موضوع:
نظر کردن خصی به زن اجنبی
خلاصه درس قبل و این جلسه
در جلسات گذشته درباره حکم نگاه مملوک به مالکه خود و نیز نگاه خصی به اجنبیه بحث کردیم و نتیجه گرفتیم که مملوک میتواند به موی مالکه خود نگاه کند ولی به سایر اعضای بدن نمیتواند نگاه کند، البته نگاه به ساق او نیز مکروه است، از مسأله نگاه خصی به مملوکه که مورد ابتلا نیست، عبور کردیم، ولی در مسأله نگاه خصی به اجنبیه بحث کرده و آن را ممنوع شمردیم و در این جلسه استدلال به آیه شریفه
﴿اولی الاربة﴾
[1]
و استدلال مرحوم آقای خوئی و روایات در تفسیر آیه فوق را پیرامون بحث نگاه خصی به اجنبیه نقد و بررسی خواهیم کرد.
حکم نگاه خصی به اجنبیّه
«لایجوز للمملوک النظر الی مالکته و لا للخصی النظر الی مالکته او غیرها کما لایجوز للعنّین والمجبوب بلااشکال بل ولالکبیرة السن الذی هو شبه القواعد من النساء علی الاحوط»
مختار ما جواز نظر مملوک به مالکه خود بود، البته نه مثل نگاه به محارم، بلکه آنچه از روایات استفاده شد، جواز نظر به مو و ساق او، گرچه نگاه به ساق هم خلاف احتیاط است و مقتضای جمع بین روایات متعارض، حمل جواز بر کراهت است. ولی قدر مسلم از روایات جواز نظر به موست.
استدراک مطلب جلسه گذشته
﴿وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ … أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ الآیة﴾
دیروز یکی از مؤیدات «جواز نظر مملوک به مالکه» را، آیه شریفهای که استیذان را واجب ندانسته، شمردیم، ولی چون آیه فقط مملوک زن را فرض نکرده و فرموده:
«او ما ملکت ایمانهم»
که ظاهر در مملوک شوهر است، نمیتواند مؤیدی بر مطلب باشد.
در مورد خصی هم نتیجه گرفتیم که مثل فحل است و نمیتواند به اجنبیه نگاه کند.
استدلال به آیه شریفه
برخی در بحث خصی غیر از روایات، به آیه
«غیر اولی الاربة من الرجال»
استدلال کردهاند، بدین معنا که خصی از مصادیق «غیر اولی الاربة» است و احتیاجی به نساء ندارد، لذا نمیتوان ابداء زینت در مقابل او کرد.
در معنای «غیر اولی الاربه»، فتاوای علماء و آراء مفسرین، مختلف است. روایات هم در این زمینه اختلاف دارند.
برخی «غیر اولی الاربة» را پیرمردهایی که سن زیادی دارند و احتیاج به زن را احساس نمیکنند، و در معرض شهوت نمیباشند، معنا کردهاند. کنز العرفان از بعضی نقل کرده که از امام کاظم(ع) روایت شده است.
[4]
برخی دیگر، بر کسانی که احتیاج به زن ندارند، حمل نمودهاند که معنایی وسیع تر از معنای اول است.
برخی دیگر، مراد از آن را ابلهی دانستهاند که «لایأت النساء» که چند روایت به این مضمون هست.
[5]
بیان مرحوم آقای خوئی
بحث دیگر این است که مستثنی کیست؟
آقای خوئی میفرمایند: مستثنی در آیه شریفه مطلق «غیر اولی الاربة» نیست بلکه خصوص «تابعین» است.
[6]
توضیح فرمایش مرحوم خوئی
اگر متعارف مردهایی که شهوت نداشته و به زن احتیاج ندارند، تابع بودند، میگفتیم: در «تابع» خصوصیتی ملحوظ نشده است و آیه، واقعیت خارجی را بیان کرده و «غیر اولی الاربة» در حکم تعلیل است، یعنی وجه استثناء، «عدم احتیاج به زن» بود، ولی با توجه به اینکه خارجاً چنین نیست و اکثر چنین افرادی تابع نیستند، معلوم میشود که «تابع» خصوصیتی دارد، اتفاقاً روایات هم وجود خصوصیتی را روشن میکنند. چون وجه تبعیت افراد مختلف است، یکی از وجوه تابعیت که در روایات هم بچشم میخورد، «قصور» است. قُصّر احتیاج به ولایت دارند، چون عقل درستی ندارند، قهراً محتاج به ولایت اشخاص دیگرند. در روایاتی هم که آیه را تفسیر کرده، آمده است:
سَأَلْتُهُ عَنْ «أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ»؟ قَالَ: «الْأَحْمَقُ الْمُوَلّیٰ عَلَیْهِ الَّذِی لَایَأْتِی النِّسَاءَ».
