موضوع:
طرق اثبات هلال/ رؤیت هلال در شهر دیگر/
عدم کفایت رؤیت هلال در یک نقطه برای سایر نقاط-بررسی روایات
در این جلسه حضرت استاد
ـ مدظله ـ ابتداء به جواب از مکاتبه ابوعمرو که ظاهر بدوی آن معارض با روایت معمر بن خلاد است میپردازد، سپس دو روایت دیگر را که مخالف با مختار آقای خویی است در ردّ ایشان ذکر نموده و بر لزوم اخذ به مفاد روایت معمر بن خلاد و حمل روایات منافی با آن، بر غالب و متعارف در آن زمان تأکید مینمایند و در آخر کلام آقای حکیم در صورت شک در همافق بودن را بررسی میکنند.
مکاتبه ابوعمرو و تنافی آن با روایت معمر بن خلاد:
متن روایت:
«کَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو عَمْرٍو أَخْبِرْنِی یَا مَوْلَایَ أَنَّهُ رُبَّمَا أَشْکَلَ عَلَیْنَا هِلَالُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَا نَرَاهُ وَ نَرَی السَّمَاءَ لَیْسَتْ فِیهَا عِلَّةٌ فَیُفْطِرُ النَّاسُ وَ نُفْطِرُ مَعَهُمْ وَ یَقُولُ قَوْمٌ مِنَ الْحُسَّابِ قِبَلَنَا إِنَّهُ یُرَی فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ بِعَیْنِهَا بِمِصْرَ وَ إِفْرِیقِیَةَ وَ الْأُنْدُلُسِ فَهَلْ یَجُوزُ یَا مَوْلَایَ مَا قَالَ الْحُسَّابُ فِی هَذَا الْبَابِ حَتَّی یَخْتَلِفَ الْفَرْضُ عَلَی أَهْلِ الْأَمْصَارِ صَوْمُهُمْ خِلَافَ صَوْمِنَا وَ فِطْرُهُمْ خِلَافَ فِطْرِنَا فَوَقَّعَ ع لَا تَصُومَنَّ الشَّکَّ أَفْطِرْ لِرُؤْیَتِهِ وَ صُمْ لِرُؤْیَتِهِ»
[1]
.
سه احتمال در معنای مقصود از این روایت
احتمال اول
ظاهر ابتدایی این روایت این معنا است که آیا این حرف که بعضی از ریاضیدانها میگویند امکان دارد؛ که در حالی که در اینجا با اینکه هوا صاف است و ماه دیده نشده است، در همین زمان در مصر و آفریقا و اندلس، ماه دیده بشود و در نتیجه صوم ما و
صوم آنها یکی نباشد؟! و ظاهراً سائل نظریهاش بر خلاف آقای خویی بوده است و معتقد بوده است که هر کسی باید رؤیت در محل خود را معیار قرار بدهد و لذا نتیجه میگیرد که اگر حرف ریاضیدانان درست باشد صوم و فطر ما با آنها مختلف میشود.
احتمال دوم
ممکن است که نظر سائل هم مطابق با آقای خویی بوده است؛ به اینکه اگر در جای دیگری هم ماه دیده شود، حکم واقعی برای محل ما و آنجایی که دیده شده است، یکی است ولی چون این را فقط حُسّاب میگویند و ما یقین به دیده شدن ماه در آنجا نداریم، در نتیجه وظیفه ظاهری ما صوم نیست و لذا باید یک روز پس از آنها روزه بگیریم، پس قهراً بین ما و آنها اختلاف در صوم و افطار پیش میآید. به هر حال در این احتمال هم سائل از حضرت در مورد امکان صحیح بودن حرف حُسّاب میپرسد و البته این احتمال، با نظر آقای خویی مخالف نمیشود.
احتمال سوم
این است که اصلاً نه مربوط به موافق با نظریه آقای خویی باشد و نه ربط به نظریه مخالف با ایشان داشته باشد، و معنای روایت فقط این سؤال باشد که آیا چنین اختلافی در اجراء ممکن است که به حسب بلاد ماه در یک جا دیده شود و اشخاصی دیروز را روزه بگیرند و در محل ما دیده نشود و ما امروز را روزه بگیریم؟ و در این احتمال دیگر به این مطلب که حکم اینجا با آنجا باید متحد باشد یا مختلف باید باشد نظر ندارد.
