موضوع:
موارد جواز افطار روزه ماه مبارک رمضان/ ذو العطاش/ قضا روزه برای ذو العطاش /حامل مقرب/ مرضعه قلیل اللبن
جواز افطار برای صورت عطش و ذو العطاش – پرداخت فدیه و وجوب قضاء – حامل مقرب و مرضعه قلیل اللبن
بحث در موارد عدم وجوب روزه ماه مبارک رمضان بود. در این جلسه، استاد دام ظله، ابتدا، مسئله جواز افطار و مقدار آن برای صورت عطش و ذو العطاش و پرداخت فدیه و مقدار آن و وجوب قضاء را پی میگیرند، و سپس، مسئله حامل مقرب و مرضعه قلیل اللبن را مورد بررسی قرار میدهند.
بررسی اختلاف نقل در روایت عمار
روایت عمار ساباطی که اختلاف نسخه در آن هست و یک نسخه «عطاش» و یک نسخه «عطش» است، اکثر فقهاء روایت را با کلمه «عطش» نقل کردهاند و فقط سه نفر از فقهاء «عطاش» نقل کردهاند؛ مرحوم محقق اردبیلی در مجمع الفائده
[1]
و وسائل
[2]
و ریاض
[3]
، البته در ریاض اسم روایت عمار را نبرده اما اشاره کرده و الموثق میگوید، بقیه فقهاء عطش تعبیر کردهاند و وافی از کافی و تهذیب و من لا یحضر نقل کرده
[4]
و غنائم میگوید المشایخ الثلاثة که مراد همین سه کتاب است
[5]
، اینها عطش نقل کردهاند، و وسائل گرچه عطاش نقل کرده اما عطش معنا کرده، به خاطر اینکه دیده متن روایت با داء عطاش تطبیق نمیکند، عنوان باب را عطش قرار داده
[6]
، حالا شاید وجه اینکه عطش معنا کرده، همان باشد که مرحوم مجلسی اول در روضة المتقین دارد، ایشان میگوید یا بگوئیم که
شاید اینجا حذف مضاف شده باشد، عطاش جمع است و به معنای اشخاص عطشان است، یصیبه العطاش که معنا ندارد، لذا گفته حذف مضاف شده و عطش العطاش بوده، و یا بگوئیم عطاش نیز به معنای عطش آمده
[7]
منتها این را در لغت نیافتم، به هر حال، مرحوم صاحب وسائل نیز از متن روایت متوجه شده که این درباره مرض عطش نیست و مراد عطش اتفاقی است که در اثر فعالیت عارض میشود، البته احتمال قوی نیز هست که ایشان که از کتب ثلاثه نقل میکند، دقت بیشتری نکرده، در کافی عطاش دیده و در موارد بسیاری میگوید نحوه و مثله در فلان کتاب هست و مختصر تفاوتهائی دارد و گاهی مغیر معنا است، ایشان دیده که آنها نیز همین را نقل کردهاند و دیگر به این که تعبیر اینها عطش است و کافی عطاش است، توجه نکرده و یک معنا به نظر ایشان رسیده، و الا اگر توجه داشت، مطلبی که تمام نسخههای معتبر و گاهی مقابله شده با نسخه مرحوم شیخ که با یک واسطه است و نسخههای بسیار معتبر من لا یحضر بدون اختلاف عطش نقل کردهاند، عادتاً اینطور نیست که تمام نسخههائی که در اختیار ایشان بوده، عطاش بوده، ایشان دیده که همین مطلب در آن نسخهها نیز هست، دیگر عنایتی به اختلاف نکرده، و الا اقلاً اختلاف نسخه را ذکر میکرد.
