موضوع
:صوم/کفر-روایات کفر- اقوال علما در مورد مرتکب گناهان.
مساله کفر
فهرست روایات مورد بحث درمساله
بحث در رواياتي بود كه به حسب ظاهر از آنها استفاده ميشد كه غير از شهادتين كه مسلمان بايد داشته باشد تا حكم به اسلامش بشود، بايد منكر ضروريات يا يقينيات هم نشود. پنج روايت خوانديم؛ داود بن كثير رقي
[1]
، عبد الله بن سنان
[2]
، مسعدة بن صدقة
[3]
، عبد الرحيم قصير
[4]
، و يك روايتي هم راجع به انكار حج بود
[5]
. عرض شد كه مرحوم آقاي خوئي، البته روايت انكار حج را ايشان نقل نكردهاند ولي سه روايت عامه، روايت مسعدة بن صدقة را كه آن هم با روايت عبد الله بن سنان اتحاد مضمون داشت، نقل نكرده، ولي روايت عبد الله بن سنان را ايشان نقل كرده است. ما عرض ميكرديم تعجب است كه در تقريرات مرحوم آقاي خوئي چطور فرمودهاند كه روايت عبد الله بن سنان كه ميگويد اگر كسي انكار كند، اصلاً از اسلام خارج ميشود، ايشان فرموده كه اين روايت كفر در مقابل اسلام را اثبات نميكند و كفر در مقابل اطاعت را اثبات ميكند، نميخواهد بگويد از اسلام خارج ميشود بلكه ميگويد مطيع نيست و عاصي است، معاني مختلفي براي كفر هست. ما ميگفتيم صريح روايت است كه ميگويد از اسلام خارج ميشود، اگر كبيره را انكار نكند، از ايمان خارج ميشود و اگر انكار كند از اسلام خارج ميشود، چطور ايشان ميفرمايد كه اين در مقابل اسلام نيست، اين كه صريح است؟!
بررسی مجدد کلام مرحوم خویی
من تقريرات تنقيح را نگاه كرده بودم و تقريرات ديگري نزد من نيست، ولي تلفني نقل كردند كه در تقريراتي كه آقاي خلخالي نوشته
[6]
، مرحوم آقاي خوئي جور ديگري تقرير كرده است، من هم ديروز عرض ميكردم كه نبايد مطلب مرحوم آقاي خوئي باشد بلكه مربوط به مقرر است، شكل ديگري تقرير كرده كه آن خيلي به شكل معقول و قابل توجهي است. اگر وسائل جلد اول اينجا نيست، از حفظ مطلبش را عرض ميكنم.
اقسام اسلام و کفر
1. اسلام دنیایی
محصل فرمايشي كه ايشان جواب ميدهد، اين است كه از روايات مسأله اسلام و كفر، يك مرتبه اسلام در دنيا است يعني قواعد و ضوابطي كه براي مسلمين براي اجراء احكامي در اين عالم هست، اين يك معنا از اسلام است كه مورد بحث هم همين است كه زن جدا ميشود، قتلش لازم ميشود، ارث نميبرد، اين احكام خاصي كه دارد.
2. اسلام اخروی و مساله منکرین ولایت و ضروری
يك چيز ديگر اين است كه در عالم برزخ و در عالم آخرت عذاب اين چطور است، آيا با كفار يكي است يا با كفار يكي نيست؟ اين بحث جدائي است، ايشان و خيليها هم نظرشان همين مطلب است، معمولاً ميگويند منكرين ولايت در اين نشئه از دنيا، احكام اسلام بر آنها بار است و با معتقدين به ولايت در اين احكام فرقي ندارند، ولي نسبت به عالم برزخ و آخرت با كفار محشور هستند، فرقي ندارد، عذابشان هم عذاب آنها است، اين را راجع به منكرين ولايت قائل هستند. مرحوم آقاي خوئي ميفرمايد
«مسلم في الدنيا و كافر في الآخرة»
[7]
،
ايشان ميفرمايد منكر ضروري هم همينطور است، بر اينها در اين عالم، احكام مسلمان بار است ولي در عالم بعد، احكام كفار بار است. حالا من اين جمله را اضافه ميكنم و بعد هم روايت را ميخوانم، در بعضي از واجبات مثل حج كه انكار هم نيست و فقط ترك است، در روايات هست كه ميگويد:
«أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِكَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا يُطِيقُ فِيهِ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ يَمْنَعُهُ فَلْيَمُتْ- يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّا»
[8]
،
اين روايتهاي صحيح و معتبر است، بر تارك حج به حسب اين دنيا احكام مسلم بار است، ولي در نشئات ديگر ميگويد با يهوديان محشور هستند و عذاب آنها را دارند و حكم يهودي و نصراني پيدا ميكنند، در خصوص حج در تركش وارد شده و در بقيه ضروريات وارد نشده است. مرحوم آقاي خوئي مدعي است كه منكرين ضروريات هم مسلم في الدنيا و كافر في الآخرة، و روايت كه فرموده كه نه تنها از ايمان بلكه از اسلام هم خارج ميشود، در اين نشئه نيست بلكه در نشئات بعد خارج ميشود و اين نسبت به مورد بحث كه در اين عالم آيا احكام اسلام بار كنيم يا نه، اين نيست.
