موضوع:
شرطیت کفائت زن و مرد در ازدواج
خلاصه درس این جلسه
در این جلسه، این بحث مطرح میشود که آیا همه مخالفین ناصبی هستند، و آیا همه نواصب کافر هستند. و اینکه آیا اسلام و ایمان مراتبی دارد. سپس، به نقل اقوال فقهاء مثل صاحب حدائق و صاحب جواهر در این زمینه پرداخته و نظر استاد مدظله تبیین خواهد گردید.
مناقشه در استناد به روایات برای ناصبی بودن اهل خلاف
در مورد ناصبی بودن اهل خلاف چنانچه گذشت صاحب حدائق به روایاتی ـ از جمله روایت عبدالله بن سنان
[1]
و روایت معلّی بن خنیس
[2]
و مسائل محمد بن علی بن عیسی
[3]
و روایاتی که زیدیّه را از نواصب به شمار آورده و روایاتی که دلالت دارد مخالفین بغض اهل بیت(ع) را دارند ـ تمسک نموده است.
لکن به نظر میرسد این استدلال تمام نیست. اما روایت عبدالله بن سنان و روایت معلّی بن خنیس علاوه بر اینکه یقیناً متن آن قابل قبول نیست و با روایات بسیاری که در آنها فرض عداوت مخالفین با ائمه(ع) شده است تناقض دارد. در کلام صاحب حدائق نیز در استدلال به دو طائفه از روایات تناقض وجود دارد، چون هم به این روایات که میگوید: کسی را نمییابی که بغض اهل بیت(ع) را داشته باشد و ناصبی کسی است که با شما
شیعیان عداوت داشته باشد و مخالفین مُبغض شما هستند
[4]
و از طرف دیگر به روایاتی که میگوید: مخالفین نسبت به ائمه(ع) بغض دارند استدلال کرده است
[5]
. در حالی که این دو دسته روایت از نظر مفاد قابل جمع نیست.
آن روایات برای ابطال مفاد دو روایت عبدالله بن سنان و معلّی بن خنیس خوب است. روایات بسیاری وجود دارد که از آنها استفاده میشود که در میان مخالفین اشخاصی هستند که با اهل بیت(ع) عداوت دارند و خارجاً هم ما میدانیم که در میان اهل قبله کسانی مثل خوارج و واقفیه و ناووسیه با اهل بیت(ع) عداوت دارند. پس آن سالبه کلیه که مفاد این دو روایت است با این موجبه جزئیه که بین اهل قبله دشمن با اهل بیت(ع) وجود دارد نقض میشود. پس طائفه دوم از روایات برای ردّ استدلال به این دو روایت خوب است، لکن ادعایی که صاحب حدائق دارد که عموم مخالفین به نحو موجبه کلیه، دشمن اهل بیت(ع) هستند، بنابراین کافر هستند و تمام احکام کفار بر آنها بار میشود را ثابت نمیکند. به علاوه که استدلال به این دو طائفه از روایات، استدلال به دو امر متهافت است چنانچه گذشت.
اما روایت محمد بن علی بن عیسی
[6]
که سؤال میکند کسی که جبت و طاغوت را بر امیرالمؤمنین(ع) مقدّم بدارد برای اثبات ناصبی بودن او کافی است و از این راه میتوان او را امتحان کرد و حضرت میفرماید: بله، این روایت از نظر سند قابل اعتماد نیست. چون محمد بن علی بن عیسی گرچه درباره او گفتهاند که در قم وجه بوده ولی وجه به این اعتبار است که شخصیت مهم و سرشناسی بوده است. وجه بودن بر تقوا و وثاقت دلالت ندارد. این شخص و پدرش از عوامل حکومت خلفاء بودهاند. در تاریخ قدیم قم آمده که علی بن عیسی طلحی پدر محمد بن علی بن عیسی، در زمان مأمون از طرف معتصم
مأمور شد تا مالیات قم را بر اساس مساحت تعیین کند و او مساحت زمینها را محاسبه کرد و مالیات را تعیین کرد. او بعد از تعیین مالیات هفتصد هزار درهم بیش از میزان مالیات سابق بر مردم مالیات بست و به همین جهت اهل قم از اطاعت او سر بر تافتند و اوضاع برای او به گونهای شد که مجبور شدند او را از آن مقام عزل کنند
[7]
.