به هر حال، اقوا این است که صحیح عطش است و در کافی نسخه ملا فتح الله اختلاف نسخه نقل شده است. علاوه بر این، مرحوم آقای خوئی مطلب ظریفی دارد، میفرماید تفسیر کردهاند که عطاش مرضی است که شخص سیرآب نمیشود، خود این روایت شاهد بر این است که چنین مرضی فرض نشده، به خاطر اینکه در این روایت گفته که بخورد اما به مقداری نخورد که سیرآب شود، از اینکه از سیرآب شدن نهی کرده، معلوم میشود که سیرآب شدن هست، ذو العطاش اصلاً سیرآب نمیشود و نسبت به او جای نهی نیست، مرحوم آقای خوئی این را شاهد آورده که نسخ دیگر اشتباه است
[8]
. منتها از بعضی از اطباء پرسیدم و آنها پاسخ دادند که در طب مرضی وجود ندارد که شخص سیرآب نشود، کسی که به مرض عطش مبتلا شده، زود به زود تشنه میشود، بنابر این مطلب که ذو العطاش به طور موقت سیرآب میشود، استدلال مرحوم آقای خوئی محل اشکال میشود و این
شاهد نیست. بالاخره با در نظر گرفتن نسخهها و با دقت در متن روایت معلوم میشود که مراد ذو العطاش نیست، پس، این روایت درباره بحث دیگری است. بحث در این روایت قبلاً در مسئله اینکه عمد در بطلان صوم معتبر است، در مسئله پنجم گذشته، آنجا همین عنوان ذکر شده و مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خوئی گفتند که روایت درست است و مطابق قاعده نیز فرض کردهاند، «
اذا بلغ علی الصائم العطش حیث یخاف الهلاک
» باید به مقداری که رفع هلاکت میشود، اقتصار کند و بعد امساک کند و بعد قضا کند، این آنجا عنوان شده، مطلبی که خیلی عجیب است، در مستمسک برای شرح عنوان مسئله در عروه، با اینکه متن درباره من غلبه العطش است، نسخه عطاش را آورده، برای غلبه العطش این روایت عمار ساباطی را با عنوان عطاش نقل کرده
[9]
، و در مسئله ذو العطاش که بحث درباره عطاش است، روایت عمار ساباطی را با نسخه عطش نقل کرده، بر عکس ذکر کرده، این سهو قلم عجیبی در اینجا شده است.
[10]
بررسی روایت عمار به مقتضای قواعد
علی ای تقدیر، مطلبی که مورد بحث است، این است که آیا این مطلب درباره عطش مطابق قاعده است که اقتصار به مقدار ضرورت کند و بعد امساک کند و قضا کند؟ به نظر میرسد که این بر خلاف قواعد است، برای کسی که در وسط روز مریض میشود یا میداند که اگر روزه را ادامه دهد، مریض میشود، اصلاً روزه بر او واجب نیست و اینطور نیست که به مقدار ضرورت اکتفا کند، بعضی گفتهاند کراهت دارد که ذو الاعذار پرخوری کنند و به مقدار سیر شدن بخورند، اما کسی فتوا نداده که شخصی که در وسط روز مریض میشود، باید به مقدار ضرورت اکتفا کند، پس، اینکه روایت میگوید باید به مقداری اکتفا کند که رفع هلاکت شود، طبق قاعده تمام نیست.
توجیه روایت عمار
به دو صورت میتوانیم این روایت را توجیه کنیم؛ یکی این است که اکتفاء به مقدار ضرورت حمل به استحباب شود یا سیرآبی و سیرخوری حمل به کراهت شود که بسیاری
اینطور گفتهاند، و دیگر خصوصیتی در عطش نیست، این بسیار بعید است که در عطش سختگیری شده و در چیزهای دیگر سختگیری نشده باشد.
و احتمال دیگری که بعید نیست و مرحوم محقق اردبیلی قائل شده، این است که اصلاً روزه این صحیح باشد
[11]
، همانطور که شارع روزه با خوردن و آشامیدن از روی نسیان را که صوم حقیقی نیست، تعبداً قبول کرده، آشامیدن از روی خوف هلاکت را نیز روزه میداند و از او قبول میکند، در خود روایت اشاره نکرده که بعداً قضا کند، از این معلوم میشود که قضا ندارد، اگر قضا داشت باید ذکر میشد، از عدم ذکر با اطلاق مقامی ظهور پیدا میکند که به تکلیف خود عمل کرده و تکلیف دیگری ندارد، مرحوم اردبیلی این را در ذو العطاش ذکر کرده اما از روایت استفاده کرده که واجب همین است و چیز دیگری نیست.
