بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب نکاح
جلسه نگاه به نامحرم 17/ 11/ 77
موضوع :
نگاه به نامحرم
موضوع جزئی:
ادامه بررسی صحیحه فضیل بن یسار – اشکالات صاحب اسداء الرغاب به معنای وافی درباره صحیحه – (یادآوری) اصل کلام وافی و حدائق و اشکال اول اسداء الرغاب و پاسخ آن – اشکال دوم کتاب اسداء الرغاب و بیان مقدمات اشکال دوم و اثبات آنها – بررسی کلام اسداء الرغاب و مناقشه در مقدمه اول و دوم
خلاصه درس قبل و این جلسه
در جلسات قبل در ادامه بحث از ادله حرمت نظر مرد به وجه و کفین زن و لزوم ستر آن، به صحیحه فضیل بن یسار رسیدیم، در وافی و به تبع آن در حدائق «دون» را به معنای «مایستره الشیء» گرفتند. صاحب کتاب اسداء الرغاب اشکالاتی به این تفسیر کرده است که در جلسه قبل اشکال اول ایشان بررسی گردید. در این جلسه اشکال دوم ایشان را بررسی میکنیم که در آن «وجه» را از مصادیق «مایستره الخمار» گرفتهاند و خواهیم گفت که «مایستره الخمار» تنها سر و گریبان است و صورت از آن بیرون است.
ادامه بررسـی صحیحه فضیل بن یسار
اشکالات صاحب اسداء الرغاب به معنای وافی در باره صحیحه فضیل بن یسار
(یادآوری) اصل کلام وافی و حدائق و اشکال اول اسداء الرغاب
به گفته مرحوم فیض (و به تبع ایشان در حدائق) در صحیحه فضیل عبارت «مادون الخمار» و «مادون السوارین» به معنای «مایستره الخمار» و «مایستره السواران» است و چون وجه و کفین را خمار و سوارین نمیپوشانند بنابر این داخل در زینت منهی نیستند و از مفهوم روایت جواز کشف آنها استفاده میگردد، در اسداء الرغاب اشکالاتی به این کلام شده است، اشکال اول ایشان این بود که «دون» در لغت به معنای «ستر» نیامده است، در جلسه قبل گفتیم که این اشکال وارد نیست، یکی از معانی «دون» تحت است. و تفسیر «دون» به «مایستره الشیء» هم از همین معنا اخذ شده و تفسیر به لازم میباشد و علت
این گونه تفسیر این است که مراد از تحت در مقابل اسفل نیست، بلکه مراد زیر است و در مقاب رو، نه پایین در مقابل بالا
[2]
.
اشکال دوم کتاب اسداء الرغاب
اگر ما «دون» را به معنای ستر هم بگیریم، باز استدلال به روایت با اشکال مواجه است، بیان این اشکال متوقف بر سه مقدمه است:
مقدمه اول:
زنهای آزاد عفیف در جاهلیت روی خود را میپوشاندهاند.
مقدمه دوم:
خمار صلاحیت پوشاندن رو را داشته و زنها با خمار روی خود را میپوشاندند.
مقدمه سوم:
مراد از پوشاندنی که لزوم آن از صحیحه فضیل بن یسار استفاده میگردد پوشاندن در مقابل نامحرم است، و حالت وجود نامحرم در این روایت در نظر گرفته شده است و مراد از «مایستره الخمار» در روایت حالت وجود نامحرم است.
این سه مقدمه اگر تمام باشد صحیحه فضیل دلیل بر لزوم ستر وجه و با اجماع و عدم قول به فصل دلیل بر لزوم ستر کفین خواهد بود نه دلیل بر جواز کشف آنها، زیرا این روایت را که به غیر زنان عفیف که نمیتوان حمل کرد و اگر سه مقدمه فوق را بپذیریم لاجرم «مایستره الخمار» رو را هم شامل میگردد و دلیل بر لزوم ستر رو خواهد بود.
حال باید ببینیم که به چه دلیل این سه مقدمه ثابت میگردد؟
اثبات مقدمه اول
صاحب کتاب اسداء الرغاب برای اثبات مقدمه اول به اشعار شعرای قدیم همچون شاعر حَماسه ابوتمام تمسک میجوید که ما برخی از آنها را ذکر میکنیم:
بیت اول:قَدْ کنّ یخبأن الوجه تستراً وَالْیَومَ جئن بَدَوْن للنّظار
شاعر حماسی
[3]
میگوید که این زنان افراد عفیف بوده و هرزه نبودهاند، و پیشتر روهای خود را میپوشاندند، ولی اکنون از شدت غم و غصه از خود بیاختیار شده، با روی باز ظاهر شدند و در مقابل ناظران آشکار گردیدند.
