موضوع:
ادله وجوب خمس ارباح مكاسب(مصاديق ارباح مکاسب)
(كتاب الخمس، باب “ما يجب فيه الخمس”،
السابع : ما يفضل عن مؤنة سنته و مؤنة عياله
)
خلاصه اين جلسه و جلسات قبل
در جلسه قبل استدلالات مرحوم آقاي بروجردي جهت نفي خمس در امثال هبه و مواريث مطرح شد و در انتهاي آن جلسه، شروع به نقد استدلالات ايشان نموديم. در اين جلسه در ادامه بحث، ساير استدلالات ايشان بر مختارشان مورد مناقشه و اشكال قرار ميگيرد.
اشكالات ما به مرحوم آقاي بروجردي در ارتباط با انكار خمس هبه و ارث
بررسي آيه غنيمت
در جلسه پيش گفتيم گرچه آيه غنيمت لو خلي و نفسه ظهور در غنيمت بالمعني الاخص ـ يعني غنائم دارالحرب ـ دارد وليكن به قرينه تفسير آن به سنت توسعهاي در معناي آن بايستي قائل شد. اكنون به تحقيق و بحث پيرامون معناي لغوي غنيمت ميپردازيم تا ببينيم عند اللغويون و نيز در استعمالات عرب اين لفظ در چه معنايي بكار رفته است.
مطابق نظر خليل و برخي ديگر از لغويون، نه تنها در معناي غنيمت معناي تحصيل مال و فائده و يا تلاش براي كسب مال نخوابيده است، بلكه بر عكس، غنيمت غالباً در فوائدي است كه تصادفاً به دست انسان رسيده است.
[1]
حتي در غنائم دارالحرب هم به اين اعتبار كه در جنگ چون هدف اصلي غالباً نفس غلبه بر دشمن ميباشد نه تحصيل غنائم، لذا اطلاق غنيمت بر اينها بملاحظه غير مقصود بالذات بودن تحصيل آنها ميباشد. و لذا عبارت «من كان له الغنم فعليه الغرم»، بر همين معناي اعم “مطلق فائده” حمل ميشود يعني هر كس كه چيزي به دست او ميرسد در مقابل آن بايد متكفل غرم آن هم باشد، مثلا هبوه كه اختصاص به ولد اكبر دارد، ولي در مقابل آن وظائف سنگين وجود دارند كه بر دوش وي نهاده شده است .
در هر صورت اگر به ملاحظه معناي لغويون و استعمالات عرب، معناي غنيمت را اعم دانستيم، هبات و مواريث داخل غنائم خواهند شد و مشمول
«لا خمس الا في الغنائم».
بررسي روايات مثبته خمس كه در آن مشتقات “فائده” بكار رفته است
مرحوم آقاي بروجردي فرمودند كه چون باب استفعال دال بر طلب است، لذا در مفهوم استفاده، طلب و كسب شيء نهفته است.
[2]
و به اين دليل معناي روايت اين خواهد شد كه خمس در مواردي از فائده است كه در آن تلاش و طلبي جهت كسب شيء صورت پذيرفته باشد. ايشان نظير اين استدلال را نسبت به تعابير افاده و اكتساب نيز نمودهاند.
ولي به نظر ما هيچكدام از اين تعابير معناي مضيقي كه ايشان تفسير نمودهاند، را دارا نميباشند. چرا كه با بررسي استعمالات عرب درمييابيم كه در باب استفعال اينگونه نيست كه در آن مفهوم طلب نهفته باشد، بلكه تنها معناي صيرورة و از حالتي به حالت ديگر تبديل شدن وجود دارد. حتي صاحب جواهر و مرحوم آقاي حكيم كه هر دو عربزبان هستند، از اين لفظ معناي عام آن را اخذ كردهاند.