بحث روایی
حالا روايت را ميخوانم، ظاهر روايت هم همين است كه ايشان ميخواهد بفرمايد.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرْتَكِبُ الْكَبِيرَةَ مِنَ الْكَبَائِرِ فَيَمُوتُ هَلْ يُخْرِجُهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ عُذِّبَ كَانَ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَمْ لَهُ مُدَّةٌ وَ انْقِطَاعٌ فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً أَنَّهُ أَذْنَبَ وَ مَاتَ عَلَيْهِ أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُخْرِجْهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَذَابُهُ أَهْوَنَ مِنْ عَذَابِ الْأَوَّل»
[9]
.
جمله معترضه (مرتکبین کبائر)
يك بحث كلامي به طور كلي هست كه آيا مرتكبين كبائر خارج از اسلام هستند؟ خوارج را كافر ميدانند، فرصت نشد دقيق حد و حدود مطلب را نگاه كنم، احتمال ميدهم كه خوارج را كافر بدانند، معتزله منزلة بين المنزلتين قائل هستند و ميگويند از اسلام خارج است ولي كافر هم نيست، برزخ بين اسلام و كفر است، اين يك بحث است كه اين كاري به مرگ ندارد، آيا با نفس انكار كافر ميشود يا منزلة بين منزلتين دارد يا اينكه مسلمان است و احكام اسلام بار است كه عقيده ما اين است.
در ادامه روایت سائل وقت مرگ را سؤال ميكند، نميگويد حكم منكر و كسي كه مرتكب ميشود، چيست، ميگويد اگر با اين ارتكاب مُرد حكمش چيست، مرگش را چطور بايد حساب كرد
،
«فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَاب»،
اگر به ذيلش نگاه نميكرديم و به سؤال نگاه نميكرديم، ممكن بود بگوييم مراد از اين قسمت اول اين است كه نفسش را حضرت ميخواهند جواب بدهند، ولي با قرينه ذيل معلوم ميشود راجع به مرگ ميخواهند بگويند
،
«وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً أَنَّهُ ذَنْبٌ وَ مَاتَ عَلَيْهَا أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُخْرِجْهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَذَابُهُ أَهْوَنَ مِنْ عَذَابِ الْأَوَّل».
سؤال مربوط به نشئات بعد است كه آيا آنها جزء مسلمين آن نشئه هستند؟ عذابشان عذاب كفار نيست يا جزء كفار آن نشئه هستند؟ پس اين به موضوع بحث كه نشئه فعلي است ربطی ندارد.
