موضوع:
نیّت روزه/وقت نیّت روزه- حکم نیّت روزه در قبل از شب- بحثی اصولی(واجب مشروط ومعلق)
حکم نیّت روزه در قبل از شب
بحثی اصولی(واجب مشروط ومعلق)
بحث در يك مسئله فقهي بود كه بر يك مسئله كلي اصولي مبتني بود كه آيا واجب مشروطي هست كه شارع مقدس ايجابي كرده كه در هنگام ايجاب، هيچ وظيفهاي براي مكلف نباشد و وظيفه بعد حادث شود؟
برخي واجب مشروط را اينگونه تعريف ميكنند، كه بنابر واجب مشروط، اگر مكلف بداند كه اگر مقدمات را قبلاً ايجاد نكند، ذي المقدمه در ظرف عمل از دست ميرود، بايد مقدمات را قبلاً فراهم نمايد، اين يك مسئله اصولي است كه به طور كلي مورد بحث است.
از آنجا كه بحث رسائل مرحوم شيخ در صيغه امر بوده، ابتدا يك بحث اختصاصي راجع به باب الفاظ دارد و در ذيل، يك بحث كليتر مطرح كرده است.
در بحث راجع به الفاظ فرموده كه در مثل
«ان جاء زيد فأكرمه»،
قيد مجيء زيد نميتواند شرط وجوب قرار گيرد، و انشاء وجوب كه به وسيله امر ميشود، نميتواند به آمدن بعدي معلق باشد نه به نحو شرط مقارن كه بگوئيم بعد ميآيد و نه به نحو شرط متأخر كه بگوئيم الان وجوب هست ولي اين وجوب، به آمدن زيد در وقت آمدن به نحو شرط متأخر مشروط است كه اگر نيامد، اصلاً وجوبي نيست و اگر بيايد، از همين الان و قبل از آمدن زيد وجوب هست، انشاء وجوب به هيچكدام از اين دو طريق نميتواند به آمدن بعدي معلق باشد، چون هيئت امر جزئي است و قابل تعليق نيست، لذا در اين «ان جاء زيد فأكرمه» اگر در ظرف خودش هم نيايد، فعلاً يك وجوبي هست، منتها واجب و اكرام معلق است، اكرام كه واجب است، گاهي تعليق دارد و گاهي ندارد، اكرام معناي اسمي و مفهومي مستقل است و قابل تعليق است، قهراً و لو ظواهر ابتدائي در اشباه و نظائر اين است كه بايد تعليق به مثل وجوب متوجه شود و متعلق الوجوب معلق نباشد، ولي در اينجا قرينه عقليه هست كه تعليق به متعلق الوجوب كه اكرام است، متوجه شده است، اين يك بحثي است كه مربوط به هيئت امر است.
سپس مرحوم شيخ يك بحث كلي مطرح نموده كه شامل هيئت امر و غير آن است. بر فرض كه بگوئيم هيئت قابل تعليق نيست، ولي ماده امر يا موارد ديگري مانند وجب و كتب و فرض و اريد كه با مفاهيم اسميه مستقل، وجوب استفاده ميشود، اينجا ايشان اشكال و بحث ثبوتي ميكند و ميفرمايد كه بر فرض كه مجعول به حسب ظاهر دليل اين باشد كه وجوب متأخر است و الان وجوبي نيست، ولي عقل در وجوب امتثال ميگويد اگر چيزي مطلوب مولي باشد و در صدد تحصيل آن نيز باشد، وجوب امتثال دارد، در «وجب عليكم اكرام زيد جاء» شارع نسبت به اكرام زيد در صدد تحصيل برآمده، و در صورتي كه به وقت مجيء زيد به دليل فراهم نبودن امكانات، احترام و اكرام از دست ميرود، مكلف بايد از قبل از ظرف عمل، مقدمات را فراهم نمايد.
[1]
مرحوم آقاي والد ميفرمود كه در اطراف زنجان دو دهكده بود كه يكي داراي رود آب فراواني بود و ديگري داراي آب آشاميدني اندكي بود كه به مثابه شير سماور بود، اما از قضا، معمولاً در دهكده پر آب، بر سر سفره، آب به موقع حاضر نبود ولي در دهكده كم آب، همواره آب سر سفره آماده بود، و اين به اين خاطر بود كه اهالي دهكده كم آب از مدتي قبل در صدد تهيه آب برميآمدند و اهالي دهكده پر آب به دليل اينكه از فراهم بودن آب مطمئن بودند، ديرتر اقدام ميكردند و ديرتر آب مهيا ميشد.
