موضوع :
متعه
خلاصه درس این جلسه
در این جلسه، استاد مدظله ابتدا، استدراکی از جلسات قبل را بیان میفرمایند (در توضیح وجود قائل به جواز ازدواج جدید در زمان متخلل بین عقد و مبدأ اجل، بر خلاف نظر صاحب جواهر که میفرمود: «لم نتحقق القائل به»)، سپس به طرح مسئله انصراف اطلاق اجل در عقد به صورت متصل پرداخته، ضمن نقل قول فقهاء آن را مسلم عندهم بر میشمرند و به بیان ادله آنها در مسئله (انصراف، متفاهم عرفی و…) میپردازند. در آخر با قرائت کلام محقق کرکی در جامع المقاصد در این مسئله، تنافی بدوی در آن را رفع نموده و اصل کلام ایشان را نقد مینمایند.
بیان استدراک از جلسه قبل
در جلسات قبل اشاره به کلام مرحوم صاحب جواهر نمودیم. ایشان در مورد جواز تزویج جدید در زمان متخلل بین عقد و مبدأ اجل در فرض صحت انفصال میفرمود:
«لم نتحقق القائل به
[1]
»
و در اشکال به آن گفتیم محقق کرکی و شهید ثانی قائل به جواز این ازدواج هستند. البته در جلسه قبل با استدراک از این اشکال بیان کردیم که با دقت در کلام محقق کرکی
[2]
و همچنین با مراجعه به حاشیه ارشاد
[3]
از شهید ثانی معلوم میشود که این دو بزرگوار نیز قائل به جواز نیستند. اکنون میگوییم: با بررسی بیشتر آراء مشخص شد که
صاحب ریاض
[4]
از متقدمین بر صاحب جواهر و مرحوم شیخ انصاری
[5]
از متأخرین از ایشان قائل به جواز میباشند.
پس کلام صاحب جواهر در نفی مطلق قائل به جواز خالی از مسامحه نیست.
مسئله: انصراف به اتصال در صورت اطلاق مبدأ اجل در عقد
قبلا گفتیم گاهی مبدأ اجل در عقد نکاح انقطاعی متصل به عقد است و گاهی منفصل و گفتیم صحت صورت اول مورد تردید نیست، ولی صحت صورت دوم مورد تردید واقع شده است که بحث آن گذشت.
البته هر دو تصور در صورتی بود که مبدأ اجل به صورت معین در عقد ذکر شود، ولی گاهی مبدأ اجل معین نمیشود (نه به صورت متصل و نه به صورت منفصل) بلکه به صورت مطلق ذکر میگردد. بحث امروز مربوط به حکم چنین موردی است.
اقوال علما در مسئله
تقریبا در تمامی عبارتهای فقهاء، مسلم فرض شده است که اطلاق مبدأ اجل، انصراف به اتصال دارد.
البته این انصراف در تمام موارد عقودی که اجل داشته باشد و آن اجل به صورت مطلق در عقد آورده شود به دلیل متفاهم عرفی وجود دارد، نظیر عقد اجاره که در صورت عدم تعیین مبدأ در آن، انصراف به اتصال به زمان عقد پیدا میکند. مخالف این انصراف مرحوم ابن ادریس میباشد
[6]
. ایشان میفرماید: لفظ مجمل سبب مجهول شدن اجل میگردد و اجل مجهول نصّاً و فتواً باطل است.
در موافقت با مرحوم ابن ادریس در این نظریه، کسی را پیدا نکردیم. البته کلام مرحوم مجلسی در مرأة العقول میتواند مشعر به موافقت با مرحوم ابن ادریس باشد. ایشان میفرماید:
«ولو شرط اجلاً مطلقا کشهر، فی صحة العقد و حمله علی الاتصال و بطلانه
قولان والاولون استدلوا بهذاالخبر (خبر بکار) اذالمفروض وقوع المطالبة بعد الشهر لکن فیه ان نفی السبیل یمکن ان یکون لبطلان العقد لا لمضی المدة والقول بالبطلان لابن ادریس محتجاً بالجهالة
[7]
»
، که از این نحوه بیان مطلب (ذکر دلیل قائلین به انصراف و مناقشه در آن و ذکر دلیل بطلان و عدم مناقشه در آن) احتمال موافقت با کلام مرحوم ابن ادریس استفاده میشود. البته در کشف اللثام میفرماید:
«و حکم الشیخ و جماعة بالبطلان للابهام
[8]
.»