آنگاه «اولی الاربه» به معنای کسی که احتیاج به زن دارد، و «غیر اولی الاربة» یعنی کسی که احتیاج به زن ندارد، در مفهوم «غیر اولی الاربة»، حماقت درج نشده است. تفسیر روایات مربوط به «تابعین» است یعنی احمق آن تابعی است که احتیاج به زن ندارد.
مناقشه در استدلال به آیه شریفه
بنابر این برای استدلال به آیه شریفه در مسأله خصی با دو اشکال روبرو هستیم:
اشکال اول این است که، معلوم نیست که خصی حتماً فاقد شهوت باشد، ممکن است دارای شهوت باشد، پس خصی حتماً مصداق «غیر اولی الاربة» نیست، ممکن است مصداق «اولی الاربة» باشد.
اشکال دوم اینکه، مصداق «غیر اولی الاربة» بودن کافی نیست، باید مصداق «تابع» هم باشد. مراد از «تابعین» صرف نظر از روایات ممکن است عبد یا نوکری باشد که تابع مولی و مخدوم خویش هستند، ولی روایات آنرا به ابلهی تفسیر کرده که عقل کمی دارند و تحت ولایت دیگرانند. پس استدلال به آیه شریفه در مسأله خصی تمام نیست.
روایاتی در تفسیر آیه شریفه
روایاتی که در تفسیر آیه وارد شده، متعدد است، چون در وسائل مسامحاتی رخ داده، از جامع الاحادیث نقل میکنم.
روایت اول: « مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ زُرَارَةَ
قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع- عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَوِ التَّابِعِینَ
غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ
إِلَی آخِرِ الْآیَةِ قَالَ الْأَحْمَقُ
الَّذِی
لَا یَأْتِی النِّسَاء»
این روایت در کافی و معانی الاخبار نقل شده است.
روایت دوم: در تهذیب نقل شده و در سند تا صفوان بن یحیی اختلافی با روایت قبلی دارد،
«الصفار عن السندی بن محمد عن صفوان بن یحیی عن ابن مسکان عن زراره عن أبی عبدالله علیه السلام
قال: سألته عن اولی الاربة من الرجال …»
روایت سوم: حمید بن زیاد عن الحسن بن محمد عن غیر واحد عن ابان بن عثمان عن عبدالرحمن بن ابی عبدالله علیه السلام (غیر واحد در سند روایت به معنای مستفیضه بودن است یعنی افراد متعددی این روایت را نقل کردهاند)
قال: سألته عن اولی الاربة من الرجال قال: الاحمق المولّی علیه الذی لایأت النساء
[10]
.
روایت چهارم: در معانی الاخبار روایت صحیحی را از علی بن أبی حمزه از أبی بصیر نقل میکند
قال: سألت ابا عبدالله علیه السلام عن التابعین غیر اولی الاربة من الرجال؟ قال: هو الابله….
مضمون این چهار روایت یک معناست، کسی که رشد عقلی نداشته و تحت ولایت دیگران است.
اشکالی در روایت دوم و سوم
اشکالی که وجود دارد اینکه، در روایت زراره در نقل تهذیب حضرت فرموده:
«هو الاحمق الذی لایأت النساء»
[12]
و در روایت عبدالرحمن بن أبی عبدالله فرمود:
«الاحمق المولّی علیه
الذی لایأت النساء»
[13]
،
احمق یا احمق مولّی علیه، مصداق غیر اولی الاربة است در حالیکه سائل در دو روایت فوق، از «اولی الاربة» سؤال کرده، چگونه حضرت در پاسخ، «غیر اولی الاربة» را تفسیر فرمود؟
در روایت اول و چهارم این اشکال مطرح نیست، اما در روایت دوم و سوم این اشکال مطرح است.
مصحح مسالک الافهام، آقای میرزا محمد باقر شریف همشیره زاده مرحوم آقای گلپایگانی که شخص با ذوق و استعداد و کمالی بود، میگوید: کسی به این اشکال در روایات توجه نکرده، ظاهراً در این دو روایت، کلمه «غیر» در سؤال سائل افتاده است.
[14]
در وسائل نیز که در یکی از این دو روایت «غیر» را افزودهاند
[15]
، ظاهراً اجتهادی است، والاّ در نسخ معتبر بدون «غیر» است.
