير صوم را نذر کرده باشد کفاره يمين است.
منشأ اين اقوال رواياتي است که در مسأله وجود دارد اين روايات عبارتند از:
1ـ صحيحهي حلبي
[1]
:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)
قَالَ إِنْ قُلْتَ لِلَّهِ عَلَيَّ فَكَفَّارَةُ يَمِينٍ.
شرط انعقاد نذر اين است كه خدا را دائن و خودش را مديون خداوند بكند. روايات ديگري هم هست كه بايد «لله عليّ» بگويد و الا صرف اين كه تعاهد كند بين خودش و خدا، ميشود عهد و اگر تصميم بگيرد و يا قسم بخورد ميشود يمين كه آن هم حكمش جداست. «إن قلت لله عليّ» يعني اگر نذري كردي و با «لله عليّ» گفتي و نذر منعقد شد، آن وقت كفارهاش كفاره يمين است.
2ـ روايت جميل بن دراج عن عبد الملک بن عمرو
[2]
:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ
سَأَلْتُهُ عَمَّنْ جَعَلَ لِلَّهِ عَلَيْهِ أَنْ لَا يَرْكَبَ مُحَرَّماً سَمَّاهُ فَرَكِبَهُ قَالَ (لَا أَعْلَمُهُ) إِلَّا قَالَ فَلْيُعْتِقْ رَقَبَةً أَوْ لِيَصُمْ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ أَوْ لِيُطْعِمْ سِتِّينَ مِسْكِيناً.
در اين روايت عبد الملک بن عمرو از حضرت صادق(ع) سؤال ميکند: فردي نذر
[3]
کرده که فلان عمل خلاف را انجام ندهد و بعد انجام داد. بعد خود عبدالملک ميگويد در ذهنم غير از اين مطلب نيست که حضرت فرمودند بندهاي را آزاد کند يا دو ماه روزه بگيرد و يا شصت مسکين را اطعام کند.
3ـ صحيحهي علي بن مهزيار
[4]
:
وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ
وَ كَتَبَ إِلَيْهِ يَسْأَلُهُ يَا سَيِّدِي رَجُلٌ نَذَرَ أَنْ يَصُومَ يَوْماً فَوَقَعَ ذَلِكَ الْيَوْمَ عَلَى أَهْلِهِ مَا عَلَيْهِ مِنَ الْكَفَّارَةِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ يَصُومُ يَوْماً بَدَلَ يَوْمٍ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ.
اينجا يك چيزي در مقابل هر دو قول است كه كسي نذر كرده بود كه يك روز معيني را روزه بگيرد، آن روز را روزه نگرفته و با وقاع حنث نذر كرده است. حضرت فرمود بر اين كه آن روزه هم قضاء دارد و هم كفاره، يك روز قضايش است و كفارهاش هم بايد يك رقبة مؤمنهاي را آزاد كند كه رقبة مؤمنه عدل واجب تخييري ماه رمضان و امثال اينهاست.
اين روايت با دو روايت ديگر متفاوت است. روايت اول کفاره را کفاره يمين قرار داده و روايت دوم کفاره را کفاره افطار ماه رمضان و اين روايت بصورت متعين فرموده کفارهاش عتق رقبه است.
آقاي خويي ميفرمايند
[5]
: به تعيّن عتق رقبة مؤمنه هيچ يک از اصحاب قائل نشدهاند لذا بايد اين روايت را به نحوي تأويل کنيم و بگوييم در حقيقت بخشي از يک واجب تخييري را بيان کرده است و تمام الحکم را بيان نکرده است. حالا واجب مخيّر هم در باب روزه ماه رمضان عتق رقبه يكي از افراد واجب مخيّر است و هم در يمين بنابراين اين روايت شاهد براي هيچ يك از اينها نخواهد بود. پس اين را ميگذاريم كنار و همان دو تا روايت ميشود.
بعد ايشان ميفرمايند: اين دو دسته روايت يعني روايت جميل بن دراج و صحيحه حلبي معارضند. و چون صحيحه حلبي از نظر سند معتبر است ولي روايت جميل بن دراج صحيح نيست پس مختار ما در کفاره نذر، اين است که کفارهاش کفاره يمين است. در سند حلبي فقط ابراهيم بن هاشم در حرفي هست که آن هم به نظريه متأخرين ثقه است.