مرحوم آخوند با كلام مرحوم شيخ انصاري موافق نيست. راجع به تعليق و عدم تعليق هيئت، بحثي دارد كه هيئت جزئي نيست و كلي است و تعليق اشكالي ندارد،
[2]
اين بحثي است كه در مفاهيم حرفيه مطرح شده كه وارد آن مباحث نميشويم. و راجع به بحث كلي مرحوم شيخ انصاري ميفرمايد كه البته از جمله «ان جاء زيد فأكرمه» فهميده ميشود كه حصول شيء در ظرف عمل، مطلوب مولي است، ولي حكم عقل به لزوم امتثال، در هر مطلوب مولي نيست، بلكه بايد ديد كه مولي چگونه در مقام تحصيل آمده است، ممكن است مولي ارفاق كرده و علي نحو الاطلاق در صدد تحصيل نباشد، در «ان جاء زيد فأكرمه» كه ظاهر آن هم اين است كه وجوب اكرام و منشأ و مجعول بعد ميآيد، ميخواهد بعداً به آن امر كند و آن امر باعثيت پيدا كند و قهراً مقدمات آن قبلاً حاصل شود، قبلاً شوق هست و اراده نيست.
ولي با مراجعه به اشباه و نظائر مانند اينكه در ظرف عمل، آب براي پذيرائي و احترام از زيد فراهم نميشود، عقلاء بين اينكه منشأ بعد باشد يا اينكه فعلي باشد و متعلق المنشأ بعد باشد، فرقي نميبيند و ميفهمند كه مولي در صدد تحصيل برآمده است و اينطور نيست كه بعداً در صدد تحصيل باشد.
ممكن است كسي بگويد كه در بعضي موارد امر ميشود و اين امر هيچ باعثيتي حتي نسبت به مقدمات نداشته باشد و باعثيت آن بعد بيايد، مثلاً به شخص نابالغ گفته ميشود كه هنگام بلوغ بايد نماز بخواني و براي نماز نيز مقدماتي هست، آيا اين امر كه به نابالغ متوجه شده، باعثيت دارد تا او مقدمات را فراهم نمايد؟ آيا اگر مقدمات را فراهم ننمود، شارع براي اينكه مقدمات را در حال صغر فراهم ننموده، او را عقاب مينمايد؟ اينطور نيست و نابالغ تكليف ندارد، پس، قابل تصوير هست كه خطابي شده باشد كه هيچ باعثيتي نسبت به مكلف نداشته باشد، مولي شوق دارد اما جنبه باعثيت ندارد تا مجوز مؤاخذه باشد، ممكن است كسي اينگونه بگويد كه بعضي از عوامل وجود دارد كه بالفعل هيچ نقشي ندارد، پس، معلوم ميشود كه اراده باعثه بعد ميآيد.
ولي ممكن است گفته شود كه آنچه گفته شد، به مورد بحث ارتباطي ندارد، در مثال نابالغ ميفهميم كه شرط اين است كه اگر بالغ شد و در حال بلوغ قدرت محفوظ بود، بايد نماز و روزه را انجام دهد، يعني خود بقاء القدره در كنار بلوغ يكي از شرائط است، قهراً اينكه نابالغ لازم نيست الان بجا بياورد، اين است كه مثلاً در مثال «ان جاء زيد فأكرمه» آوردن زيد لازم نيست، بلكه وقتي شرط موجود شد، مكلف بايد امتثال كند، يعني نفس شرط از شرائط وجوب است و از شرائط واجب نيست و لازم التحصيل نيست، و در مسئله نابالغ، بقاء القدره تا زمان بلوغ يكي از شرائط وجوب است و لازم نيست آن را تحصيل كند. بحث در جائي است كه مكلف ميداند كه شرائط وجوب محقق ميشود، در اين فرض، اگر تحصيل مقدمات فراهم نشود، ذي المقدمه كه در ظرف عمل ميتواند محقق شود، حاصل نخواهد شد، مولي ميتواند چنين مكلفي را كه مقدمات را تحصيل نكند، عقاب نمايد. شاهد اينكه مولي الآن و قبل از ظرف عمل اراده دارد، اين است كه دليل اينكه مولي بعد از حصول شرط و مجيء زيد، امر نميكند، و قبل از آن امر ميكند، همين است كه به دلائلي ممكن است مطلوب حاصل نشود، اين كشف ميكند كه الآن اراده هست.
در مسئله نابالغ، علاوه بر اينكه به دليل اينكه ميخواهد او را قبل از بلوغ به تكليفش آگاه نمايد، الآن براي او اراده دارد، كلاً در بالغ و نابالغ خصوصيت داشتن اراده فعلي اين است كه مكلف ديگري نميتواند او را از عمل كردن در ظرف عمل تعجيز نمايد، مثلاً مكلف ديگري نميتواند نابالغ را در آستانه بلوغ از انجام اكرام به زيد تعجيز كند، در اين موارد فقط شوق نيست و اراده نيز هست و بايد مقدمات را فراهم نمايد، اگر تكليف اكرام به زيد متوجه شخصي بالغ باشد، خود او بايد مقدمات را فراهم كند، و اگر متوجه نابالغ باشد، ديگران حق ندارند او را از عمل به مطلوب مولي منع يا تعجيز نمايند، اين يك مطلب وجداني است با هر شكلي كه بيان شود.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله):
مصلحت در اراده هم باشد، فرق ندارد، اراده الآن هم حاصل شده است كه در صدد تحصيل آن شده است.