در برخی هم كلمه جاحد ذكر شده است. جاحد را هم عرض كرديم كه بين استعمال روايتي و تعبير لغويين اختلاف است. حالا آيا در روايات كه اين بر خلاف لغت استعمال ميشود كه مرحوم آقاي حكيم هم عرب است، ايشان هم همين را مطابق لغت تعبير ميكند، آيا اين مواردي كه در روايات استعمال شده، اين دو استعمال اشتراك لفظي دارد و براي آن دو بالاشتراك یک جور معنا هست يا حقيقت و مجاز است؟ علي أي تقدير انسان مطمئن نميشود كه لغويين اشتباه كرده باشند و در معناي جحود گفتهاند علم معتبر است. حالا ممكن است علم و شك متساوي هم احكام علم بار بشود، اين را بگوييم اشتباه كردهاند، مطمئن نيستيم، چون به اشتباه لغويين اطميناني نيست، بنابراين، غير از صورت يقين و يا شك كه آقايان ميگويند حكم يقين دارد، شك داشته باشد كه اين مطلب را پيغمبر فرموده، يا يقين داشته باشد كه فرموده و انكار كند، بيش از اين مورد نميتوانيم از اين روايات استفاده كنيم. منتها مرحوم آقاي خوئي، مرحوم آقاي حكيم و ديگران ميفرمايند اين مقدار اگر شد، قواعد هم اقتضا ميكند كه اين مقدار كافي است، مطلب را تحت قاعده كنيم چون اين انكار تصديق پيغمبر نيست و با آن منافات دارد. منتها اين اشكال مرحوم آقاي داماد را هم عرض كردم كه اين دو صورت دارد، به نحو كلي نميشود انسان بگويد كه انكار معلوم يا مردد كه اينها برگشت به عدم تصديق نبي في ما جاء به النبي خواهد بود كه در نتيجه، آن دو اصل زمين خورده، به شهادتين عمل نشده و بقاءاً از بين رفته، اين كليت ندارد.
حالا ببينيم آيا اينكه به طور كلي حالا صورت يقين، صورت يقين ميگويد اگر شخص انكار كند، از اسلام خارج ميشود اين معارض دارد يا نه؟ يكي از رواياتي كه به نظر ما صحيح است، صحيحه سماعه است، حالا آن را ميخوانم،
«سَمَاعَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فَقُلْتُ فَصِفْهُمَا لِي فَقَالَ- الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَنَاكِحُ وَ الْمَوَارِيثُ وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ وَ الْإِيمَانُ الْهُدَى وَ مَا يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْإِسْلَامِ وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ وَ الْإِيمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ فِي الظَّاهِرِ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فِي الْبَاطِنِ وَ إِنِ اجْتَمَعَا فِي الْقَوْلِ وَ الصِّفَةِ»
[10]
.
«الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّه» همين دو اصل، «بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَنَاكِحُ وَ الْمَوَارِيث» نكاح با كفار جايز نيست، اين اگر كسي شد، در مسلمين حساب است و احكام اسلام بار است، كافر ارث نميبرد، اين جزء مسلمين است و ارث ميبرد، «وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاس» سنيها هم به همين ظاهر اسلام است و احكام اسلام در اين نشئه بار ميشود، «وَ الْإِيمَان»، اينجا چون سؤال راجع به فرق بين اسلام و ايمان است، «الْهُدَى» هدايت پيدا كردن به حق، «وَ مَا يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْإِسْلَام» آن اسلام صحيحي كه ولايت هم داخلش هست، اين را هم قلباً قبول كرده باشد و عمل خارجي هم بكند، اين مؤمن ميشود. اما آن قسم اولي كه شهادتين را بگويد آن مسلم ميشود، احكام اسلام هم بر او بار است. استفاده ميشود كه اگر كسي تصديق به رسالت داشته باشد و رسالت را علي نحو العموم انكار نكند، ما هم استظهار كرديم، اين مسلمان است و احكام اسلام بار است. پس، اگر كسي يقين دارد يا شك دارد كه چيزي از اسلام هست، بعد انكار كند اما نه به اين عنوان كه من اين حرف پيغمبر را قبول ندارم بلكه به عنوان اينكه اين حرف پيغمبر نيست، اين روايت استفاده ميشود كه اين مسلم است، چون تصديق دارد، دروغ به پيغمبر بستن كفر نميآورد، پيغمبر را قبول نداشتن و تكذيب كردن كفر ميآورد، و اين روايت با آن روايتهاي قبل كه خوانديم منافات پيدا ميكند.