اما نسبت به روايت جميل بن دراج و لو در بعضي جاها صحيحه تعبير شده است، اما صحيحه نيست؛ صحيحهاي كه تعبير شده است منظور صحيحه نسبي است. شهيد ثاني ميفرمايد كه گاهي اصطلاحي علما دارند، صحيحه نسبي تعبير ميشود و اضافي تعبير ميشود و در درايه هم همين مطلب را دارد. گاهي ميگويند «صحيحٌ إلي فلان» يعني صحيح الي جميل بن دراج يعني تا اين مقدارش صحيح است، اما از آن جا به بعدش بايد ملاحظه بشود.
اين كه در بعضي كلمات صحيحه تعبير كردهاند، صحيحه الي جميل است نه اين كه صحيحه مطلق است! چون توثيق صريحي درباره عبدالملك بن عمرو نيست. البته مدحي درباره او از امام نقل شده است كه امام فرموده من به تو و دابه تو دعا ميكنم؛ حفاظت خودش و حفاظت دابهاش، لابد دعاي حفاظت معنوي و غير معنوي است. يك چنين چيزي از امام نقل شده است، منتها اين دلالتي بر توثيق ندارد. از اين توثيق در نميآيد يك كار خيلي خوبي كرده است، مورد عنايت امام قرار ميگيرد و امام هم دعا ميكند براي او، ولو من جهه. اين دلالتي بر توثيق ندارد.
آقا حيدر همداني ابو الزوجة مرحوم آقاي مفتح، از آقا سيد عبدالمجيد گروسي كه استادش بود، مطلبي را نقل ميكرد. آقا سيد عبدالمجيد گروسي، شاگرد مبرّز ميرزا بوده و خيلي فوق العادگي داشته است و منشي ميرزا هم بوده است؛ خط فوق العاده و انشاء فوق العادهاي داشته است. او ميگفته ميرزا ميخواست نامهاي به ناصرالدين شاه، بنويسد انشائش را نوشتم و به ميرزا دادم كه ايشان امضاء كند. ميرزا خيلي دقت ميكند، بعد ايشان عرض کردم: هر جايش اشكال دارد ما تعويض كنيم؟! ايشان ميفرمايند كه من در اينجا راجع به شاه نوشتهام كه: من شما را دعا ميكنم؛ نميدانم اين درست است يا درست نيست؟ بعد يك مقداري گذشت و گفت نه، اشكالي ندارد بنويسيد؛ در فلان جا خدمتي به شيعيان كرد و من دعايش كردم، دروغ نيست؛ اين مطلب را بنويسيد. حالا ايشان كه به ناصر الدين شاه دعا كرده است، اين كه علامت توثيق نيست كه بگويند روايات او هم مقبول است! حالا يك خدمتي كرده و مورد عنايت قرار گرفته و دعايي هم به او شده است.
اشكال عمده ديگر اين است كه ناقل همين روايت هم خودش است. در اينجا اصل وثاقت مشكوك است و ما چطور در اينجا با قول خودش وثاقت خودش را اثبات كنيم؟!
اگر وثاقت خودش ثابت بود ميشد به مقداري که روايت دلالت دارد به آن ترتيب اثر داد اما وقتي وثاقت خودش مشکوک است که نميشود با حرف خودش وثاقتش را اثبات کرد.
خلاصه دعا ملازمهاي با وثاقت ندارد. حتماً ناصر الدين شاه در عمرش دروغ ميگفته است! اينطور نيست كه تزكيه وثاقتش باشد. اين متعارف است! اين يك انسان خيلي ممتازي ميخواهد كه از دروغ اجتناب بكند. الآن متعارف است كه خيلي از افراد معممين از دروغ اجتناب آنطوري ندارند! انسان ممكن است درباره اينها دعا هم بكند. براي جهاتي كه خدوم هستند و خدمتي كه كردهاند. اينها ملازمه ندارد براي وثاقت! وثاقت چيز سادهاي نيست كه انسان اطمينان پيدا بكند به او و شهادت و روايتش را قبول بكند.
البته مناسب اين بود آقاي خوئي يك مطلبي را در اينجا متعرض ميشدند. و آن اين است كه طبق مبناي مشتهر اگر سندي تا اصحاب اجماع صحيح بود، از آنجا به بعدش را ديگر لزومي ندارد كه شخص مراعات بكند؛ آن احكام صحت بار ميشود و اينجا چون جميل بن دراج جزء اصحاب اجماع است و تا جميل هم روايت صحيح است، روي اين معناي مشتهر كه بيشتر قائل شدهاند ـ البته ما قائل نيستيم، آقاي خوئي هم قائل نيست ـ روي اين جهت روايت اشكال پيدا ميكند. مناسب بود كه آقاي خوئي اين مطلب را تذكر بدهند.