بیان تنافی بدوی و نحوه جمع مکاتبه با روایت معمر بن خلاد
به هر تقدیر در این روایت حضرت چنین جواب میفرماید که:
«لَا تَصُومَنَّ الشَّکَّ»
[2]
یعنی حضرت مورد را مورد شک فرض کرده است و لذا ظاهر ابتدایی این روایت با روایت معمر بن خلاد که جایی را که هوا صاف و بدون علت بود، از مورد شک خارج دانسته بود، منافات پیدا میکند؛ چون هر دو روایت در مورد هوای صاف و بدون علت است؛ در یکی حکم به مورد شک نبودن کرده است و در دیگری حکم به مورد شک بودن نموده است.
ممکن است با این بیان از این تنافی جواب بدهیم که در روایت معمر بن خلاد، او خیال کرده بود که سیام شعبان همیشه یوم الشک است چون «یصلح ان یکون مشکوکا» یعنی صلاحیت دارد که یوم الشک باشد و خیلی از مواقع هم یوم الشک میشود یعنی صلاحیت نوعی دارد، و لذا با اینکه هوا صاف بوده است و فرض کرده بود که آخر شعبان است، روایات یوم الشک را درباره آن جاری کرده است. حضرت فرمود که این اشتباه است، موضوع یوم الشک نوعی و شأنی نیست، بلکه یوم الشک شخصی است و لذا اگر در هوا علتی نبود، دیگر موردی برای شک نبوده است تا حکم یوم الشک جاری بشود.
و اما در مکاتبه ابوعمرو؛ با توجه به اینکه معمولاً در نزد مثل ابوعمرو مسأله کرویت زمین مطرح نبوده است ـ البته ممکن است که در یونان و یا جاهای دیگر مطرح بوده باشد، مسأله خیلی روشن نیست ـ و لذا وقتی که برخی از ریاضیدانان گفتهاند که در این شب در برخی مناطق ماه دیده میشود، این حرف برای مثل ابوعمرو این شک و تردید را ایجاد کرده است که شاید دقت لازم نشده است و هلال از نظر ما دور مانده است و لذا در این روایت با این حرف حساب، شک خاصی برای او پیش آمده است. پس این روایت نمیخواهد بگوید که اگر هوا صاف بود باز هم یوم الشک است بلکه با توجه به تردیدی که برای شخص پیش آمده است این را فرموده است.
پس منافاتی بین دو روایت از این جهت وجود ندارد و معارضهای هم بین آنها نیست؛ و این روایت مکاتبه با توجه به احتمالات در مفادش، نه دلیل برای کلام آقای خویی میشود و نه مختار او را نفی میکند.
(پاسخ به سؤال)
حضرت در روایت پاسخ سؤال را نداده است و فقط وظیفه او را بیان نموده است و میفرماید آنچه که محل ابتلاء تو است این است که روزه بگیری یا نه؟ جوابش این است که اگر شک داری به عنوان وجوب نمیتوانی روزه بگیری
«لَا تَصُومَنَّ الشَّکَّ».
خلاصه: ظاهر صحیحه معمر بن خلاد اقتضاء میکند که هر کسی برای اثبات هلال باید رؤیت در محل خودش را در نظر بگیرد و چون معارضی در بین نیست، باید به آن اخذ شود.
دلالت دو روایت دیگر بر خلاف مختار آقای خویی
روایت ابراهیم خراز،
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ کَمْ یُجْزِی فِی رُؤْیَةِ الْهِلَالِ فَقَالَ إِنَّ شَهْرَ رَمَضَانَ فَرِیضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ فَلَا تُؤَدُّوا بِالتَّظَنِّی وَ لَیْسَ رُؤْیَةُ الْهِلَالِ أَنْ یَقُومَ عِدَّةٌ فَیَقُولَ وَاحِدٌ قَدْ رَأَیْتُهُ وَ یَقُولَ الْآخَرُونَ لَمْ نَرَهُ إِذَا رَآهُ وَاحِدٌ رَآهُ مِائَةٌ وَ إِذَا رَآهُ مِائَةٌ رَآهُ أَلْفٌ وَ لَا یُجْزِی فِی رُؤْیَةِ الْهِلَالِ إِذَا لَمْ یَکُنْ فِی السَّمَاءِ عِلَّةٌ أَقَلُّ مِنْ شَهَادَةِ خَمْسِینَ وَ إِذَا کَانَتْ فِی السَّمَاءِ عِلَّةٌ قُبِلَتْ شَهَادَةُ رَجُلَیْنِ یَدْخُلَانِ وَ یَخْرُجَانِ مِنْ مِصْرٍ»
[3]
.