بیت دوم:ونسوتکم فی الروع باد وجوهها یخلن اماء والاماء حرائر
از این بیت استفاده میگردد که مشخصه زنان آزاد از کنیزان ، پوشاندن صورت بوده است، وقتی زنی رویش باز بود، میفهمیدند که کنیز است، شاعر میگوید زنان شما در اثر ترس صورتهاشان آشکار شد از این رو خیال میشود که اینها اماء هستند با این که آنها حرائر هستند.
بیت سوم:
سقط النصیف
[4]
ولم ترد اسقاطه فتناولته واتقتنا بالید
در این بیت شاعر در وصف همسر نعمان بن منذر ـ ملک حیرة ـ میگوید که بیاختیار خمار افتاد و او با دست رویش را گرفت که از آن هم استفاده میشود که زنها در حال عادی صورت خود را میپوشاندند.
از این شعرها که بعضی جاهلی و بعضی اسلامی است، فهمیده میشود که روش معمول در زنهای عفیفه حرّه ستر وجه بوده است.
ایشان سپس به ماجرای خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس یزید اشاره میکند که در آن حضرت از کشف شعر سخنی به میان نیاورده بلکه بالاترین مصیبت را کشف صورتهای زنان آل پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته است که این امر بسیار قبیح بوده است.
«أَ مِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُکَ حَرَائِرَکَ وَ إِمَاءَکَ وَ سَوْقُکَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَایَا قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَی بَلَدٍ وَ یَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَنَاهِلِ وَ الْمَنَاقِلِ وَ یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ وَ الدَّنِیُّ وَ الشَّرِیف
….»
اثبات مقدمه دوم و سوم
ایشان برای اثبات این امر که با خمار روی را میپوشاندهاند به پارهای از اشعار که در آن از خمار یا قناع که به گفته صاحب مدارک مرادف خمار میباشد، نام برده شده استفاده میکند از جمله:
فالقت قناعاً دونه الشمس واتقتبا حسن موصولین کفّ و معصّم
شاعر در این شعر روی آن زن را به خورشید تشبیه کرده است و میگوید آن زن بی اختیار قناعش را که در زیر آن صورت همانند خورشید قرار داشت، افکند و با دست رویش را از دیگران پوشاند تعبیر میکند: با حسن موصولین …. : «با بهترین دو چیز متّصل به هم که عبارت از کف و معصم باشد از نامحرم پرهیز کرد».
از این شعر چند نکته
[6]
استفاده میشود:
نکته اول:
«دون» در مورد محلی که زیر شیء قرار میگیرد، اطلاق میگردد، چنانچه در توضیح استدلال صاحب وافی گفتیم که لازم نیست ما «دون» را به معنای «ستر» بگیریم، بلکه اگر دون به معنای تحت هم باشد، همان معنا استفاده میشود دون الخمار یعنی تحت الخمار، در این شعر هم در باره صورت هم که زیر قناع قرار داد تعبیر «دونه الشمس» بکار برده است.
نکته دوم:
معصم که آن را در کتب اهل لغت همچون قاموس به موضع السوار تفسیر کردهاند متصل به کف بوده و فاصلهای بین کف و معصم نبوده است.
نکته سوم:
با قناع که همان خمار است صورت را نیز ستر میکردهاند.
بیت دیگر از متنبی است که میگوید: انّی علی شغفی بما فی خمرها
[7]
… شاعر میگوید که من با این که به آنچه در خُمْر (خُمْر و خُمُر جمع خمار است) یعنی خمارها نهفته است، بسیار علاقهمندم …
شارح دیوان متنبی علامه عکبری در تفسیر شعر میگوید: انّی مع حبّی لوجوههنّ
[8]
از این اشعار همچنین مقدمه سوم ثابت میگردد زیرا از آنها استفاده میگردد که «تحت الخمار» یا «فی الخمار» علی وجه الاطلاق صورت را هم شامل میگردد و از این امر معلوم میگردد که در اطلاقات حالت وجود ناظر نامحرم در نظر گرفته شده است نه حالت عادی، چه صاحب اسداء الرغاب بر آن است که خمار در حالت عادی صورت را نمیپوشاند ولی وقتی نامحرم ظاهر میشده است با آن روی خود را میپوشاندند.
بررسی کلام اسداء الرغاب
به نظر هر سه مقدمهای که ذکر گردید ناتمام است و ادله بر اثبات آن کافی نیست.