و محمد بن علی بن عیسی که این اسئله را از حضرت هادی کرده خودش میگوید: امیر در قم است
[8]
[امیر را خود خلفاء نصب میکردند[ بنابراین وی عناوین حکومتی و دولتی داشته و در جایی هم توثیق نشده است و از ناحیه رواتی هم که از او نقل میکنند نمیتوانیم او را توثیق کنیم.
خلاصه اعتبار سند روایت محمد بن علی بن عیسی مشکل است و بر فرض اینکه از اشکال سندی غمض عین کنیم ما میتوانیم بگوییم همان طور که ایمان دارای مراتب است و کفر هم به حسب اطلاقات مختلف روایات دارای مراتب است حتی اسلام هم چنانچه بیان خواهیم کرد اختلاف مراتب دارد، نصب و عداوت هم اختلاف مرتبه دارد
[9]
. و این طور نیست که در هر مرتبه از نصب و به مجرد صدق عنوان نصب، تمام احکامی که درباره ناصبی ]و مرتبه اعلای از ناصبی] ثابت شده را بتوانیم بار کنیم.
یقیناً چنانچه صاحب جواهر فرموده
[10]
، این احکام برای همه مخالفین ثابت نیست و خلاف سیره است و هیچ وقت ائمه(ع) نفرمودهاند که اینها مهدور الدم هستند و اگر فرضاً اثبات نصب شود مربوط به آخرت است و یا اگر به دنیا مربوط باشد این حکم برای این است که اشخاص از اینها فاصله بگیرند و اخلاق اعداء و عقایدشان به آنها سرایت نکند و مراد ناصبی به معنای خاص که احکام کافر را دارد نیست.
کلام مرحوم صاحب جواهر در توجیه روایات دال بر نصب مخالفین
صاحب جواهردر روایاتی که اثبات نصب کرده، مثلاً زیدیّه را ناصبی قرار داده
[11]
، جمعاً بین الادله میفرماید: مراد این است که در آخرت همه مخالفین حکم نواصب را دارند، زیرا میدانیم که ناصبی کافر است و مال و جانش احترام ندارد اما مخالف این احکام را ندارد. پس جمعاً بین ادله این احکام برای همه مخالفین در آخرت ثابت است، مثل روایتی که میگوید: اینها «شرّ من الیهود و النصاری
[12]
» که حمل میشود بر اینکه در آخرت این گونهاند.
[13]
مناقشه در کلام مرحوم صاحب جواهر
به نظر میرسد که این جمع تمام نیست و این معنا را در آخرت نیز نمیتوان ملتزم شد زیرا اگر مراد از نواصب در این روایات مطلق مخالفین باشند که صاحب جواهر مطلق گرفته غایة الامر میفرماید: اثر آن در آخرت ظاهر میشود و اینکه نواصب شرٌّ من الیهود و النصاری مربوط به آخرت است
[14]
. لکن نمیتوان ملتزم شد که تمام مخالفین از یهود و نصارایی که هم با پیامبر اکرم(ص) و هم با امیرالمؤمنین(ع) دشمن هستند، بدتر هستند، مخالفین غیر از ناصبیهای خاص که عده معدودی هستند امیرالمؤمنین(ع) را خلیفه چهارم و واجب الاتباع میدانند و به فضیلت امیرالمؤمنین(ع) قائل بوده و هستند. بتریّه که عده کثیر و قابل اعتنایی هستند و شخصیتهای مهمی مثل ابوحنیفه در میان آنها هستند میگویند: امیرالمؤمنین(ع) افضل و اعلم ناس و مستحق خلافت بودند، لکن بر اساس مصالحی حق خود را به دیگران تفویض کرده بودند و قهراً دیگران مشروعیت پیدا کرده بودند. ما چطور میتوانیم مخالفینی مانند بتریّه که موالی و محبّ امیرالمؤمنین(ع) هستند را بدتر از یهود و نصاری در آخرت بدانیم.