البته این نسبت کاشف اللثام به مرحوم شیخ صحیح نیست، زیرا مرحوم شیخ در عبارتهای مختلف
[9]
خود به خلاف آن تصریح نموده است
[10]
.
نظریه ما در مسئله
مطلبی که مشهور میفرمایند (انصراف اطلاق مبدأ اجل به اتصال) کلامی صحیح میباشد که دقت در مشابهات آن در عقود دارای اجل که اجل آنها به صورت مطلق در عقد آورده شود (به خاطر آنکه اطلاق اجل انصراف به اتصال پیدا میکند) تأیید مطلب مشهور را میرساند. همچنین متفاهم عرفی در چنین مواردی انصراف اطلاق به اتصال به زمان عقد میباشد (حتی در اوامر نیز مطلب به همین گونه است، زیرا وقتی ظرف مُنشأ و وجوب متأخر باشد حتما قید آورده میشود ولی اگر قیدی در اصل امر آورده نشد و انشاء امر نیز رخ داد، مبدأ وجوب هم به دنبال آن و به صورت متصل به عقد خواهد بود و انشاء نکاح نیز مانند انشاء اوامر چنین ظهور عرفی غیر قابل انکاری دارد)
مضافاً بر اینکه اگر انصراف به اتصال را قبول نکنیم و موافق کلام مرحوم ابن ادریس مشی نماییم این اشکال وارد میشود که اگر در صیغه نکاح دائم نیز مبدأ به صورت مجمل آورده شود باید عقد به خاطر جهالت باطل گردد، در حالی که خود مرحوم ابن ادریس نیز به این بطلان قائل نیست.
استدلال صاحب جواهر برای انصراف اطلاق به اتصال
ایشان برای انصراف به روایت بکار بن کردم استدلال نموده است
[11]
. البته قبل از ایشان ابتدائاً محقق کرکی
[12]
چنین استدلالی را بیان فرموده است. بعد از آن در مسالک
[13]
نیز با یک نحوه تردید روایت را به عنوان دلیل مطرح میکند، مرحوم مجلسی نیز در همان عبارت سابق مسئله انصراف را مطرح نمیکند، بلکه روایت بکار را به عنوان دلیل قائلین به حمل مطلق بر متصل بیان مینماید و سپس در دلالت آن مناقشه مینماید
[14]
.
البته صاحب جواهر استدلال به روایت را تمام میداند، لذا اشکال و مناقشه در روایت را که مطرح میکند آن را ضعیف میشمرد و میفرماید: لکنه کما تری.
رفع تنافی از کلام محقق کرکی در جامع المقاصد
مرحوم محقق کرکی در این بحث بیاناتی دارد که احتمال تنافی در آن وجود دارد. از آنجا که نظرات ایشان مورد استناد فقهاء بعدی است، با دقت در آن به رفع تنافی بدوی آن میپردازیم.
عبارت ایشان چنین است:
«ولایخفی انه لو عین اجلا مجهولا یبطل العقد للجهالة. و قول الشیخ فی النهایة: «و متی عقد علیها شهراً و لم یذکر الشهر بعینه و مضی علیها شهر ثم طالبها بعد ذلک بما عقد علیها لم یکن له علیها سبیل» غیر صریح فی صحة العقد علی شهر مجهول، لان مقابل المعین، المطلق ولایلزم ان یکون مجهولا.
ثم ان قوله: «لم یکن علیها سبیل» لادلالة فیه علی صحة العقد لجواز ان یکون نفی السبیل لفساده.
[15]
هذا حکم ما اذا عیّن الشهر ولو اطلقه فانه ینصرف الی المعجل فیکون متصلا بالعقد کما فی الاجل فی البیع والاجارة و نحوهما ولان العرف جار بذلک فان المتفاهم فی العادة هو ذلک ولان اثر العقد یجب ان یترتب علیه حین وقوعه اذا لم یکن فیه مایمنع ذلک ولان قوله
علیه السلام فی الروایه السابقه «و ان لم یکن سماه فلاسبیل له علیها» ان ارید به الاطلاق کان دلیلا علی ما ذکرناه اذلولا الحکم بالاتصال لوجب بقائه اذ لااولویة لزمان علی اخر
[16]
.»