ولی قبل از ایشان مرحوم فیض و صاحب حدائق به این اشکال برخورد کرده و در صدد حل آن برآمدهاند.
پاسخ مرحوم صاحب حدائق
به اشکال فوق
صاحب حدائق میگوید: در قرآن مواردی وجود دارد که پاسخ متناسب با سؤال نیست، گویا سائل را متوجه این نکته میکند که سؤال شما مناسب نیست و پاسخی متناسب با سؤال مناسب مقام داده میشود .
[16]
مثل: یسئلونک عن الاهلّه از تو درباره هلال سؤال میکنند که ابتدا نازک است و بتدریج زیاد میشود به صورت قرص کامل درمیآید، سپس نقصان پیدا میکند تا وقتی که منعدم میگردد، علتش چیست؟ قرآن این سؤال را بیفائده دانسته، لذا فلسفه خلقت آن را ذکر میکند و جوابی متناسب با سؤالی مناسب میدهد. «قل هی مواقیت للناس»، و یا سؤال از علت وجودی را بیفائده میداند و در پاسخ ثمرات آن را ذکر میکند. و مثل:
﴿ سْأَلُونَکَ مَا ذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ
السَّبِیلِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴾
[17]
سائل سؤال میکند چه چیزی انفاق کنیم؟ پاسخ درباره مصرف انفاق است. در روایت مورد بحث نیز سؤال از «اولی الاربة» است، ولی امام سؤال از استثناء را مناسب شمرده و جوابی مناسب، با آن داده است.
مناقشه در پاسخ مرحوم صاحب حدائق
این احتمال خیلی مستبعد است. اگر بگویند: «زکات حرام است برای غیر محتاج» سپس سؤال کنند، محتاج کیست؟ آیا گفته میشود: سؤال شما نامناسب است؟ و در پاسخ میگویند: غنی؟ یعنی به جای پاسخ از محتاج، از غیر محتاج جواب میدهند؟ طبیعی آن است که بگویند: محتاج کسی است که مخارج سالیانهاش را نداشته باشد. شواهدی هم که ایشان از آیات ذکر کردند، صحیح نیست، زیرا در مورد آیه اول و سؤال از اهلّه، چندان روشن نیست که وجه سؤال چیست؟ ممکن است سؤال از غرض خلقت باشد و سائل فکر کند چرا همیشه به صورت قرص کامل و زیبا نیست؟ و چون غرض سائل معلوم نیست، از پاسخ غرض سائل مشخص میشود، مثل اینکه بگوید: «ما یسئلونک عن المتشابه» جواب دهند، متشابه برای آن است که شما به در خانه معصومین مراجعه کنید، هدایت شوید، تهذیب نفس پیدا کنید، بدون ارتباط با این خاندان این اغراض حاصل نمیشود. این سؤال و جواب، امر متعارفی است.
آیه دوم نیز همینطور است، سؤال از انفاق میکند، پاسخ میدهد که خیر مصداق معینی ندارد، کار خیر هر چه باشد، خوب است، سپس تفضّلاً مصرف خیر را هم بیان میکند ـ گویا سائلی را متوجه این نکته میکند که کار خیر شما اگر بخواهد مصداق خیر باشد، باید در فلان راه مصرف شود.
پاسخ از اشکال
توجیه صحیحی که بنظر میرسید، بعد در وافی هم ملاحظه شد که همین مطلب آمده، این است که «اولی الاربة» عنوان مشیر است به آیهای که این مطلب در او ذکر شده است
[18]
، سألت عن أولی الاربة، یعنی سؤال کردم از آیه شریفه
﴿التابعین غیراولی الاربة من
الرجال﴾
، البته در روایت اول و چهارم، سائل، به طور کامل از تفسیر آیه سؤال کرده، ولی در این دو روایت، با اشاره سؤال کرده است.
البته در چاپ قدیم و چاپ جدید وافی یک کلمه (غیر) سقط شده که باید اضافه شود.
کلمه (غیر اولی الاربة)، (اولی الاربة) ضبط شده است.
[19]
غیر از روایات چهارگانه فوق که از نظر سند قابل اعتماد است، روایت دیگری درباره شیوخ هست که از نظر سند قابل اعتماد نیست و مرسلاً نقل شده است.
[20]
روایتی دیگر
روایت دیگری است که در کافی از عبدالله بن میمون قداح نقل شده و اهل سنت نیز آن را با اندک اختلافی در متن نقل کردهاند.