بعد ايشان ميفرمايند كه با اين بيان معلوم ميشود كه تفصيلي را كه بعضيها آمدهاند قائل شدهاند بين اين كه نذر صوم باشد و يا نذر غير صوم باشد، اين تفصيل، تفصيل درستي نيست؛ براي خاطر اين كه آنهايي كه بيان كردهاند گفتهاند آني كه گفته است مانند روزه ماه رمضان است، روزه ماه رمضان صومي است معيّن و واجب، نذر روز معيني را كه اگر كسي نذر كرده است و آن وقت آن روز را ترك كرده است اين هم روزه واجب معين است. تناسب اقتضا مي كند براي اين كه اگر روزه كفارهاي داشته باشد و در حنث نذر تفصيلي در كار باشد، اقتضا ميكند كه اگر كسي راجع به روزه باشد روزه معين را نذر بكند، اين مانند ماه رمضان باشد كه كفارهاش هم همان كفاره باشد؛ اين هم روزه معين است، آن هم روزه معين است و كفاره آن را داشته باشد.
لذا روايتي را كه اثبات روزه ماه رمضان كرده است مثل جميل بن دراج، بگوييم همين راجع به صوم ماه رمضان است. آن وقت آن روايات ديگري كه كلي تعبير كرده است آن را هم بگوييم مال غير ماه رمضان است و قدر متيقن كأنّه از اين روايت ماه رمضان است، آنهاي ديگر هم يك چنين قدر متيقني ندارد و با قدر متيقن اين رفع يد از آن بكنيم و تفصيل قائل بشويم.
آقاي خوئي ميفرمايند: با اين اشكال سندي در روايت جميل بن دراج، ديگر وجهي براي جمع بين دليلين نيست؛ جمع بين دليلين بايد هر دو از نظر سند تمام باشد و آن وقت جمع دلالي ما بخواهيم بكنيم و اين سنداً تمام نيست.
البته يك چيزي به نظرم ايشان بيان نكرده است و آن اين است كه روايت عبدالملك بن عمرو بتًي و قطعي تعبير نميكند. دراين روايت کلمه «لا اعلم» به کار رفته است. نميگويد حضرت اينطور فرمودند؛ ميگويد من در ذهنم غير از اين نميآيد. اين عبارت در جايي گفته ميشود كه انسان ظن نسبتاً قابل توجهي به يك مطلبي داشته باشد. تعبير ميكند كه چيز ديگري به ذهنم نميآيد و چيز ديگري من نميدانم. اگر مراد تحت اللفظيش را ما بخواهيم حساب كنيم، معنايش اين است كه آن قدري كه من يقين دارم اين جمله است، آيا جمله ديگري هم فرمود يا نفرمود؟ آن را من نميدانم. لذا از نظر دلالت هم اين تعبير مشكل است و شهيد ثاني هم از اين ناحيه اشكال كرده است و ميگويد اين تعبير در مواردي كه غير يقيني است گفته ميشود و قابل استناد نيست.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1]
. وسائلالشيعة ج : 22 ص : 392.
[2]
. وسائلالشيعة ج : 22 ص : 394.
[3]
. اين نذرها معمولا به دو صورت منعقد ميشود. گاهي فرد نذر ميکند : اگر غيبت کرد روزه بگيرد. اين يک نذر است منتها يک نذر مشروط. شکستن نذر مشروط وقتي اتفاق ميافتد که فرد هم غيبت کند و هم به شرط وفا نکند يعني صدقه ندهد و الا اگر صدقه بدهد او به نذرش وفا کرده است. اگر صدقه نداد آن وقت بحث کفارهي حنث نذر پيش ميايد. اما گاهي به صورت کلي نذر ميکند که غيبت نکند و اگر غيبت کرد صدقه بدهد . اين دو نذر است نه يک نذر که در آن نذر اول مشروط نيست . نذر کرده غيبت نکند و اگر غيبت کرد حنث نذر اتفاق افتاده و بايد کفارهاش را بدهد و اگر صدقه هم نداد بايد براي حنث نذر دوم همه صدقه بدهد.
[4]
. وسائلالشيعة ج : 22 ص : 392.
[5]
. موسوعة الإمام الخوئي، ج22، ص: 246.