در ابتدای کلام، ایشان اجل مجهول را موجب بطلان عقد میداند لذا برای رفع اشکال از کلام شیخ میگوید کلام شیخ در نهایه صریح در صحت عقد بر اجل مجهول نیست، زیرا در مقابل معین، مطلق است نه مجهول، پس میتوان گفت شیخ تصحیح این عقد را به اطلاق اجل نموده است. البته محقق کرکی ادامه میدهد که کلام شیخ مشعر به صحت عقد نیست، زیرا میتواند نفی سبیل مرد بر زن (در این فرض) به خاطر فساد عقد ناشی از جهالت اجل باشد. سپس وارد این بحث میگردد که اگر اجل به صورت مطلق آورده شد منصرف به متصل و معجل میگردد و چهار دلیل برای آن ذکر مینماید (انصراف، متفاهم عرفی، اثر عقد از حین وقوع عقد مترتب میگردد مگر در صورت وجود مانع، روایت بکار بنابر اراده اطلاق اجل)
در بین عبارات ایشان مطالبی عنوان شده که بعضی از آنها با هم منافات دارد. ایشان در صدر عبارت فرمود که در روایت دلالتی بر صحت عقد نیست که نفی سبیل هم به خاطر فساد عقد میتواند باشد، ولی در ذیل، صحت را مسلم دانست. آیا میتوان این تنافی را رفع نمود؟
میگوییم با دقت در کلام ایشان به خصوص در عبارت ذیل میتوان این تنافی را رفع نمود بدین گونه که ایشان قائل به سه نحوه تعیین اجل میباشد:
1ـ اجل به صورت معین ذکر شود (که صورت اطلاق هم به همین قسم منصرف میگردد).
2ـ اجل به صورت مجمل و مجهول ذکر شود.
3ـ اجل به نحو زمان کلی در عقد ذکر شود مثل بسیاری از کلمات دیگر و ایشان نحوه دوم ذکر اجل (اجل مجهول) را باطل میداند، بر خلاف نحوه اول و سوم، زیرا در ذیل عبارت فرمود: در روایت اطلاق به متصل منصرف میگردد و الا اگر به متصل منصرف نگردد و بتواند به صورت کلی (که هم شامل متصل میگردد و هم منفصل) باشد دیگر بعد از گذشت ماه اول معنا ندارد بگوید لیس علیها سبیل زیرا با صحت عقد کلی، اولویتی برای زمانی نسبت به زمان دیگر وجود ندارد.
مرحوم صاحب جواهر نیز در اینجا بیانات متنافی با هم دارد
[17]
که این تصحیح و توجیه وارد در کلام محقق کرکی را نمیتوان در کلام ایشان بیان نمود، زیرا صاحب جواهر به بطلان عقد بالاجل الکلی تصریح نموده است.
نقد کلام مرحوم محقق کرکی
کلام مرحوم محقق کرکی مبتنی بر قبول آن در باب اجاره است
[18]
. مشهور فقهاء در باب اجاره میگویند: باید مدت تعیین شود و اجاره بدون تعیین و به صورت کلی را دارای اشکال میدانند (در اجاره باید مبدأ و منتهی معین باشد) شاید مرحوم آقای خویی اشکال نکنند
[19]
ولی دیگران اشکال میکنند.
البته میگوییم اگر اجل به نحوه کلی در باب اجاره دارای اشکال باشد در باب نکاح اشکال آن خیلی روشنتر است، زیرا در اجل کلی، تطبیق کلی در دست مدیون است، پس در باب نکاح (بر اساس اجل کلی) چنین میشود که در عقد گفته شود تو زن من باش به نحوه کلی و زمان و تطبیق آن هم به دست تو باشد، یعنی هر وقت خواستی خودت را زوجه قرار بده، لذا میگوییم اگر این نحوه ذکر اجل (اجل کلی) در ابواب دیگر عقلایی باشد در باب نکاح اصلا عقلایی نیست، لذا حق در این قسمت با مرحوم صاحب جواهر است که اجل به نحوه کلی را دارای اشکال میدانست.
بحثهای دیگری در مورد اجل وجود دارد که در جلسات آینده به آنها خواهیم پرداخت. انشاء الله
«والسلام»
[4]
. رياض المسائل (ط – الحديثة)؛ ج11، ص: 331: «قال فيه: في جواز العقد عليها في المدة المتخلله بين العقد و مبدأ المدة المشروطة ام العدم قولان اجودهما الاول اذا وقت المدة المتخلله بالاجل المعقود عليه ثانياً و العدة بالنسبة اليه.».