[21]
مضمون روایت این است دو نفر مخنث بودند که گمان میشد قدرت درک مسائل جنسی را ندارند. در نقل اهل سنت آمده که منزل پیامبر آمده بودند و با برادر ام سلمه صحبت میکردند. او به این دو نفر میگفت: اگر طائف را فتح کردید، زنی با این خصوصیات در آنجا هست و خلاصه آنان را تحریک میکرد، پیامبر(ص) که این سخنان را میشنید، فرمود: کسی که سخنانی از این قبیل را درک میکند، اهل شهوت است، اگر اهل شهوت نباشد، نمیتواند این سخنان را درک کند.
حضرت آنان را تبعید میکند، وقتی گفته میشود که آنها از گرسنگی میمیرند، میفرماید: هر هفته میتوانند بیایند و لوازم زندگی بردارند و به زندگیشان سرکشی کنند. این حکم برای این بود که با زنان مخلوط نشوند. در این روایت «اولی الاربة» به معنای کسی آمده که دارای شهوت باشد. از روایت برنمیآید که آن دو، احمق یا ابله بودند، البته ممکن است ثبوتاً چنین بودهاند و چون درکشان کم بوده، احتیاج به قیم داشتند. گرچه داشتن شهوت با فقدان عقل و دیوانگی منافات ندارد.
بنابر این روایت فوق با روایات چهارگانه قبلی منافاتی ندارد. چون اگر مسلم بود که آن دو نفر احمق و ابله نیستند، با روایات قبلی تعارض پیدا میکرد، ولی چون امکان دارد که خارجاً ابله بودهاند، تعارض با آن روایات ندارند.
تفسیری از مرحوم فیض
مرحوم فیض در اینجا مطلبی دارد و آن این است که «اربة» به معنای عقل و جودة الرأی است
[22]
، نه به معنای احتیاج، پس غیر اولی الاربة به معنای کسی است که عقل درستی و بصیرتی ندارند، آنگاه چنانچه لازمه فقدان عقل، فقدان شهوت هم باشد، حرفی نیست و وجهی بر استثناء نخواهد بود، اما بیعقلی با فقدان شهوت تلازمی ندارد، حیوانات و الاغها که عقل ندارند، شهوت دارند.
مناقشه در کلام مرحوم فیض
ولی این تفسیر، نادرست است، مرحوم صاحب حدائق اشکال کرده که این تفسیر با لغت ناسازگار است
[23]
ولی ما که مراجعه کردیم با لغت تطبیق میکند ولی معنای متعارف کلمه «اربة»، احتیاج است و غیر اولی الاربة به معنای غیر محتاج است.
این روایت، نمیتواند در مورد خصی مورد استفاده قرار گیرد، بنابر این مجبوب و عنّین با اینکه نمیتوانند مواقعه کنند، ولی شهواتشان از بین نرفته است و جزء مستثنیات نیستند، در باب خصی ممکن است از بعضی از روایات استثناء تخیّل شود، ولی در باب مجبوب و عنّین همین مقدار هم تخیّل نمیشود. لذا مرحوم سید در این دو مورد بلااشکال تعبیر میکند.
حکم نگاه پیرمرد به اجنبیة
بحثی که قدری دشوار بنظر میرسد، درباره «پیرمرد» است که سید نیز با احتیاط عبور میکند. در روایتی از امام کاظم(ع) آمده که شیوخ نیز از غیر اولی الاربة هستند، ولی روایت مرسله بوده و قابل اعتماد نیست.
در آیه شریفه بعضی از موارد را استثنا کرده ولی بعضی از موارد مشابه را ذکر نکرده و به همان موارد مستثنی اکتفا کرده است، مثلاً فرموده: بنی اخواتهنّ ولی اعمامهنّ یا اخوالهنّ
را ذکر نکرده، داماد را ذکر نکرده ولی پدر زن را ذکر کرده است، بنظر میرسد مواردی که ذکر نشده، به متشابهات آنها اکتفا شده است، در مورد پیرمردها نیز چون شبه قواعد من النساء هستند، به ذکر همان قواعد اکتفا شده و از ذکر شیوخ صرف نظر گردیده است. این احتمال، بعید نیست. ولی چون قطعی نیست نمیتوان به طور بتّی فتوا داد و مثل قواعد با آنها رفتار نمود، لذا سید نیز علی الاحوط تعبیر کرده است.
«والسلام»
[6]
موسوعة الإمام الخوئي، ج32، ص: 78. مرحوم خوئی می فرمایند «لما تقدم» و مراد از ما تقدم صفحه 75و76 می باشد.
[21]
الكافي، ج5، ص:523 و بحار الانوار، ج76، ص:65 تعليقه (2) و صحيح بخاري، ج5، ص:102و سنن بيهقي، ج8، ص:224.