حالا يك مطلبي زائد بر مطلب آقايان ميخواهم عرض كنم، فرض كنيد كه اصلاً چنين خطابي نيست ولي مكلف ميداند كه مولي فردا تشنه ميشود و نياز به آب پيدا ميكند و بايد براي او آب فراهم نمود و الا مطلوب از دست ميرود، و مولي هم ميداند كه مكلف اين را ميداند، در اين صورت، اگر مكلف از روي عمد، مقدمات را فراهم نكند و در ظرف عمل نيز آب فراهم نشود، مولي ميتواند او را مؤاخذه كند. بله، اگر مولي نميداند كه مكلف ميداند، الآن مولي هيچ ارادهاي ندارد و اراده بعد حاصل ميشود.
به هر حال، به نظر ميرسد كه از نظر مبناي كلي اصولي، هيچ فرقي بين بعد و قبل از ماه مبارك رمضان در اين نيست كه اگر در روز قبل براي روز بعد قصد روزه كند، هيچ اشكالي ندارد.
حالا بر فرض كه فرمايش مرحوم خوئي را بپذيريم، يك مطلبي در نقد يا توضيح فرمايش ايشان عرض كنم كه فرض كنيد در «ان جاء زيد فأكرمه» گفتيم كه مولي در صدد تحصيل برنيامده و الآن الزام ندارد، آيا محبوب شارع هم نيست؟ مولي تفضل كرده و الزام نكرده اما انسان اين را كشف ميكند و ميفهمد كه محبوب مولي هست، و با فرض محبوبيت، قصد قربت ممكن ميشود، حالا فرض كنيد كه قبل از ماه مبارك رمضان، روزه اول ماه مبارك رمضان به نحو الزام بر مكلف واجب نباشد، ولي اينكه نيت كند و مقدمات را فراهم كند تا ظرف عمل، روزه را انجام دهد، اشكالي به قصد قربت وارد نميكند و از قربيت خارج نميكند، ظاهر فرمايش ايشان اين است كه ايشان ميخواهد عمل را از قربي بودن خارج نمايد.
حالا اين را ميخواهم عرض كنم كه آيا به حسب روايات و مذاق عرفي از مثل «إِذَا دَخَلَ الْوَقْتُ وَجَبَ الصَلاة و الطَهُور»
[3]
، استفاده ميشود كه اگر مكلف بداند كه اگر به جاي خاصي برود، مانع انجام فرائض ديني او كه به نحو واجب مشروط است، خواهند شد، ميتواند به آنجا برود و اصلاً نماز نخواند و بگويد قبلاً كه نماز واجب نبود و بعد هم كه عاجز هستم؟ معلوم است كه رفتن به آن مكان با چنين تالي فاسدي كه موجب از دست رفتن مطلوب مولي ميشود، جايز نيست، مقتضاي كلام مرحوم آقاي خوئي اين ميشود كه در اين فرض جايز است، در روايت هست كه در جائي وارد نشو كه اصلاً آب و خاك براي وضو و تيمم نيست،
«ثُمَ لَا تَعُدْ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي تُوبِقُ فِيهَا دِينَكَ»
[4]
.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): اصلاً مقدمات مفوته كه مرحوم نائيني ميفرمايد، يعني چه و مفوته چيست؟ اگر در صدد تحصيل برنيامده باشد، مفوته چه معنائي دارد؟ چطور ميشود كه مقدمه قبل از ذي المقدمه حاصل شود؟ عقل مستحيل ميداند كه معلول قبل از علت حاصل شود، ادعاي مرحوم آخوند اين است كه بعد در صدد تحصيل برآمده، تغيير لفظ كه اسم آن را مفوته بگذاريم، مسئله را عوض نميكند، اين مسئله تمام است.
بين سابقين و متأخرين يك اختلافي در عبادات در اين جهت هست كه بسياري از سابقين ميگويند كه مكلف بايد در ابتداي عمل عبادتي را كه ميخواهد انجام دهد، در ذهن بياورد ولي لازم نيست تا آخر عمل پيوسته در ذهن او باشد، يعني استدامه حقيقي لازم نيست و استدامه حكمي كافي باشد كه تا آخر عمل از آن منصرف نشود و داعي اين عمل باقي باشد به طوري كه در اثناء از او پرسيده شود كه چه عملي انجام ميدهي، بيدرنگ پاسخ دهد كه در حال انجام نماز و امتثال امر الهي ميباشم، گرچه لحظهاي قبل از آن در ذهنش نباشد، بايد در باطن ذهن باشد كه چه ميكند و صورت تفصيلي آن لازم نيست كه در ذهن باشد، لذا اخطار در ابتداي عمل لازم است و استدامه حكمي تا آخر عمل كفايت ميكند.
