موضوع:
موارد وجوب خمس
خلاصه درس اين جلسه:
كل بحث، تحقيقي رجالي است پيرامون عمّار بن مروان كه سه عنوان در كتب حديث موجود است.
عمار بن مروان قندي كه ظاهراً همان زياد قندي از واقفه است. و عمار بن مروان كلبي و عمار بن مروان يشكري.
مرحوم اردبيلي و كاظمي و ميرزا حسين نوري و مجلسي اوّل قائلند كه اين دو عنوان اشاره به فرد واحدي دارد و ثقه نيز هست ولي مرحوم خويي ميفرمايند عمار كلبي اصلاً وجود ندارد و اين عمّار مصحَّف محمد بن مروان است و عمّار در هر كجا باشد يشكري است و ثقه.
ولي استاد با قرائني كه ذكر ميكنند، ثابت ميكند كه عمار بن مروان كلبي غير از يشكري است و تصحيف محمد بن مروان نيست پس اوّلاً اينچنين عنواني (عمار بن مروان كلبي) داريم و تصحيف نيست و ثانياً غير از يشكري است.
تحقيق رجالي پيرامون عمار بن مروان
در اسانيد و كتب رجال، سه عنوان موجود است:
الف)
عمار بن مروان القندي
ب)
عمار بن مروان الكلبي
ج)
عمار بن مروان اليشكري.
عمار بن مروان قندي روايتي در كافي دارند
[1]
به اين سند:
«عدّة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن عبدالله بن محمد النهيكي عن عمّار بن مروان القندي عن عبدالله بن سنان عن ابي عبداللهعليه السلام».
و مطمئناً حق با مرحوم بروجردي است كه در ترتيب اسانيد كافي جمله مختصري فرموده و درست اين عنوان در سند را زياد بن مروان قندي دانستهاند زيرا با تفحّصي كه در كتب اربعه و غير آن انجام داديم. به اسم عمار بن مروان قندي در حديث ديگري برخورد ننمودم بلكه صحيح همان زياد قندي است كه از بنيانگذاران فرقه واقفه است و اسناد روايات هم اين را تأييد ميكند زيرا زياد به نحو وافر از عبدالله بن سنان روايت نقل ميكند كما اينكه عبدالله بن محمد نهيكي هم از زياد؛ روايت بسيار نقل ميكند و ميتوان با مراجعه به محاسن برقي، موارد آن را ديد.
دو عنوان ديگر باقي ميماند يكي كلبي و ديگري يشكري حال آيا اين دو عنوان اشاره به يك فرد دارد يا به دو فرد؟
بیان مرحوم آقای خوئی و نقد آن
مرحوم آقاي خويي بياني دارند كه ظاهراً صدر و ذيل فرمايش ايشان تهافت دارد اگر چه به دقت معلوم ميشود كه متهافت نيست كما اينكه صاحب قاموس الرجال نيز بياني دارند كه تقرير ميكنيم.
نقل فرمايش مرحوم آقاي خويي: آقاي خويي ابتدا كلام مرحوم اردبيلي را كه قائل به وحدت كلبي و يشكري هستند را نقل ميكنند و اضافه ميكنيم كه علاوه بر اردبيلي در جامع الرواة، از عبارات مجلسي اوّل
[2]
و محمدامين كاظمي، صاحب هداية المحدّثين كه اين هر سه معاصر بودهاند، و نيز مرحوم حاجي نوري، استفاده ميشود كه كلبي و يشكري را يك نفر دانستهاند چون صفاتي كه از نظر قائلين به تعدّد، صفات مشخصه هر يك بوده، اينها براي هر دو نفر ذكر كردهاند. آقاي خويي بعد از استظهار وحدت از كلام اردبيلي، ميفرمايند، جزم به وحدت اين دو عنوان مشكل است و سپس ترقي ميكنند و ميگويند بلكه جزم به عدم وحدت اين دو عنوان داريم. و اما بيان اول كه مشكل بودن جزم به وحدت اين دو است؛ ميفرمايد براي يشكري، كتاب ذكر شده ولي براي كلبي ذكر نشده پس با وجود اين فرق، جزم به وحدت اين دو مشكل است بلكه با توجه به قرينهاي كه اقامه ميشود و آن اختلاف طبقه روات اين دو است، معلوم ميشود كه دو نفر هستند زيرا راوي از كلبي، ابو ايّوب خرّاز
[3]
است. و حسن بن محبوب توسط خرّاز از كلبي نقل حديث ميكند، ولي راوييشكري محمد بن سنان ميباشد كه هم طبقه حسن بن محبوب است كه يك طبقه عقبتر از خرّاز است و به دليل همين اختلاف طبقه روات، عدم وحدت آنها، معلوم ميشود.