مصریهای کنونی همه امامزادهها را مانند شخصیتهای خودشان احترام میکنند. اینها را ما چطور میتوانیم بگوییم که در آخرت از یهود و نصاری که دشمن پیامبر(ص) و
امیرالمؤمنین(ع) هستند بدتر بدانیم. این روایاتی که میگوید: «شرٌّ من الیهود و النصاری» همین نواصب معروف و به معنای خاص را میگوید، و نواصب به معنای خاص در همین دنیا هم مهدور الدم هستند و احکام نواصب به آنها بار میشود.
و اما روایاتی را که میگوید: زیدیّه از نواصبند
[15]
آیا همان طور که صاحب جواهر فرموده، بگوییم که به بعضی از مراتب نصب که در آخرت اثر آن ظاهر میشود
[16]
، حمل میشوند یا آنکه میتوانیم به ظاهر این روایات أخذ کنیم و بگوییم زیدیه از نواصب به معنای خاص هستند؟
زیرا ما به این دلیل مخالفین را از نواصب نمیدانیم که اعتقاد ندارند که ائمه به ادعاهایی که شیعیان به آنها نسبت میدهند معتقد هستند و میگویند: ائمه(ع) این عقاید را قبول ندارند و روی این جهت اکثر مخالفین، مبغض ائمه(ع) نیستند ولی زیدیّه میدانند که ائمه(ع) این روش زیدیّه را تخطئه میکنند و حتی همه مسلمین دیگر نیز زیدیّه را تخطئه میکنند و اهل جهنم میدانند، قهراً وقتی زیدیّه معتقدند که مورد تخطئه ائمه(ع) هستند اینها نیز نسبت به ائمه(ع) بغض دارند و به این اعتبار میتوانیم آنها را ناصبی بدانیم. و به ظاهر روایات اخذ کنیم. و اگر این را نپذیرفتیم و تنزّل کردیم مطلب صاحب جواهر را میگوییم که نصب مراتبی دارد، چنانچه از روایات دیگر استفاده میشود. بنابراین میتوانیم بگوییم بعضی از مراتب زیدیّه موجب حفظ دم است و بعضی از مراتب آن موجب مهدور الدم بودن است.
نتیجه اینکه تمسک به این روایات برای اثبات نصب همه مخالفین نمیشود کرد و همه آنها قابل جواب است.
اطلاقات و مراتب اسلام و ایمان و کفر
از آیات قرآن کریم استفاده میشود که ایمان و کفر مراتب دارد و حتی اسلام هم مراتب و اطلاقات مختلف دارد و ممکن است یک نفر به حسب یک اطلاق مسلمان به حساب آید و به اعتبار دیگر نفی مسلم بودن از او بشود. در باب زکات فطره از حضرت باقر(ع) مالک
جهنّی روایتی دارد. خود این شخص مورد توثیق رجالیین نیست
[17]
ولی اجلاّء خیلی مهم از او أخذ حدیث کردهاند و این برای توثیق و اعتبار او کافی است. در این روایت آمده است: که زکات فطره را به مسلمین بدهید
« فَإِنْ لَمْ تَجِدْ مُسْلِماً فَمُسْتَضْعَفاً وَ أَعْطِ ذَا قَرَابَتِکَ مِنْهَا إِنْ شِئْتَ.
[18]
»،
بنابراین مستضعف را از أصناف و فِرَق مسلمین خارج دانسته است. صاحب حدائق مستضعف را از أصناف مسلمین دانسته و میگوید: مستضعف حدّ وسط بین مؤمن و کافر است
[19]
.اما در همین روایت مستضعف را مسلمان قرار نداده است.