ردّ مقدمه اول
آنچه در اثبات مقدمه اول ذکر گردید، همگی مواردی جزئی بوده و این امر کلی را که تمام زنان در جاهلیت و اسلام روی خود را میپوشاندند، اثبات نمیکند. در زمان کنونی برخی از زنان یا گروههایی از آنان پوشیه میزنند آیا این دلیل میشود بر اینکه زن متدیّن عفیفی پوشیه میزند؟ اگر زن نعمان بن منذر صورتش مستور بوده دلیل بر این نیست که تمام زنها این گونه بودهاند، اگر زنهای یک خانواده پوشیهای باشند و شاعر به آنها با جمله «قدکن یخبأن الوجوه تستراً» اشاره کرده و گفته است که در اثر غم و غصه رویشان باز شده و از ناراحتی نفهمیدهاند و صورتشان آشکار گردیده اینها افراد معدودی بوده و حکم کلی زنان از آن استفاده نمیشود، در مورد بیت دوم هم میتوان گفت که اگر رسم قبلیهای ـ مثلاً ـ بر این باشد که زنان آزاد آن روی خود را میپوشاندهاند اگر در اثر وحشت روی زنان گشوده گردد، طبیعتاً افراد گمان میبرند که اینها کنیز هستند، چون اگر آزاد میبودند طبق رسم قبیله ایشان میبایست رویشان پوشیده باشد، پس از این شعر هم رسم عمومی زنان را نمیتوانیم استفاده کنیم.
بلکه روایت معتبره سعد اسکاف
[9]
برخلاف این امر دلالت میکند:
« کَانَ النِّسَاءُ یَتَقَنَّعْنَ خَلْفَ آذَانِهِنَّ»
که از آن استفاده میشود که رسم معمول زنان این بوده که خمار را به
پشت گوش میزدند در نتیجه رویهاشان آشکار بوده و اگر برخی از زنان یا برخی از قبائل هم روی خود را میپوشاندند حالت استثنائی داشته وگرنه وضع عمومی بر مکشوف بودن وجه بوده است به گونهای که به نحو اطلاق گفته میشود: «کان النساء یتقنعن خلف آذانهن».
استدلال به خطبه حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ با قطع نظر از اعتبار سندی آن ـ از جهت دلالت ناتمام است، ما هر چند ستر وجه را لازم ندانیم و آن را مستحب بدانیم، بیتردید خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله این امر را رعایت میکردند و با روی باز در مقابل نامحرم ظاهر نمیشدهاند، و این که حضرت زینب سلام الله علیها کشف وجه را از کشف ستر اشد دانسته است نه به جهت حرمت کشف وجه و شدت حرام بودن آن است، بلکه بدین جهت بوده است که نگاههای یزید و یزیدیان نگاه تحقیر آمیز بوده است، روشن است که شامیان که پرورده معاویه هستند و اصحاب یزید و مجلس یزید چه نگاههائی به اسراء میکردهاند، اهانت و تحقیری که در نگاه به صورت است در نگاه به مو نیست، گاه یک نگاه از هزار فحش و ناسزا بدتر است، پس علت کلام حضرت زینب سلام الله علیها این نیست که کشف وجه ذاتاً حرام است و مرتبه حرمت آن از نگاه به مو بالاتر است، بلکه حضرت میفرماید: چه ظلمی با کشف وجه بما کردید و چه هتکی بر آل پیامبر صلی الله علیه و آله روا داشتید که بالاتر از آن متصور نیست
[10]
.
ردّ مقدمه دوم
در مورد مقدمه دوم باید گفت که در برخی از اشعار ذکر شده کلمه قناع بکار رفته، ایشان از عبارت صاحب مدارک استفاده کرده که قناع همان خمار است، در حالی که در تبیان و مجمع البیان قناع را غیر از خمار میداند، در تبیان
[11]
آمده:
«القناع الذی فوق الخمار وهو
الجلباب»
، در مجمع البیان
[12]
در تفسیر قناع مینویسد:
«مافوق الخمار من المقانع و غیرها»
پس اگر با قناع که بزرگتر از خمار بوده و روی آن پوشیده میشده (و بهرحال غیر از خمار است) صورت را میپوشاندهاند دلیل بر آن نیست که با خمار هم صورت را میپوشاندهاند، خلاصه استدلال به کلام صاحب مدارک در این بحث و عدم توجه به کلام تبیان و مجمع البیان صحیح نیست.
از سوی دیگر بهرحال این اشعار حالات خاصی را بیان میکند، اگر در برخی حالات خمار رو را بپوشاند این دلیل بر این نیست که خمار به طور مطلق صورت را میپوشانده است
[14]
.
ردّ مقدمه سوم
اگر در هنگام مواجه با دیگران، خمار صورت را میپوشانده است ولی در اکثر حالات که حالات عدم مواجه با نامحرم است، خمار رو را نمیپوشانده است، بنابر این اگر کلمه «تحت الخمار» اطلاق کردند میبایست حالت غالبی را در نظر گرفت نه حالت خاص را، آنچه در تفسیر خمار گفته شده چیزی است که با آن سر را میپوشاندهاند، حتی گریبان را نیز با آن نمیپوشاندهاند که آیه نازل میشود
[15]
.
﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾
نتیجه بحث
اگر «دون» را در صحیحه فضیل بن یسار به معنای «تحت» بگیریم، «تحت الخمار» سر و گریبان است و وجه داخل در آن نیست، بلکه داخل در مفهوم قضیه است و جزء زینة ظاهره خواهد بود که ستر آن لازم نیست
[17]
.
«والسلام»
[2]
. قبلا گفتيم كه در عبارت حدائق كه به تبع وافي دون را به «مايستره» تفسير كرده ميخوانيم: و كانّ دون هنا في قوله «دون الخمار» بمعني تحت الخمار، و دون السوار بمعني تحت السوار، يعني الجهة المقابله للعلوّ فانّ الكفين اسفل بالنسبة الي مافوق السوارين من اليدين (55:23) در اين عبارت بي شك تصحيف رخ داده است، در جلسه قبل گفتيم كه ميبايست «يعني» مصحف «لابمعني» باشد، در اينجا اين احتمال را ميافزاييم كه شايد اصل عبارت چنين باشد «يعني الجملة المقابلة للظاهر لاالجهة المقابله للعلو» تكرار «الجهة المقابله» منشأ شده كه چشم ناسخ پرش كند و عبارتي از متن ساقط گردد، بهر حال معناي عبارت حدائق بنابر هر دو احتمال يكسان است.
[3]
. مراد از شاعر حماسي شاعري است كه ابوتمام حبيب بن اوس در كتاب مشهور خود حماسه شعر او را آورده است كه اين دليل بر معتبر بودن قول وي ميباشد چنانچه در خزانة الادب اشاره كرده است.
[4]
. النصيف: الخمار والعمامة و كل ماغطي الرأس (القاموس)، النصيف: الخمار (العين)، النصيف: الخمار قال النابغة: «سقط النصيف» (الصحاح).
[6]
. نكته اول از استاد ـ مد ظلّه ـ ميباشد و دو نكته ديگر را صاحب كتاب اسداء الرغاب استفاده كردهاند.
[7]
. اين بيت شعر، از قصيده رقم 105 ديوان متنبي (ص163) است با اين مطلع:سرب محاسنه حرمت ذواتها داني الصفات بعيد موصوفاتهاالسرب: القطيع من الظباء والشاة والبقر، و عني ـ هنا ـ النساء تشبيهاً لهن بالظباء. (شرح مشكل ابيات المتني، ص134) السرب: جماعة النساء (شرح أبي العلاء 2: 305).
[8]
. الشعف: شدة الحب، يقول: انّي علي شدة تكلفي بما في خمر هذه النساء … (شرح أبي المعلاء المعري 2: 308).
[10]
. (توضيح كلام استاد مد ظلّه ـ) دقت در متن خطبه خود روشنگر صحت معنايي است كه استاد فرمودهاند در اين خطبه حضرت زينب ضمن گوشزد كردن هتك ستر آل رسول صلي الله عليه و آله ميفرمايد: يتصفح وجوههن القريب والبعيد والدني والشريف … ذكر كلمه تصفّح و تصريح به اين كه هر بيسروپايي به نگاه به دختران اهل بيت ميپرداختند نشانگر تحقير شديدِ نگاههاي ناظران بوده است وگرنه در حرمت نگاه بين قريب و بعيد و دني و شريف فرقي نيست.
[13]
. المقنع و المقنعة بكسر ميمها: ماتقنع به المرأة رأسها والقناع أوسع من المقنعة … (القاموس، الصحاح).
[14]
. (توضيح كلام استاد ـ مد ظلّه ـ) خمار به معناي روسري است و ميتواند كوچك و بزرگ باشد و اگر برخي از روسريها بزرگ بوده و رو با آن پوشيده ميشده دليل آن نيست كه تمام يا غالب روسريها صلاحيت اين امر را داشتهاند.گفتني است كه شعري كه در باره همسر نعمان بن منذر گفته شده بود نيز ميتواند دليل بر اثبات مقدمه دوم تلقي شود كه علاوه بر اشكالات متن اين اشكال كه ممكن است همسر نعمان بن منذر نسبت به گويندگان فقط روي خود را ميپوشانده است به دليل هرزه بودن و نگاه شهوي كردن ـ مثلاً ـ و اين دليل نيست كه روي خود را از هر نامحرمي ميپوشيدهاند.
[15]
. (توضيح بيشتر كلام استاد ـ مد ظلّه ـ) اين كه در شعر ـ مثلاً ـ متنبي صورت را داخل خمار فرض كرده است، (في خمرها) به دليل آن است كه حالت ارتباط خود را با زنان در نظر گرفته است، طبعاً در اين حال روي در زير خمار قرار ميگرفته است، ولي اين دليل آن نيست كه هر جا «تحت الخمار» گفته شده لزوماً اين حالت خاص بايد در نظر گرفته شود تا در نتيجه رو را هم شامل گردد.