[4]
ايشان نتيجه ميگيرند كه اگر وحدت ثابت نشد يا تعدد ثابت شد با توجه به توثيق يشكري و عدم توثيق كلبي، چنانچه روايتي از كلبي نقل شود، معتبر نخواهد بود. بعد اشاره ميكنند كه اگر از كلبي روايت نداشته باشيم اين بحث ثمره عملي نخواهد داشت و صرفاً بحث علمي خواهد بود.
توضيح راجع به بيان مرحوم آقاي خويي
ظاهر بيان اول مرحوم خويي، دوري است، زيرا ميفرمايند
«و لم يثبت للكلبي كتاب»
در حالي كه اين فرع عدم قول به اتحاد او با يشكري است و الاّ با فرض اتحاد بايد گفت كه كلبي داراي كتاب است زيرا او همان يشكري است پس اثبات عدم اتّحاد اين دو با عدم ذكر كتاب براي كلبي كه اين عدم ذكر وقتي دليل ميشود كه اين دو متّحد نباشند، استدلالي دوري است. ولي حقّ اين است كه استدلال دوري نيست زيرا مراد ايشان اين است كه عنوان كلبي، «لم يثبت له كتاب» و قرينيّت عدم ثبوت كتاب براي اين عنوان كه دلالت دارد بر عدم اتحاد العنوانين متوقف بر اثبات عدم اتحادهما نيست. زيرا يكي از قرائني كه به ضميمه قرائن ديگر موجب حصول اطمينان به عدم اشتراك است، همين داراي كتاب بودن و نبودن است.
[5]
و با بيان دوم كه تبيين اختلافات طبقه راويان دو عنوان ميباشد، جزم به عدم اتحاد اين دو عنوان ميكنند و ميفرمايند
«فهما رجلان»
حتي اگر هر دو صاحب كتاب باشند.
و در پايان ميفرمايند
«والذي يسهّل الخطب»
اينكه روايات كثيرهاي كه موجود است، تحت عنوان عمّار بن مروان است مطلقا و مقيّد به كلبي نيست و از طرف ديگر هم عمّار بن مروان مشهور كه روايت بسيار دارد و شيخ و نجاشي هر دو او را صاحب كتاب ميدانند و توثيق هم شده، همين يشكري است و عنوان مشترك هرگاه بدون قيد باشد، حمل بر فرد مشهور غالبي ميشود. پس تمامي آن روايات از اين ناحيه معتبر ميشود. و اين نزاع كه آيا يشكري و كلبي، دو فرد هستند يا يك فرد، صرفاً بحث علمي است و ثمره عملي ندارد. (فقط يك روايت است كه حمل آن بر يشكري، مشكل است و آن همين روايت باب خمس است كه محل بحث ميباشد و سندش چنين است… حسن بن محبوب عن عمّار بن مروان عن ابي عبداللهعليه السلام… و ميدانيم كه حسن بن محبوب، در سلسله نقل از يشكري، در هيچ جا واقع نشده و معمولاً از كلبي با واسطه خرّاز نقل حديث ميكند و آن كه از يشكري نقل حديث ميكند، محمد بن سنان است و اين خود موجب ميشود اين حديث مخدوش السند شود).
البته اين فرمايش مرحوم آقاي خويي خيلي مشكل است. من در حاشيه معجم الرجال نوشتهام كه شما (آقاي خويي)، عقيده داريد كه عنوان مشترك اگر بدون قيد باشد، انصراف به فرد مشهور دارد و آن يشكري است حال اگر قائل به انصراف هم نشویم باز باید قائل شویم که این جا یشکری مراد است باز شما بايد قائل شويد كه اينجا يشكري مراد است و نقل بي واسطه حسن بن محبوب از او را قرينه اين مطلب بگيريد زيرا هم طبقههاي حسن بن محبوب، كه محمد بن سنان و صفوان و ابن ابي عمير باشد از يشكري نقل ميكنند نه از كلبي و اين خود قرينه است كه در اينجا نيز يشكري مراد است نه كلبي كه حسن بن محبوب با واسطه ابو ايوب خرّاز از او حديث نقل ميكند.
[6]
بحث آقاي خويي تا اينجا فرضي بود يعني بر فرض تعدد كلبي و يشكري بود.
از اين قسمت به بعد ايشان ميخواهند بفرمايند كسي به عنوان كلبي نداريم و فقط يك نفر داريم كه آن هم يشكري است و اينكه مرحوم صدوق در مشيخه فقيه
[7]
عمار بن مروان كلبي تعبير كرده اشتباه است.