کلام مرحوم صاحب جواهر
حالا صاحب جواهر در مسأله، گفته كه كسي كه تازه مسلمان است و يا در بيابان يا جائي است كه دوردست است و ارتباط چنداني با اسلام ندارد، همان دو اصل را گفته، كافي است، اما اشخاصي كه در محيط اسلام و مسلمين بزرگ شدهاند، دعواي اجماع كرده كه حتي قلباً بايد ضروريات را هم انكار نكند، اگر قطع داريم كه اين شخص پيغمبر را قبول دارد، و پيغمبر را صادق و مصدق ميداند و از وحي ميداند، ولي اشتباهي كرده است، با اينكه قطع هم باشد، اگر گفت من نماز، روزه، حج، زكات را قبول ندارم، اين به منزله اين است كه من پيغمبر را قبول ندارم
[11]
. اگر اين مطلب ثابت باشد، پس، قهراً بايد اين روايت را كه صحيحه سماعه است، يك تخصيصي بزنيم يا تقييدي بزنيم و بگوييم كسي شهادتين را گفته باشد و اگر در محيط اسلام هست، منكر ضروري هم نباشد، مسلمات اسلام را هم منكر نباشد، جمعاً بين الادله يك قيدي بايد به اين بزنيم و اجماعي كه ايشان مدعي است.
کلام مرحوم سید جواد عاملی
ولي به مفتاح الكرامة مراجعه كردم، مفتاح الكرامة از كتابهاي خيلي ذي قيمت است و جزاه الله خيرا و ايشان به امر كاشف الغطاء يا بحر العلوم، يادم نيست، اين كتاب را نوشته و خيلي حق به گردن علماء و فقهاء دارد. اقوال علماء را آن قدري كه مقدورش بوده، از كتب پيدا كرده، گاهي بعين الفاظ نقل ميكند و گاهي خلاصه ميكند، در مفتاح الكرامة از شرايع به قبل راجع به اين مسأله چيزي ذكر نكرده است
[12]
. بعضي از اعلام معاصر او ميگويد مسأله اجماعي نيست، چون قدماء عنوان نكردهاند، اول كسي كه عنوان كرده، ابن زهره در غنيه است كه اين يك مطلب زائد بر مفتاح الكرامة است، ايشان پيدا كرده است
[13]
. بعدش هم شرايع است، ديگر نه قبلش و نه بين اينها كسي مسأله را نگفته است، اين هم يك چيز زائد بر آن است كه در مفتاح الكرامة هست. ولي مراجعه كردم ديدم كه از قديم مسأله معنون است، شيخ مفيد، سيد مرتضي، شيخ طوسي، ابو الصلاح حلبي، ابن براج، اينها كه همه مقدم بر غنيه هستند، اينها همه مسأله را عنوان كردهاند، يك مقداري از كلمات اينها را ميخوانيم و بعد مطلب نهائي را هم عرض ميكنم.
(سؤال و پاسخ استاد): مفتاح الكرامة نگفته بلكه بعضي از آقايان معاصر گفتهاند، مفتاح الكرامة تا شرايع نقل كرده، قبلش هم نقل نكرده است، در تتبعش برخورد نكرده و تا جائي كه ميدانسته نقل كرده است. بعضي از معاصرين گفتهاند كه مسأله اجماعي نيست، براي اينكه قبل از غنيه كسي عنوان نكرده است.
مقنعه شيخ مفيد صفحه 654 است، غنيه ابو المكارم بن زهره سال 585 وفاتش و 511 ولادتش است. مفيد 336 و به احتمالي 338 ولادت و 413 وفاتش است. خيلي جلوتر است، عبارت مفيد اين است:
«فإن وقفه على المسلمين كان على جميع من أقر بالله تعالى و نبيه ص و صلى إلى الكعبة الصلوات الخمس و اعتقد صيام شهر رمضان و زكاة الأموال و دان بالحج إلى البيت الحرام و إن اختلفوا في المذاهب و الآراء»
[14]
.
«فان وقفه علي المسلمين» يك چيزي را وقف مسلمين كرده است، مسلمين چه كساني هستند؟ «كان على جميع من أقر بالله تعالى و نبيه ص و صلى إلى الكعبة الصلوات الخمس»، تعبيرات ديگري هم هست، يعني مثل نصارا نيست كه بگويد نماز به بيت المقدس است، نماز را به آنجا ميخواند، حالا ممكن است نمازخوان هم نباشد اما عقيدهاش اين است، مراد اين است، «و اعتقد صيام شهر رمضان و زكاة الأموال و دان بالحج إلى البيت الحرام و إن اختلفوا في المذاهب و الآراء». اگر به اين اصول ثابته ديني معتقد شد و شهادتين را هم گفت و قائل بود، اين مسلمان ميشود، وقف هم كه بر مسلمين شده، همه اينها را شامل است.