به نظر میرسد آیه شریفه
﴿ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً ﴾
[20]
ظهور دارد در اینکه تا قبل از نزول این آیه گرچه بدون اعتقاد به مسئله ولایت اهل نجات بودید، ولی اسلام دین شما نبوده است. اما بعد از نزول آیه شریفه، اسلام، دین متکامل با ولایت است و به دین همراه با ولایت اسلام اطلاق میشود. از روایات متواتری که راجع به این آیه است استفاده میشود که اشخاصی که امیرالمؤمنین(ع) را به امامت قبول ندارند به حسب اطلاق این آیه مسلمان نیستند
[21]
ولی در عین حال میگوییم: اسلام هم مراتب دارد. بعضی از مراتب آن برای حفظ دم است
[22]
. [و آن به مجرد شهادتین گفتن است] که آن مرتبه از اطلاق غیر از این مرتبه اسلام است که در این آیه است. اهل خلاف هم اگر ناصبی به معنای خاص نباشند اسلام ظاهری که مستلزم محقون الدم بودن است را دارا هستند.
تمسک مرحوم صاحب حدائق به روایت فضیل بن یسار در اثبات کفر مخالفین
«أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَی الْحَنَّاطِ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِامْرَأَتِی أُخْتاً عَارِفَةً عَلَی رَأْیِنَا وَ لَیْسَ عَلَی رَأْیِنَا بِالْبَصْرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ فَأُزَوِّجُهَا مِمَّنْ لَا یَرَی رَأْیَهَا قَالَ لَا وَ لَا نِعْمَةَ [وَ لَا کَرَامَةَ] إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فَلٰا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفّٰارِ لٰا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لٰا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ.»
یکی دیگر از روایاتی که صاحب حدائق به آن تمسک کرده است روایتی است که دلالت بر کفر اهل خلاف کرده است
[23]
. فضیل بن یسار به امام صادق(ع) عرض میکند: خواهر زن من در بصره زن مؤمنهای است و کسی را در بصره پیدا نمیکند که با او هم عقیده باشد. میتوانم او را به ازدواج مردی که با او هم عقیده نیست در آورم. حضرت او را از این تزویج نهی میکند و استشهاد به آیه شریفه میفرماید:
﴿ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ ﴾
[24]
که حضرت آیه را به مخالفین تطبیق کردهاند
[25]
.
صاحب حدائق به این روایت تمسک کرده و از روایت استفاده کرده که مخالفین، کافر هستند و قهراً با غیر از مستضعفین از آنها نمیتوان ازدواج کرد.
مناقشه در استدلال مرحوم صاحب حدائق
بحث دلالی روایت
لکن اشکال این استدلال این است که این روایت راجع به قضیه خاصی است و کلی نیست. این روایت مربوط به اهل بصره است و اهل بصره در آن زمان عثمانی بودند و در بعضی روایات هست که از امیرالمؤمنین(ع) تبرّی میجستند. از این رو در میان آنها برای این زن عارفه همسر عارف پیدا نشده است چون همه ناصبی به معنای خاص بودند و قهراً ازدواج با آنها جایز نیست و بر فرض قبول کنیم که روایت کلی است و یا اینکه این طور نبوده که همه اهالی بصره عثمانی باشند بلکه هر دو قسم شیوع داشته است. باید بگوییم که کفر مراتب دارد و جمعاً بین الادله این روایت حمل میشود بر بعضی از مراتب کفر که در آخرت ظاهر میشود. پس این روایت:
اولاً:
دلالت ندارد
ثانیاً:
جمعاً بین الادله در ظاهر آن تصرف میشود.
بحث سندی روایت
صاحب جواهر
[26]
و سابقین مثل صاحب ریاض
[27]
گفتهاند که چون در سند این روایت اصحاب اجماع قرار گرفتهاند سند تصحیح میشود، هر چند در سند روایت علی بن یعقوب واقع شده که توثیق صریح ندارد.