در این روایت میفرماید:
اگر در آسمان علتی نباشد چنین شهادتی به درد نمیخورد.
روایت حبیب خثعمی، «عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَبِیبٍ الْخُزَاعِیِّ (الخثعمی) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
لَا تَجُوزُ الشَّهَادَةُ فِی رُؤْیَةِ الْهِلَالِ دُونَ خَمْسِینَ رَجُلًا عَدَدِ الْقَسَامَةِ وَ إِنَّمَا تَجُوزُ شَهَادَةُ رَجُلَیْنِ إِذَا کَانَا مِنْ خَارِجِ الْمِصْرِ وَ کَانَ بِالْمِصْرِ عِلَّةٌ فَأَخْبَرَا أَنَّهُمَا رَأَیَاهُ وَ أَخْبَرَا عَنْ قَوْمٍ صَامُوا لِلرُّؤْیَةِ وَ أَفْطَرُوا لِلرُّؤْیَةِ»
[4]
.
در این روایت هم که در سندش اسماعیل بن مرار را ما اشکال نمیکنیم و طبق مشهور که وقوع یکی از اصحاب اجماع در سند را برای اعتبار بعد از آن کافی میدانند، این روایت معتبر است. در اینجا با «إِنَّمَا» میفرماید اعتبار شهادت بینه منحصر است به صورتی که در شهر علتی باشد و از ظاهر عبارت «خَارِجِ الْمِصْر» هم استفاده میشود که شاهدها باید از اطراف نزدیک و بیرون شهر باشند نه مثل آفریقا و مانند آن. پس از این روایت هم استفاده میشود که معیار دیده شدن در همین جا است.
خلاصه: این روایات آن توسعهای را که آقای خویی قائل شدهاند، رد میکنند.
بررسی کلام آقای حکیم درباره حکم شک در هم افق بودن
و اما توسعهای را که آقای حکیم قائل است و علامه هم در آخر کلام خودش احتمالاً این را علی الفرض قائل است؛ و آن اینکه اگر در جایی شک بکنیم که آیا اول ماه شده است یا نه؟ چنانچه در جای دیگری بینهای بر رؤیت ماه قائم شده باشد، اگر شک داشته باشیم که آیا اتحاد مطلع دارند و افق آنها یکی است یا نه؟ در این صورت باید حکم به رؤیت ماه بکنیم.
ظاهراً وجه این حکم ایشان تمسک به اطلاقات است. ولی در مقابل ایشان منکرین اطلاقات هستند که میگویند ظاهر اطلاقات آمده در روایات، عبارت از بینهای است که از همان حوالی نزدیک باشد و شاهد برای انصراف مذکور عبارت از این است که اطلاق باید برای متعارف مردم قابل عمل باشد، در حالی که چنین اطلاقاتی نسبت به جاهای دور آن هم در آن دوره که وسائل فراهم نبوده است برای متعارف مردم قابل عمل نبوده است؛ و اینکه مثلاً از اندلس بخواهد یک خبری به اینجا برسد، ممکن است که انسان در عمرش به او چنین خبری نرسد، پس اگر روایاتی میگویند که از خارج مصر بینهای قائم شود، مقصود آن جایی است که محل ابتلاء شخص بوده باشد و این قهراً مربوط به جاهای نزدیک میشود و لذا این روایات هم محمول است بر فتوایی که در بین فقهاء معروف است؛ که بین قریب و بعید فرق گذاشتهاند.
خلاصه:
مطلبی را که عروه دارد به نظر میرسد که متن خوبی است.