(سؤال و پاسخ استاد): از غنيه هم كه پيدا كرده، آن هم لفظ ضروري ندارد ولي شبيه به اين است.
در 799 همين مقنعه دارد:
«فمن شرب الخمر ممن هو على ظاهر الملة مستحلا لشربها خرج عن ملة الإسلام و حل دمه بذلك إلا أن يتوب قبل قيام الحد عليه و يراجع الإيمان»
[15]
.
«فمن شرب الخمر ممن هو علي ظاهر الملة» يعني شهادتين را ميگويد ولي شرب خمر ميكند.
و در صفحه 800 دارد:
«و من استحل الميتة أو الدم أو لحم الخنزير ممن هو مولود على فطرة الإسلام فقد ارتد بذلك عن الدين و وجب عليه القتل بإجماع المسلمين»
[16]
شيعه و سني همين است.
در صفحه 801 دارد:
«و من كان على ظاهر الملة ثم استحل بيع الخمور و الأشربة المسكرة و الميتة و الدم و لحم الخنزير و التجارة في ذلك استتيب منه فإن تاب و راجع الحق لم يكن عليه سبيل و إن أقام على استحلال ذلك كان بحكم المرتد عن الدين الذي يجب عليه القتل كوجوبه على المرتدين»
[17]
،
و با آنها هم متحد الحكم است و همان احكام بار است.
کلام مرحوم سیدمرتضی
سيد مرتضي يك رسائلي دارد، سؤالاتي كردهاند، يكي از اينها مسائل طبريه است. نميدانم حالا از طبريه مازندران سؤال شده است كه طبريه ميگويند يا طبريه شام است، البته طبريه شام، عرب هستند ولي طبريه مازندران عجم هستند منتها سائل چون عالم است مانعي ندارد، عرب و عجم در آن فرق نميكند. يك جمله معترضه هم عرض كنم، در كشف اللثام، طبريات كه تعبير ميكند، مراد ناصريات سيد مرتضي است، چون ناصر در آنجا سلطان طبرستان و امير مازندران بوده، كتابي دارد كه جد ناصر است، ناصر شرح كرده و معروف به ناصريات است، تعبيري كه در كشف اللثام است، طبريات تعبير ميكند، يك وقتي اگر برخورد كرديد، اشتباه نكنيد. در مسائل طبريه كه در جلد اول رسالههاي سيد مرتضي چاپ شده، صفحه 155، مسأله هفتم:
«ان مرتكبي هذه المعاصي المذكورة على ضربين: مستحل، و محرم فالمستحل لا يكون الا كافرا، و انما قلنا انه كافر، لإجماع الأمة على تكفيره، لانه لا يستحل الخمر و الزنا مع العلم الضروري بأن النبي صلى اللّٰه عليه و آله حرمهما، و كان من دينه «ص» حظرهما، الا من هو شاك في نبوته و غير مصدق به، و الشك في النبوة كفر، فما لا بدّ من مصاحبة الشك في النبوة له كفر أيضا»
[18]
.
«ان مرتكبي هذه المعاصي المذكورة»، عبارت از كبائر مانند شرب خمر و زنا است.
در مسأله نهم، صفحه 161 دارد
«و من يستحل شرب الفقاع عندهم جار عندهم مجرى مستحل المسكر التمري و الخمر»
[19]
ميگويد آن هم همين حكم را دارد.
کلام مرحوم شیخ طوسی
شيخ طوسي در خلاف، در كتاب المرتد، مسأله نهم، جلد پنجم، صفحه 359 ميگويد
: «من ترك الصلاة معتقدا أنها غير واجبة، كان كافرا، يجب قتله بلا خلاف. و إن تركها كسلا و توانيا و مع ذلك يعتقد تحريم تركها، فإنه يكون فاسقا يؤدب على ذلك»
[20]
.