و شاهد ايشان بر وقوع تصحيف در مشيخه اينكه در بحث فيء از كتاب من لا يحضره الفقيه
[8]
، روايتي نقل ميكند با اسناد خود به حسن بن محبوب عن ابي ايّوب خرّاز عن عمّار بن مروان عن ابي عبداللهعليه السلام و اين همان سند مذكور در مشيخه است در حالي كه مرحوم كليني
[9]
همين روايت را با سندش از سهل بن زياد عن حسن بن محبوب عن ابي ايّوب خرّاز عن محمد بن مروان عن ابي عبداللهعليه السلام نقل كرده و با توجه به اينكه كافي اضبط از فقيه است، و به ضميمه اين مطلب كه محمد بن مروان كلبي در كتب رجال وارد شده اما اسمي از عمار بن مروان كلبي در كتب رجال نيامده، ظن حاصل ميشود كه اصلاً عمار كلبي نداريم بلكه محمد بن مروان درست است.
مرحوم آقاي خويي وجه ديگري را هم به عنوان تاكيد مطلب و براي اثبات وقوع تصحيف در مشيخه فقيه بيان ميكنند، و آن اينكه مرحوم صدوق در من لا يحضر، رواياتي دارند كه با محمد بن مروان شروع ميشود و قطعاً ايشان از مشايخ صدوق نيست، پس قاعدةً بايد سند خودش را تا محمد بن مروان در مشيخه فقيه ذكر كنند. با اينكه در مشيخه نامي از محمد نيست بلكه آنجا عمّار بن مروان دارد و اين دليل ميشود كه يا نسخ مشيخه مغلوط بوده و يا سهو القلم از مرحودم صدوق رخ داده كه ميخواسته محمد بنويسد ولي اشتباهاً عمار نوشته است و اصلاً ما شخصي به نام عمّار بن مروان كلبي نداريم. تا مشكلهاي در سند روايات پيدا شود.
مسأله تعدد طبقه روات را هم اينجا اشاره نميكنند البته اين وجه، افاده ظنّ به تعدد ميكند ولي چندان قوي نيست كه بتواند در مقابل ادلّه مثبته وحدت دو عمّار مقاومت كند چون بعض موارد وجود دارد كه مثلاً هم احمد بن محمد بن عيسي وهم استادش حسين بن سعيد كه در دو طبقه هستند از ابن ابي عمير روايت ميكنند، هر چند اين موارد زياد نيست. علي ايّ تقدير، وقتي قرائني داريم بر اينكه اصلاً عمار بن مروان كلبي نداريم، لذا هر جا عمار بن مروان اطلاق شد به همان معناي ظاهرش يعني يشكري كه صاحب كتاب و ثقه است، حمل ميشود.
نقد فرمايش مرحوم آقاي خويي
فرمايش مرحوم آقاي خويي كاملاً محل مناقشه است؛
اولاً
نسخ كافي مختلف است، طبق نقل شيخ
[10]
از كافي، عمّار بن مروان گفته شده نه محمد بن مروان، و نسخ ما از تهذيب مرحوم شيخ، نسخ مقابله شده با نسخه اصلي است و اين نقل شيخ از كافي، مقدّم بر نسخ چاپي فعلي كافي است. مضاف به اينكه نسخهاي از كافي در كتابخانه فيضيّه موجود است كه به خط چند نفر است من جمله ملاّ فتح الله كاشاني مفسّر معروف و پسرش و يك شخص ثالث و آن قسمتي كه به خط خود ملا فتح الله است بسيار صحيح است، خيلي از جاها را كه به حسب اسانيد به نظر ما غلط ميآمده، در اين نسخه صحيحش ذكر شده و يا لا اقلّ نسخه بدل دارد. و در اين حديث مذكور، در اين نسخه كافي، دو نقل ذكر كرده هم عمّار و هم محمّد. و كساني كه آشنا با انواع رسم الخط باشند ميدانند كه گاهي عمّار و محمد، خيلي شبيه به هم نوشته ميشود
[11]
پس با توجه به نسخه شيخ از كافي و نيز نقل فقيه و مشيخه فقيه، صحيحش همان عمار بن مروان كلبي است.