لکن به نظر میرسد که سند روایت تمام نیست، زیرا راوی از «علی بن یعقوب»، «ابن فضال» است و «کشی» که اصحاب اجماع را ذکر میکند حسن بن محبوب را از اصحاب اجماع ذکر میکند و سپس میگوید: بعضی به جای حسن بن محبوب، ابن فضال را از اصحاب اجماع ذکر کردهاند
[28]
. بنابراین ثابت نیست که ابن فضال از اصحاب اجماع باشد و به فرض که ابن فضال را از اصحاب اجماع به حساب آوریم هر چند که مختار خود کشی و مشهور، حسن بن محبوب است نه ابن فضال، اشکال دیگر این است که ما در بحث اصحاب اجماع گفتهایم که مراد از تصحیح اصحاب اجماع، تصحیح خود اصحاب اجماع است و مراد تصحیح بعد از اصحاب اجماع نیست. بله در ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی وثاقت مروی عنه هم ثابت میشود که بحث مفصل آن در جای خود ذکر شده است. پس از این راه نمیشود علی بن یعقوب را توثیق کرد.
ولی ممکن است از راه دیگری حکم به وثاقت علی بن یعقوب کرد و آن اینکه، علی بن یعقوب در طریق به کتاب مروان بن مسلم واقع شده است و اگر بزرگانی مثل ابن فضال و محمد بن حسین بن أبی الخطّاب از کسی استجازه کنند و کتابی را بخواهند به وسیله کسی نقل کنند این علامت اعتماد به اوست. و چون علی بن یعقوب در طریق به کتابی واقع شده که جماعتی آن را نقل میکنند و از جمله آنها علی بن فضال است، پس میتوان
حکم به وثاقت او نمود. البته این مبنی مختار ماست و عدهای از جمله مرحوم آقای خویی این مبنا را نپذیرفتهاند
[29]
، پس حکم به اعتبار سند این روایت مبنائی است.
روایات دالّ بر اسلام مخالفین
در مقابل روایات گذشته روایاتی دلالت بر اسلام مخالفین وجود دارد و صاحب جواهر به این روایات تمسک کرده و فرموده: قهراً روایات کفر را باید به بعضی از مراتب، مثل کفر در آخرت حمل کرد
[30]
.
صاحب حدائق به روایتی استدلال میکند که در آن تعبیر
« بِالْإِسْلَامِ إِذَا ظَهَرَ »
[31]
آمده است.
(« وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَ یَکُونُ الرَّجُلُ مُسْلِماً تَحِلُّ مُنَاکَحَتُهُ وَ مُوَارَثَتُهُ- وَ بِمَ یَحْرُمُ دَمُهُ- قَالَ یَحْرُمُ دَمُهُ بِالْإِسْلَامِ- إِذَا ظَهَرَ وَ تَحِلُّ مُنَاکَحَتُهُ وَ مُوَارَثَتُهُ.»)
ایشان میگوید: حضرت نخواسته جواب بدهد و از این معلوم میشود که اینها مصداق مسلمان نیستند. از صغری سؤال میکند که معیار اسلام چیست؟ و حضرت جواب نمیدهند و میفرماید: اگر اسلام آنها ظاهر شود، باید احکام اسلام بار شود اما نمیفرماید: با چه چیزی اسلام ظاهر میشود
[32]
.
صاحب جواهر این روایت را به عنوان استدلال برای مسلمان بودن نقل میکند و اشکال صاحب حدائق را جواب نمیدهند. و یکی دو روایت دیگر هم که میگوید: خون مسلمان محفوظ است را نقل میکند
[33]
. لکن صاحب حدائق میگوید: سخن ما این است که فقط مستضعف از مخالفین، مسلمان است و بقیه مسلمان نیستند. شما نمیتوانید صغری را که مورد بحث ما است با این روایات اثبات بکنید
[34]
.