(سؤال و پاسخ):
همه اضطرارها را نمیگویم، در اینجا روایت به خصوصی وارد شده و سکوت کرده و چیز دیگری ذکر نکرده، این خلاف قاعده نیز نیست، قاعدهای نیست، اکتفا کردن خلاف قاعده اولیه است، اما شما میخواهید بگوئید که ظاهر این عبارت میخواهد از قواعد کلیه استثنا بخورد، استثنا خوردن نسبت به قواعد کلی یکی این است که به همین کفایت کرده، ظاهر ابتدائی آن نیز همین است و باید به همین اخذ کنیم، ممکن است که به این اختصاص نداشته باشد و هر چیزی که موجب هلاکت باشد، فقط همان را انجام دهد و همان برای او کافی است.
نظریه ی مختار
منتها به دلیل اینکه غیر از مرحوم محقق اردبیلی کسی فتوا نداده، فتوا مشکل است، لذا به نظر میرسد که علی الاحوط به مقدار ضرورت اقتصار کند و قضا کند.
(سؤال و پاسخ):
توجهی نشده، بسیاری به استحباب حکم کردهاند، اگر در چیز دیگری نیز مسئله هلاکت باشد، اگر آن مشکل با ضرورت رفع شود، در بحث اصول در مسئله حدیث رفع که آیا از آن عموم آثار استفاده میشود یا نمیشود، یکی از فقرات آن رفع ما اضطروا الیه است، بحث میکنند که آیا مانعیت و شرطیت در باب اضطرار برداشته میشود یا نمیشود، بعضی به عموم آثار تمسک کردهاند و گفتهاند به دلیل اینکه مضطر
است، اصلاً مانعیت ندارد و چیزی که شرطیت دارد از شرطیت میافتد، بسیاری در اصول بر طبق قواعد عامه اینگونه قائل هستند، مرحوم آقای آخوند نیزبه عموم آثار قائل است.
(سؤال و پاسخ):
در جواب سؤال نیز باشد، اطلاق مقامی باید آن را حل کند، اگر سؤال کند که اگر روزه بگیرم، میمیرم، میگویند به این مقدار بخور و بعد امساک کن، پس، ذو العطاش لازم نیست به مقداری که رفع عطش شود، اقتصار کند، این بحث تمام است.
(سؤال و پاسخ):
ذو العطاش را نمیگویم، ذو العطاش از قبیل
﴿الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ﴾
[12]
است و از اول استثنا شده، اما در مورد من غلبه العطش میگویم علی الاحوط، و الا ذو العطاش واجب نیست و ادله دیگر نیز هست و این روایت نیز عطاش نبود و عطش بود.
کسانی که گفتهاند جایز نیست؛ معتبر به روایت عمار استناد کرده و میگوید سیرآب نشود
[13]
، و جامع المقاصد میگوید لا یجوز لروایة عمار و غیرها
[14]
، و مرحوم ابن فهد در مهذب البارع نیز میگوید جایز نیست و به روایت عمار استناد کرده
[15]
، مجمع الفائده نیز به روایت عمار استناد کرده منتها حکم به صحت کرده
[16]
، مسالک
[17]
و مدارک
[18]
و کفایه
[19]
و مفاتیح
[20]
تردید دارند و احتیاط کردهاند منتها بعضی قولان تعبیر کردهاند و بعضی مانند مسالک و مدارک گفتهاند احوط این است که به مقدار ضرورت اکتفا کند، اینها تردید دارند اما بقیه گفتهاند ذو العطاش میتواند بیش از مقدار ضرورت بیاشامد.
(سؤال و پاسخ):
روایت مفضل بن عمر نیز مانند روایت عمار است و میگوید فتیان به مقدار ضرورت بیاشامند
[21]
، هیچ اشاره نکرده است، میگوید فتیان هنوز توانائی لازم را به دست نیاوردهاند، آنها مرض نیست.
حکم زن باردار و شیر دهی که کم شیر است
بحث دیگر درباره حامل مقرب و مرضعه قلیل اللبن است، در عروه میگوید اینها صدقه و قضا دارد
[22]
، اصل آن فی الجمله مورد تسلم است و روایات نیز در مسئله هست، مطلبی که مورد بحث است، این است که آیا این مخصوص به زنی است که برای فرزند خود خوف دارد یا اعم از این است و برای خودش خوف دارد، برای هر دو قول قائل بسیاری وجود دارد.