[5]
. كتاب النكاح، ص217 ـ 216: «قال فيه: هل يجوز للمرأة ان يتزوج بغيره فيما قبل المدةام لا قولان لايبعد الجواز…».
[6]
. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى؛ ج2، ص: 623: «الصحيح ترك هذه الرواية، لأنّ هذا أجل مجهول، إلا أن يقول: شهرا من هذا الوقت، فیصح ذلک».
[9]
. مثل: النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى؛ ص: 491: «متى عقد عليها شهرا، و لم يذكر الشّهر بعينه، و مضى عليها شهر، ثمَّ طالبها بعد ذلك بما عقد عليها، لم يكن له عليها سبيل».
[10]
. در پاورقي كشف اللثام براي مطلب شيخ به تهذيب، ج7، ص267، ذيل ح1149 رجوع دادهاند. شيخ در آنجا فرموده است: و متي تمتع بالمرأة شهراً غير معين كان العقد باطلا يدل علي ذلك مارواه.
[11]
. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج30، ص: 180: «لو أطلق بأن قالت: «زوجتك نفسي إلى شهر» مثلا اقتضى الإطلاق الاتصال بالعقد لدلالة العرف».
[12]
. جامع المقاصد في شرح القواعد؛ ج13، ص: 29: «لو أطلقه فإنه ينصرف إلى المعجّل، فيكون متصلا بالعقد».
[13]
. مسالك الافهام، ج7، ص452 : « ولدلالة قولهعليه السلام في الخبر السابق و ان لم يكن سماه فلاسبيل له عليها لان المفروض وقوع المطالبة بعد الشهر اذ لولاالحكم بالاتصال لبقي الشهر الا ان يجعل نفي السبيل كناية عن بطلان العقد لاستلزام البطلان نفي السبيل ايضاً».
[15]
. حضرت استاد مدظله در خارج درس فرمودند: توجيه اينكه مرحوم شيخ اين عقد را شايد از اساس فاسد ميدانسته ولي در عبارت قيد به «و مضي عليها شهر ثم طالبها بعد ذلك» زده است به يكي از طرق ذيل ميتواند باشد. الف: عبارات نهايه مرحوم شيخ طبق نصوص وارد در آن مسئله است و در روايت بكار كه در خصوص همين مسئله وارد شده بود چنين قيدي وجود داشت لذا مرحوم شيخ نيز عبارت نهايه را طبق همان حديث آورده است، پس اين قيد احترازي نيست. ب: ايشان ترديد دارد كه عدم ذكر شهر بعينه آيا سبب اطلاق ميشود تا منصرف به شهر اول باشد يا سبب جهالت اجل ميگردد تا عقد باطل گردد، پس حكم مسئله در همان ماه اول به خاطر ترديد عرف مورد ترديد واقع ميشود ولي حكم مسئله بعد از گذشت ماه اول قطعا ليس عليها سبيل است لذا مرحوم شيخ با اين قيد، حكم فرد واضح را بيان نموده است.
[17]
. جواهر الكلام، ج30، ص: 176: «و علي كل حال فلابد ان يكون معينا محروساً من الزيادة والنقصان فلايجوز ان يكون كليا كشهر من الشهور و يوم من الايام و سنة من السنين» و قال في ص: 180: «اقتضي الاطلاق الاتصال بالعقد لدلالة العرف و اصالة الصحه كما في الاجاره و غيرها و ظهور خبر بكار في ذلك لان الفرض وقوع المطالبه بشهره بعد مضي الشهر اذ لولا الحكم بالاتصال لبقي الشهر في ذمتها اللهم الا ان يجعل نفي السبيل كناية عن بطلان العقد لاستلزامه نفي السبيل ايضا لكنه كما تري» و قال في اواخر ص:181: «و علي كل حال فليس له مطالبتها بعد انقضائه بغيره لما عرفت من قضاء العرف بتشخصه بل قد عرفت في السابق بطلان العقد بالاجل الكلي اي الشهر من الشهور».
[19]
. مرحوم خويي اين بحث را در مستند العروة الوثقي، كتاب الاجاره، ص32 تا 38 و ص71 تا 77 مطرح نمودهاند.