متأخرين داعي را لازم ميدانند اما ميگويند لازم نيست در ابتداي عمل اخطار باشد و وجود داعي قبل از عمل نيز كفايت ميكند.
بنابر مبناي درستي كه متأخرين دارند كه ميگويند آن كه در توصليات شرط ثواب است، در تعبديات شرط اجزاء و سقوط غرض است، اينجا در عبادات بايد بگوييم كه وجود داعي قبل از عمل كفايت ميكند، زيرا مثلاً در توصليات لازم نيست اول عمل در ذهن صورت تفصيلي حاصل شود، اگر مولي گفته باشد كه دو ساعت در جائي بخوابيد، در همين دو ساعت خوابيدن، مطلوب مولي بعد حاصل ميشود و ظرف عمل از اول خواب شروع ميشود، ولي براي قصد داعي قبل از خوابيدن ثواب مقرر ميشود، و در عباديات نيز داعي براي اجزاء و سقوط كفايت ميكند.
ولي موثقه ابن بكير كه خوانديم
[5]
كه در مورد شخصي كه جنب شده و خوابيده، سؤال ميكند كه هنگام طلوع فجر خوابيده بوده و نيت نكرده بود، حضرت ميفرمايند كه مگر شخص تا ظهر فرصت نيت ندارد؟ از اين روايت كه ديگران به آن توجه نكردهاند و مرحوم آقاي خوئي نيز از جهت ديگري به آن توجه كرده، استفاده ميشود كه اگر هم نيت قبل از طلوع فجر بوده، لغو است و بايد دوباره تا ظهر نيت كند. در خصوص امثال ماه مبارك رمضان، ميتوان به وسيله اين روايت بگوئيم كه حد اقل خواب مانع است و شارع در خواب خصوصيتي قرار داده كه داعي قبل از آن كفايت نميكند. ولي گمان ميكنم كه در ذهن سائل نوم بما انه نوم نبوده و گفته كه اين خواب مانده و اصلاً نيت نكرده است، متفاهم از اين روايت اين است. بنابراين، ميتوانيم استظهار كنيم كه اگر كسي بيدار بوده ولي غافل بوده، به دليل اينكه براي چنين شخصي فرصت نيت تا ظهر باقي است، كافي است و كافي بودن براي او، به خاطر نيت قبلي نيست.
البته اين روايت در باب روزه مستحبي است، اگر اولويت را نسبت به روزه واجب بپذيريم، در روزه واجب نيز چنين خواهيم گفت، و گرنه به مورد روايت كه روزه مستحبي است، اقتصار ميكنيم و در بقيه روزهها، طبق قاعده ميگوئيم داعي قبل از عمل كافي است و اخطار لازم نيست، اين مسائل الغاء خصوصيتها به ذوق اشخاص بستگي دارد و نميتوان به طور الزامي چيزي گفت.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): اگر قبل از خواب نيت كرده باشد و آن نيت مصحح باشد، بايد اگر بعد از ظهر نيز از خواب بيدار شود يا از غفلت خارج شود، همان نيت قبلي كفايت كند، اما اين روايت ميگويد تا ظهر ميتواند نيت كند، آقاياني كه نيت قبلي را كافي ميدانند و خواب را مانع نميدانند، ميگويند اگر تا غروب هم از خواب بيدار نشود، آن صوم صحيح است و همان نيت قبلي كفايت ميكند، ولي از اين روايت استفاده ميشود كه اينگونه نيست و شخص معذور است و شخص معذور تا ظهر ميتواند نيت كند. مورد روايت، متعارف موارد را ميگويد كه در فكر روزه بوده و جنب شده و به خواب رفته است، اين را كه نميتوان از مورد روايت خارج كرد، فرض روشن آن اين است.
[1]
مطارح الأنظار ( طبع جديد )، ج1، ص: 223و 261.
[2]
كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 94و100.
[4]
. «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْمُقْنِعِ قَالَ رُوِيَ إِنْ أَجْنَبْتَ فِي أَرْضٍ وَ لَمْ تَجِدْ إِلَّا مَاءً جَامِداً- وَ لَمْ تَخْلُصْ إِلَى الصَّعِيدِ فَصَلِّ بِالتَّمَسُّحِ- ثُمَّ لَا تَعُدْ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي تُوبِقُ فِيهَا دِينَكَ». وسائل الشيعة، ج3، ص: 391، ح3954.