در مورد افاده آن طوري كه ما به منابع مربوطه مراجعه كرديم، اينگونه معنا كردهاند : افاده عبارت از چيزي است كه به دست شخص ميآيد. بديهي است در اين معنا، مفهوم زحمت در تحصيل شيء نخوابيده است.
وهم و دفع
ممكن است كسي ادعا نمايد كه در نفس ماده “فائده” طلب خوابيده است. بنابر اين در تمامي مشتقات آن نيز اين مفهوم وجود خواهد داشت، ولي بايستي گفت كه اين بسيار روشن است كه در لغت عرب و محاورات عرفي به هيچ وجه در معني فائده مفهوم طلب وجود ندارد. مثلاً وقتي ميگوييم “للشمس فوائد كثيرة” اين بدين معنا نميباشد كه آدمي براي تحصيل فوائد خورشيد زحمتي را متحمل ميشود و هكذا… در ترجمه اين لفظ، مصباح المتهجد اينگونه معنا نموده است:
«الفائده زيادة تحصيل للانسان».
و مجمع البيان با همرديف قرار دادن دو لفظ فائده و استفاده، فائده را اينگونه تفسير نموده است:
«ما استفيدت من علم او مال».
حتي در تعبيرات متعارفي كه ما نسبت به كلمه فايده داريم ، بالوجدان نفي معناي “تحصيل با كوشش و تعب” را در آن در مييابيم.
در مورد لفظ اكتساب يا كسب هم حتي ميتوانيم معناي اعم را قائل شويم، البته اين امر به وضوح لفظ فائده يا استفاده نميباشد ولي استعمالاتي از آن وجود دارند كه مفهوم “طلب شيء” از آن استفاده نميشود، مانند آيه شريفه
:
﴿لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت﴾
[3]
و بديهي است كه در بهشت يا دوزخ مراتبي عاليه يا دانيه وجود دارند كه شخص مطيع و يا عاصي در اين دنيا، به هيچ وجه تصور آن مراتب را نميكرده تا چه برسد كه در صدد تحصيل آنها باشد. و يا مثلاً وقتي ميگوئيم “القمر يكسب الضياء من الشمس” اين بدان معنا نيست كه ماه تلاشي جهت كسب نور از خورشيد مينمايد.
بررسي صحيحه علي بن مهزيار در ارتباط با بحث جاري
عبارت مربوطه
:
«…. في امتعتهم و صنايعهم..».
در اين روايت، متاع به معناي خصوص مال التجاره نيست بلكه بمعني عام خود ميباشد (و معناي آن مانند “من كل ما يملكونه” در طرائف ابن طاووس است) و خلاصه از اين قطعه روايت، انحصار در اين دو مورد فهميده نميشود، حتي خود مرحوم آقاي بروجردي علاوه بر اين دو، موارد ديگري را هم (مثل زراعات) مشمول ادله خمس ميدانند. بنابراين اگر از لفظ متاع، معناي عام آن اراده شده باشد، نتيجتاً هبات و مواريث را نيز شامل خواهد شد و خمس در آنها نيز ثابت ميگردد.
بررسي روايت ابي بصير
عبارت مربوطه:
«و كتب الخمس في ذلك»
در جلسه پيش گفتيم كه ايشان، بخاطر تهافت و تزلزل اين عبارت روايت (كه ظهور در انحصار خمس در هديه دارد) آن را طرح نمودهاند.
به نظر ما اولاً، به هيچ وجه متعارف بين افراد نيست كه از اين عبارت، انحصار فهميده شود و اگر با صرفنظر از كلام ايشان اين عبارت را ميخوانديم، به هيچ وجه انحصار را از آن استفاده نميكرديم.
ثانياً، ايشان در رواياتي ديگر مثلاً در آن روايتي كه ايشان براي مدعاي خود به آن تمسك نموده و در آن لفظ
«الافادة يوماً بيوم»
،
وجود دارد و يا در عبارتي كه اخيراً گذشت
«في امتعتهم و صنايعهم»
،
كه ظهور بدوي در انحصار خمس در اين اقسام خاصه دارد ايشان راجع به طرح آنها اصلاً صحبتي به ميان نياوردهاند.