بررسی شهرت مدعا در مسئله
شهید اول در دروس
[23]
و شهید ثانی در مسالک
[24]
دعوای شهرت کردهاند و گفتهاند که مشهور بین خوف بر فرزند و خوف بر خود تفصیل قائل شدهاند و گفتهاند در خوف بر خود مانند همه مریضهای دیگر است که قضا میکند و دیگر کفاره ندارد اما در خوف بر فرزند کفاره و قضا دارد، و مرحوم صاحب مدارک فرموده که تعجب است از جد من که چگونه دعوای شهرت کرده با اینکه مرحوم فخر المحققین و من تبع این تفصیل را قائل شدهاند و قبل از اینها کسی به تفصیل تصریح نکرده، چگونه چنین شهرتی ادعا کرده است
[25]
، و در مقابل، عدهای دیگر اطلاق را مشهور دانستهاند؛ مرحوم ابن فهد در مهذب البارع
[26]
و مرحوم صیمری در غایة المرام
[27]
و مرحوم مجلسی ثانی در مرآة العقول
[28]
، و بعضی مانند ریاض گفتهاند اشهر اطلاق است
[29]
. بعد از مراجعه معلوم میشود که از ده نفر در یازده کتاب تفصیل استفاده میشود، مرحوم ابن جنید که کلام ایشان را مختلف نقل میکند
[30]
، و
مرحوم شیخ مفید در مقنعه است
[31]
، و مرحوم سید مرتضی در جمل العلم
[32]
، و مرحوم ابن براج در شرح جمل که بر این مطلب دعوای اجماع نیز دارد
[33]
، و مرحوم ابن براج در مهذب
[34]
، و مرحوم شیخ طوسی در الجمل و العقود
[35]
و اقتصاد
[36]
، و مرحوم قطب راوندی در فقه القرآن که میگوید مذهبنا المعمول علیه اینگونه است که اگر زنی بر فرزند خود خوف داشته باشد، قضا و کفاره دارد
[37]
، و مرحوم ابن ادریس در سرائر
[38]
و مرحوم صلاح الدین حلبی در اشارة السبق
[39]
قائل شدهاند، چگونه مرحوم صاحب مدارک میگوید که قبل از مرحوم فخر المحققین مصرح به این تفصیل وجود ندارد، عبارت این اشخاص دیگر کالصریح است، در مقام بیان گفتهاند که در خوف بر فرزند قضا و کفاره دارد و درباره مریض به طور کلی گفتهاند که فقط کفاره دارد، پس، اینطور نیست که در قبلیها نباشد و زیاد بوده است. و از طرفی دیگر در قول به تفصیل نیز شهرتی نیست، حدود سی و پنج کتاب از متقدمین و متأخرین پیدا کردم که به طور مطلق گفتهاند، بر این اساس، در اینجا قولان مشهوران است منتها به دلیل اینکه بیشتر قائل به اطلاق هستند، ممکن است بگوئیم که قول به اطلاق اشهر است، اقوال شاذه دیگری نیز هست که باید مورد بحث قرار گیرد.
[15]
. المهذب البارع في شرح المختصر النافع، ج2، ص: 89« و لا يجوز له التملّي من الشراب لرواية عمّار».
[21]
. الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 117» عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لَنَا فَتَيَاتٍ وَ شُبَّاناً لَا يَقْدِرُونَ عَلَى الصِّيَامِ مِنْ شِدَّةِ مَا يُصِيبُهُمْ مِنَ الْعَطَشِ قَالَ فَلْيَشْرَبُوا بِقَدْرِ مَا تَرْوَى بِهِ نُفُوسُهُمْ وَ مَا يَحْذَرُونَ.».
[22]
. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 222« لرابع الحامل المقرب التي يضرها الصوم أو يضر حملها».
[25]
. مدارك الأحكام في شرح عبادات شرائع الإسلام، ج6، ص: 299« من العجب أن الشارح- قدس سره- جعل هذا التفصيل هو المشهور».
[28]
. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج16، ص: 305»مشهور بين الأصحاب سواء خافتا على أنفسهما أو على ولدهما».
[33]
. شرح جُملُ العلم وَ العَمل، ص: 188و 191«المرضع اذا خافتا علی ولدیهما… و الدلیل علی صحة ما ذهبنا الیه من ذلک اجماع الطائفة».