اشكال ديگر
به آقاي خويي اين است كه بنابر تحقيقي كه شده، مشيخه به ترتيب طبقات روات، تدوين نشده بلكه به حسب همان ترتيبي كه در كتاب وارد شده يعني بر حسب ترتيب روايات كتاب تنظيم گشته ـ به استثناي يك ورق از اوّل مشيخه كه اين ترتيب در آن لحاظ نشده و گويا غفلتي صورت گرفته ـ و طبق اين ترتيب، عمّار بن مروان كلبي كه در مشيخه آمده، مربوط به روايت خمس نيست بلكه مربوط به روايتي در كتاب حج و ابواب مسافرت است، و اين روايت در ضمن رواياتي ديگر از محاسن برقي به همان ترتيبي كه در محاسن ذكر شده، در اينجا نقل شده كما اينكه از كتابهاي ديگر نيز گاهي قسمتي را در حدود بيست، سي صفحه، به همان ترتيب كتاب اصلي مأخذ، نقل ميكند، و در محاسن اين روايت را از عمار بن مروان كلبي عن ابي عبداللهعليه السلام نقل كرده و در اينجا مرحوم صدوق روايت رااز محاسن نقل كرده ولي سندش را تغيير داده و با طريق ديگري (چون مجاز به نقل از رويات محمد بن سنان بوده) نقل نموده و مزيّت اين طريق جديد، قوّت بيشتر آن است.
[12]
پس با توجه به اين مطالب، ديگر جايي براي ادّعاي مرحوم آقاي خويي كه فرمودند عمّار، مصحف محمد بوده و در كافي محمد آمده و در مشيخه فقيه هم به تبع اصل كتاب فقيه، تصحيف رخ داده، باقي نميماند.
و اما اين مطلب
كه عمار بن مروان كلبي در كتب رجال موجود نيست بلكه محمد بن مروان است و اين مؤيّد تصحيف است. اين هم درست نيست زيرا محمد بن مروان كه در كتب رجال ذكر شده از اصحاب امام باقرعليه السلام است در حالي كه در اينجا از امام صادقعليه السلام نقل ميكند. بنابراين، چه عمار بن مروان باشد و چه محمد بن مروان (به عنوان اصحاب امام صادقعليه السلام) در كتب رجال ذكر نشده و در واقع اين نقيصه در كتب رجال است كه بعضي رجال احاديث را ذكر ننمودهاند. اما از راههاي ديگر قابل استحصال است.
بيان ديگري كه آقاي خويي داشتند مبني بر اينكه محمد بن مروان در ابتداي سند برخي از روايات فقيه واقع شده، اما در مشيخه هيچ اسمي از او برده نشده، همراه با استدلال قاموس الرجال در جلسه بعدي بررسي خواهد شد.
[2]
روضه المتقین، المجلسي، محمد تقى، ج14، ص401..
«عمار بن مروان»و أخوه عمرو ثقتان من أصحاب الصادق عليه السلام روى عنه محمد بن سنان (النجاشي)، له كتاب رواه في الصحيح بثمانية طرق عن محمد بن سنان (النجاشي) له كتاب رواه في الصحيح بثمانية طرق عن محمد بن سنان عنه (الفهرست)
[3]
آقاي خويي خزّاز، تعبير ميكنند كه صحيح آن ظاهراً خرّاز با راء مهمله است. استاد مدظلّه.
[4]
معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج13، ص275..
فظاهر الأردبيلي في جامعه هو الاتحاد، و لكن الجزم به مشكل جدا
[5]
كما اينكه اشتراك در اسم و اسم پدر و جدّ و كنيه و كتاب و راوي، قرائن قوي بر وحدت است اگر چه بعض اختلافات في الجمله نيز موجود باشد و در جاهاي ديگر هم نظير اين استدلال مطرح ميشود مثل وحدت اسحاق بن عمّاري كه نجاشي ذكر ميكنند بااسحاق بن عمّاري كه شيخ ذكر ميكنند، اگر چه بعضي از خصوصيات مذكوره براي ايشان، با هم متفاوت است. در آنجا هم آقاي خويي ميفرمايد: بعيد است مرحوم شيخ و مرحوم نجاشي كه در يك عصر بودهاند و هر دو بنا داشتهاند مؤلفين كتب را بنويسند، در عين حال شيخ به يك مؤلف برخورد كرده باشد و نجاشي برخورد نكرده باشد. استاد.
[6]
البته در تقريراتي كه بعداً از آقاي خويي چاپ شده، ايشان از نظر خود برگشته و فرمودهاند كه مراد از عمّار بن مروان در اين حديث يشكري است. استاد.
[11]
خود ما اين كلمه را نوشتيم و به اشخاص نشان داديم، نميدانستند بايد محمد بخوانند يا عمّار. (استاد مدظله).
[12]
و اين در نقل احاديث از ناحيه مؤلفين رخ ميدهد كه روايتي را با سند خوب از كتابي اخذ ميكنند ولي سند بهتري را براي آن روايت نقل ميكنند بدين ترتيب كه مروّي عنه (مثلاً محمد بن سنان) اجازه داده كه تمام مرويات من را روايت كنيد حال شخص، سند بهتري براي مروي عنه ابن سنان دارد، آن طريق را انتخاب ميكند و لهذا با طريق ديگري روايت را از عمّار نقل ميكند. استاد.