ثالثاً، به نظر ما به قرينه سؤال سائل، مبتدا “الخمس” نميباشد تا از آن استفاده انحصار نماييم بلكه در واقع كانه تعبير اينگونه بوده است “يجب الخمس في ذلك” و نتيجتاً الخمس فاعل يجب خواهد گرديد. در نهايت اگر هم ظاهر بدوي آن انحصار باشد، ما به ملاحظه قرائن خارجيه بايستي رفع يد از ظهور آن كرده و نفي انحصار از آن موارد نماييم.
بررسي روايت “علي بن حسين بن عبدربه”
عبارت مربوطه:
«لا خمس عليك فيما سرح به صاحب الخمس»
لازمه كلام آقاي بروجردي اين است كه عنوان “صاحب الخمس” هيچ دخالتي در حكم نداشته باشد بطوري كه اگر اين تعبير را حضرت نميفرمودند، باز هم حكم عدم الخمس وجود ميداشت. اما به نظر ما مطلب اينگونه نيست؛ چرا كه ما ميبينيم وقتي براي حكمي قيدي در موضوع آن آورده ميشود، عرفاً از اين قيد خصوصيت استفاده ميشود، و عرف ميفهمد كه حكم روي صرف طبيعت موضوع نرفته است. در اينجا هم به قرينه تعبير “صاحب الخمس” اينگونه ميفهميم كه حكم روي طبيعي “هديه” نرفته است، بلكه تنها قسم خاصي از هديه، خمس ندارد و آن تنها در فرضي است كه بخشنده، خود مالك خمس باشد.
بررسي مكاتبه علي بن مهزيار
عبارت مربوطه:
«…و الجائزة من الانسان للانسان التي لها خطر و الميراث الذي لا يحتسب من غير اب و لا ابن»
ايشان به دليل اينكه اين روايت، خمس هديه و ارث را تنها در موارد خاصي اثبات نموده است، صالح بر معارضه با مدعاي خودشان ـ كه نفي خمس در مطلق هبه و ارث ميكنند ـ نميدانند، در حالي كه بسيار بديهي است كه اين روايت كاملاً با مدعاي ايشان تعارض دارد، چرا كه ادعاي ايشان، نفي خمس در مطلق هبه بود، در حالي كه اين روايت لااقل در موارد خاص اثبات خمس نموده است. بنابر اين لازم بود ايشان جهت اثبات ادعاي خود، روايت را به گونهاي ديگر توجيه و تفسير مينمودند.
مختار ما (خلاصه)
به نظر ما با توجه به مجموع روايات و استعمالات شايع عرفي ـ كه در بالا تفصيلا به آن اشاره كرديم ـ، بايستي در هديه و هبه قائل به خمس شويم. البته با اين شرط كه فاضل مؤونه سال باشد .البته لازم است اين نكته اضافه گردد كه در هداياي مختصري كه ارزش و ماليت چشمگيري ندارند به قرينه مكاتبه علي بن مهزيار ـ كه قيد
«لها خطر»
،
در آن ميباشد ـ شرط ديگري هم به هديه خمسدار اضافه مينماييم و آن باارزش بودن آن است.
بنابر اين نتيجه ميگيريم كه در مختصرات هدايا ولو اينكه سال بر آنها بگذرد، خمس نبوده، ولي در هداياي با ارزش به شرطي كه فاضل مؤونه سال باشد، خمس هست.
[1]
و الغُنْمُ: الفوز بالشيء في غير مشقة.
[2]
زبدة المقال في خمس الرسول و الآل؛ ص: 76؛ «هي التي تطلق عليها الاكتساب و الاستفادة حقيقة و لا محالة يعتبر فيها القصد و الاختيار و السعى إلى تحصيل المال».