صاحب جواهر روایاتی ذکر میکند
[35]
که دو یا سه روایت آن جواب صاحب حدائق نیست. بله برخی دیگر از روایات جواب صاحب حدائق است که صاحب جواهر برخی از آن روایات را ذکر نکرده است و همه را در جلسه بعدی ذکر خواهیم کرد. انشاء الله
«والسلام»
[4]
. توضيحي از استاد دام ظله: البته بين دو مسئله تفكيك هست. ما غلات را تكذيب ميكنيم و ميگوييم اميرالمؤمنين(ع) از اين اعتقادات مبرّا است. كيسانيّه را تكذيب ميكنيم و ميگوييم محمد حنفيّه اين عقائد را نداشته است، زيديه را تكذيب ميكنيم و ميگوييم زيد اين عقائد را نداشته است. بسياري از اهل سنت با ائمه ما عداوتي ندارند و ميگويند: شيعيان اين عقائد را به ائمه(ع) نسبت دادهاند و خود ائمه چنين ادعاهايي نداشتهاند. كمتر در كتب عامه به ائمه ما بيحرمتي شده است. فقط بخاري يك جسارتي كرده است.
[5]
. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج24، ص: 60: ورد بأنه المبغض للشيعة من حيث التشيع…. و الحق أن المستفاد من الأخبار هو حصول البغض لهم عليهم السلام من جميع المخالفين.
[8]
. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج3، ص: 584: قَالَ فَكَتَبْتُ إِلَيْهِ فِي جَوَابِ ذَلِكَ أُعْلِمُهُ أَنَّ مَذْهَبِي فِي الدُّخُولِ فِي أَمْرِهِمْ…
[9]
. توضيح بيشتر: قال تعالي: لتجدن أشدّ الناس عداوة للذين آمنوا اليهود، مائده / 82، بنابراين عداوت و نصب يك حقيقت داراي مراتب است چنانچه وجداناً نيز اين مطلب مشهود است.
[13]
. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج30، ص: 97: و كذا أخبار النصاب فان المراد كونهم أجمع بحكمهم فيها أيضا…
[14]
. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج30، ص: 97:نحو ما دل على أنهم كفار و أنهم شر من اليهود و النصارى أي في الآخرة.
[16]
. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج30، ص: 97: نحو ما دل على أنهم كفار و أنهم شر من اليهود و النصارى أي في الآخرة.
[17]
. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج15، ص: 164: و مع ذلك لا يحكم بوثاقته لعدم الشهادة على ذلك.
[19]
. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج24، ص: 58: هذا هو الموافق للأخبار المستفيضة الدالة على أن الناس في زمانهم عليهم السلام على أقسام ثلاثة …
[22]
. توضيح بيشتر: آيه شريفه ميفرمايد: قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا أسلمنا و لمّا يدخل الايمان في قلوبكم، حجرات / 14.بنابراين به حسب اين آيه مجرد شهادتين گفتن براي اطلاق اسلام كافي است اما تا اين اظهار عقيده از قلب سرچشمه نگرفته باشد به آن اطلاق ايمان نميشود.
[25]
ـ وسائل الشيعة، باب10 من ابواب ما يحرم بالكفر، حديث 4.و كافي 5/349، باب مناكحة النصاب و الشكاك، حديث 6.
[26]
. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج30، ص: 94: (و منها) المعتبر بوجود المجمع على تصحيح ما يصح عنه في سنده…
[27]
. رياض المسائل (ط – الحديثة)، ج11، ص: 284: و منها المعتبر بوجود المجمع على تصحيح رواياته في سنده…
[32]
. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج24، ص: 66: و أما ما ذكره من أنها أظهر دلالة على مدعاه…
[33]
. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج30، ص: 98و99: و بذلك صرحت النصوص و تواترت في الفرق بين الإسلام و الايمان.
[34]
. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج24، ص: 66: و المدعى في المقام ثبوت الإسلام لأولئك المخالفين، و ليس في الخبر دلالة عليه بوجه.