«يجب قتله بلا خلاف» يعني بلا خلاف بين المسلمين.
در مبسوط دارد:
«من ترك الصلاة لغير عذر حتى خرج وقتها قيل له: لم تركتها. فإن قال:لأنها غير واجبة و أنا لا اعتقد وجوبها فقد ارتد و وجب عليه القتل بلا خلاف، و لا يصلى عليه، و لا يدفن في مقابر المسلمين، و يكون ماله لورثته المسلمين»
[21]
.
شيخ طوسي در جاهاي ديگر بعضي از عبائر ديگر هم دارد.
کلام ابوالصلاح حلبی
ابو الصلاح حلبي ميگويد:
«و ان كانوا مرتدين بخلع ربقة الإسلام من أعناقهم أو جحد فرض أو استحلال محرم معلومين من دين النبي صلى الله عليه و آله كصلاة الخمس و الزكاة و الخمر و الميتة، و كانوا ممن ولدوا على الفطرة قتلوا من غير استتابة»
[22]
.
«ان كانوا مرتدين»، ارتداد با چه حاصل ميشود؟ «بخلع ربقة الإسلام من أعناقهم أو جحد فرض أو استحلال محرم معلومين من دين النبي صلى الله عليه و آله كصلاة الخمس و الزكاة و الخمر و الميتة، و كانوا ممن ولدوا على الفطرة قتلوا من غير استتابة»، ارتداد را هم در صفحه ديگرش دارد
«الردة إظهار شعار الكفر
بعد الايمان بما يكون معه منكر نبوة النبي صلى الله عليه و آله أو بشيء من معلوم دينه كالصلاة و الزكاة و الزنا و شرب الخمر»
[23]
.
جاي ديگري هم دارد
«و ان كان مستحلا [للخمر] فهو كافر يجب قتله»
[24]
.
نهايه در وقفش همين است، ميگويد مسلم آن است كه
«أقرّ بالشّهادتين و أركان الشريعة من الصّلاة و الزّكاة و الصّوم و الحجّ و الجهاد»
[25]
.
شرب خمر را مستحل باشد، قتلش لازم است، مثل استحلال ميته و دم و لحم الخنزير اگر فطري باشد، قتلش بدون توبه، و اگر ملي باشد بعد از استتابه.
افراد بسياري هستند، الآن وقت نيست بخوانيم، همه اينها مكرر عنوان كردهاند و به كفر حكم كردهاند. پس، مسأله از قديم معنون بوده، يك متمم مختصري دارد كه فردا انشاء الله عرض ميكنم.
[1]
الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص: 383.
[2]
وسائل الشيعة، ج1، ص: 33، 49، 10.
[3]
وسائل الشيعة، ج1، ص: 33، 50-11.
[4]
وسائل الشيعة، ج1، ص: 37، 57-18.
[5]
الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 265، 5.
[6]
فقه الشيعة – كتاب الطهارة، ج3، ص: 116 «فإذا لا بد من حمل مثل صحيحة بن سنان من الروايات الدالّة».
[7]
موسوعة الإمام الخوئي، ج3، ص: 80 «فالصحيح الحكم بطهارة جميع المخالفين للشيعة الاثني عشرية و إسلامهم.
[8]
الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 268.
[9]
الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص: 285.
[10]
الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص: 25.
[11]
جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج6، ص: 46 من هنا لم يحكم بالكفر بإنكار جديد الإسلام.
[12]
مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط – الحديثة)، ج2، ص: 37
يدخل في الكافر كلّ من أنكر ضروريّاً من ضروريّات الدين .
[13]
غنية النزوع إلى علمي الأصول و الفروع، ص: 380.
[14]
المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 654.
[15]
المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 799.
[16]
المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 800.
[17]
المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 801.
[18]
رسائل الشريف المرتضى، ج1، ص: 155.
[19]
رسائل الشريف المرتضى، ج1، ص: 161.
[20]
الخلاف، ج5، ص: 359.
[21]
المبسوط في فقه الإمامية، ج1، ص: 128.
[22]
الكافي في الفقه، ص: 250.
[23]
الكافي في الفقه، ص: 311.
[24]
الكافي في الفقه، ص: 413.
[25]
النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 597.